موسیقی مناطق و نواحی ایران و اسطوره ها
هوشنگ جاوید
گذر از تاریخی پرحادثه, آیین های تموزی در ایران را در طول زمان دستخوش تغییرات کرده است، اینک ببینیم آیین اسب چوبی که در تمامی نواحی ایران به اجرا درمی آید چگونه به ما رسیده است؟ از بزرگترین مشکلات و بلایای ایران خشکی به هنگام تموز (تابستان) بوده و هست، باور ایرانی در این باره چنین بوده است که: تِشتر (ستاره قلب الاسد) بارانهای سودمند تابستانی را با خود به همراه می آورد، درحالی که اَپوشَه با آزادسازی دیو بدیها آبها را زندانی می کند وتشتَر است که آنها را رهایی می بخشد.
پس پارسایان به خواهش و نیایش برمی خواستند، تشتر به این نیایش گوش داده به صورت اسب زیبایی با گوشهای زرّین و لگام زرنشان به دریای فراخ کرت فرود می آید.
اما دیو خشکی (اَپوشَه) به شکل اسبی مهیب با گوش و یال و دُم کُل به مقابله با او می شتابد. دیو خشکی در سه روز نبرد اوّلین بر تشتر رایومند چیره میشود و او را هزار گام از دریای فراخ کَرت عقب می رانَد، تشتر به درگاه اهورامزدا پناه برده و به زاری می پردازد، اهورامزدا به سبب نیایش پارسایان او را نیرویی دوباره می بخشد و این بار در نبرد این تشتر است که بر اَپوشَه غلبه می یابد و دریا را به جوش آورده متلاطم می سازد و آبها را به سانِ بخار برمی انگیزانَد تا به ارتفاعات رفته و با یاری باد نیرومند مزدا ابرهای پدید آمده، به جلو رانده می شود و باران بر هفت نقطه جهان می بارد.
اسطوره تِشتَر به شکل آدم ـ اسب است و در بازی اسب چوبی نیز چنین نمایان است در شکل درست این بازی آیینی دو اسب چوبی و دو سوار حضور دارد، اسبی سرخ با سواری زنسان و سپیدپوش و اسبی سیه با سواری زنسان و سیهپوش که همزمان با هم به نبرد می پردازند و همواره این سوار سپیدپوش و اسب سرخ (کَهَر) است که پیروز می شوند.
این بازی آیینی از سوی دیگر ما را به سوی اسطوره ناهید نیز رهنمون می شود، چون ناهید یا آناهیتا را دارای بازوانی سپید و زیبا و شانهای به ستبری شانه اسبی با زینت های باشکوه و بسیار برومند و نیرومند ستودهاند و گفتهاند، و باز در اینجا به یاد نوشتههای هرودت می افتیم که می نویسد: ایرانیها ناهید را با فرشته باروری سامی ها (ایشتر) یکی می دانستند.
کشفیات جدید در بغازخوی ترکیه و دیگر نقاط خاور نزدیک، نشان داد که هندوان و ایرانیان در زمانهای بسیار قدیم با فرهنگ آشور و بابل در تماس بودهاند، ضمن آنکه دلایل بسیاری دال بر تأثیر و نفوذ افکارِ کیشی اقوام همسایه در معتقدات دینی هندوان و ایرانیان در دست است.
یکی دیگر از تأثیرات اساطیر بابلی بر باورهای ایرانی اسطوره زو Zu است.
ربالنوع توفان که بهصورت پرندهای تجلّی پیدا می کند، این تجلّی را نیز در اساطیر ایرانی می توان بازیافت، زیرا در میان اساطیر ایرانی عقابی را سراغ داریم که آتش ایزدی یعنی آذرخش را به زمین می آوَرَد به همین منوال در اساطیر بابلی پرنده زو می کوشد که دفترچی تقدیر را از انلیل برباید، طی نبردی که در آسمان درمی گیرد، زو می کوشد و موفق می شود که به دفترچه تقدیر دست یابد. و فقط مردوک (مردوخ) است که می تواند آن را بازستانَد.
حال به اساطیر ایرانی که می نگریم به پرندهای به نام وَرِغنَه برمی خوریم که به شاهین ترجمه شده است این مرغ در اساطیر یکی از تجلیّات وَرِثرَغِنَه است و فرّ کیانیِ جم به گواه یَشت 19، 35 به شکل همین مرغ از او دوری می جویَد و به آسمان می رود.
وَرِغنَه پرنده سحرآمیزی است و دارای نیرویی اسرارآمیز است، تا جایی که: اهورامزدا به زرتشت می گوید: ای زرتشت پاکی گُهَر، پَری از مُرغِ وَرِغنَهی فراخ بال بجوی، این پر را به تن خود بمال، با این پر ساحری دشمن را باطل کن، کسی که استخوانی از این مرغ نیرومند (شاهین) یا پری از این مرغ نیرومند با خود دارد، هیچ مرد توانایی او را نتوانَد کُشت و نه او را از جای به دَر توانَد بُرد، آن بسیار احترام، بسیار فرّ نصیب آن کس کند، آن او را پناه بخشد، آن پیر مرغَکانِ مرغ وَرغِنَه.
یکی دیگر از تجلیات وَرِثرَغِنَه (پیروزی) پرندگانِ سَئِنَه یا سیمرغ ایرانیان است که پرهای گستردهاش به ابر فَراخی می مانَد و از آب کوهساران لبریز است، سَئِنَهی پرنده بر فراز درخت گوکِرنَهّ1، درخت عقاب و درخت داروهای نیک و حاوی تخم کلیه رُستنی ها در میان دریای فراخ کرت مسکن دارد وقتی از درخت به پرواز درمی آید هزار شاخه گوکِرنَه به زمین می ریزد و هنگامی که بر فراز درخت فرود می آید، هزار شاخه را می شکند و تخم موجود در آنها را به هر سو پراکنده می سازد.
در کنار این پرنده دو پرنده دیگر در اساطیر ایرانی وجود دارد، نخست پرنده نیرومند چَم رُش که کارش جمعآوری دانههای پراکنده و بردن آن به محلی است که تِشتَر بر آبها دست می یابد، دو دیگر مرغ کرشیپتَر است که نقش معنوی تری به عهده دارد، زیرا وی آیین مزدا را آنگونه که آورده شده، در محلی که جَم، مردمان را گرد آورده است می گستَرَد و در آنجا مردمان، اوستا را به زبانِ مرغان تلاوت می کنند، بُندهِشنْ بند 19 و 16 شاهد ما می باشد.
حال با این آشنایی به موسیقی مناطق کردستان، شمال خراسان و سیستان و بلوچستان وارد می شویم به آهنگهایی بسیار سحرانگیز و جالب برمی خوریم، سازِ سیمرغ در بلوچستان، کَه کووی (در سیستان)، طُرقه و گوگرچین در شمال خراسان، پَرِشِ جَل در جنوب خراسان، این آهنگها همگی حکایت پرواز و بالگشایی پرنده به سوی ژرفای فلک و نبرد و سوختن و بازگشتن را در خود دارند که با اسطورههای ایرانی و در نهایت با اسطوره بابلی زو نزدیکی فراوان می یابند، این آهنگها فاقد آواز هستند و گونهای از موسیقی بسیار زیبای توصیفی و بی کلام ایرانی است که تاکنون به آنها پرداخته نشده، درحالی که می دانیم طبیعت اساطیری فریدون نیز با ایزدانِ پرندهسانِ توفان و آذر آورندگان نزدیک است.
از دیگر سو یکی از مهمترین ادوات موسیقی نواحی ایران نِی جفتی یا دوزَله یا قُشمِه است و می دانیم که دوزَله را در همه جا از بال شاهین و یا استخوانهای این پرنده می سازند و با موم به هم وصل می کنند و صدایی که از این ساز برمی خیزد، جادویی عجیب دارد که روح انسان را به پرواز درمی آورد.
پی نوشت:
1.گوگرچین یا گوئَرچین از خانواده بلدرچین و نایاب است و شاید از همین واژه گوگِرِنَه باشد که در طول زمان دچار فراگشت واژهای شده است.
منبع: مجله مقام موسیقایی – شماره24