دکوپاژ موسیقایی
گفتگویی منتشر نشده با ساموئل خاچیکیان درباره موسیقی فیلم
ساموئل خاچیکیان (کارگردان، فیلم نامه نویس و تدوین گر) از پیشگامان سینمای ایران است. خاچیکیان در سال 1303 در تبریز به دنیا آمد. پس از نقل مکان به تهران به همراهی چند تن از هنرمندان ارمنی، «انجمن تئاتر ارامنه» را بنیان گذاشت. تا قبل ازاین وی تجربه ی نوشتن هشت نمایشنامه را داشت که علاوه بر شهرهای ایران در لس آنجلس، سان فرانسیسکو و یونان نیز اجرا شده بودند. وی با دعوت «سانسار خاچاطوریان»، (تهیه کننده سینما) فعالیت سینمایی اش را آغاز کرد و در سال 1331 نخستین فیلم خود را با نام «بازگشت» ساخت. خاچیکیان شاید جزو نخستین کارگردانانی بود که با دکوپاژ، سر صحنه ی فیلم برداری می رفت.خاچیکیان در سال 1380 در گذشت.
مصاحبهی زیر گوشهای از گفتوگوی مفصلی است که مهرانپورمندان پیش از این با وی انجام داده و قرار است در جلد دوم کتاب «تاریخ تحلیلی موسیقی فیلم در ایران» به چاپ رسد.
آقای خاچیکیان یک جایی خوانده ام که شما درس موسیقی خواندید، سلفژ کار کردید، ظاهراً نوازندگی کردید و بخشی از زندگی تان صرف این کار شده آیا این طور که نوشته اند صحت دارد؟
نه، من موزیک نخواندم و حتی سلفژ را خیلی روان، مثل یک آهنگساز یا موزیسین نمی شناسم.
یعنی تحصیلات موسیقی نداشتید؟
نه خیر! تجربیاتم در این زمینه به صورت گوشی (شنوایی) بوده و صرفاً به دلیل عشق و علاقه بود که موسیقی را دنبال می کردم و فکر می کنم یعنی می توانم ادعا کنم که در ایران هیچ فیلمسازی به اندازه ی من به موزیک، به عنوان یک پرسوناژ در سینما و فیلمسازی توجه نکرده است. من در کارهایم اول به فکر موزیک هستم و بعد به محتوای فیلم فکر می کنم.
یعنی شما دکوپاژ فیلم خودتان را هم با موسیقی انجام می دادید؟
نه به این شکل. دکوپاژ موزیک نه، از موزیک برای دکوپاژ الهام می گرفتم. بگذارید این طور توضیح بدهم که درباره ی بعضی از فیلم ها یم، کسانی که به آنها علاقه مند بودند، همیشه می گفتند که فیلم ها یم یک نوع کشش دارد. می گفتم این کشش در کجاست؟ می گفتند در موزیکش. کسانی که می خواستند فیلم بسازند، می آمدند و می خواستند از تجربه ام استفاده کنند؛ از من می پرسیدند که برای فلان صحنه به چه موزیکی فکر کردی؟ چون می دانستند من همیشه موقع دکوپاژ هم توی گوشم موزیک هست، نه این که به موزیکی معروف یا موزیک کلاسیک گوش دهم. همواره فکر می کنم یک موزیک در سناریوی من هست. همیشه فیلم را با موزیک پرورش می دادم منتها کم کم فهمیدم که در ایران خیلی به این موضوع اهمیت نمی دهند و اهمیت موزیک را فقط برای صحنه ها یی که هیجان دارد می دانند. یک موزیک هیجان انگیز می گذارند روی صحنه ها ی اینجوری؛ در صورتی که موزیک در فیلم به اندازه یک پرسوناژ اهمیت دارد. فضایی که موزیک ایجاد می کند خیلی موثر است. من حتی حاضرم فیلمی بسازم فقط با موزیک. یعنی اصلا دیالوگ نداشته باشد. یعنی موسیقی جای کلام را بگیرد.
بنابراین می توان این طور نتیجه گرفت که در فیلم ها ی شما جایی نیست که در آن بیهوده موسیقی به کار گرفته شده باشد.
بله در هیچ کجا موسیقی بیهوده نبوده است. اصلاً اگر فیلمساز بخواهد بیهوده موزیک روی فیلم خود بگذارد. کمااینکه خیلی ها این کار را می کنند. خیلی احمقانه خواهد بود. چون به نظرم موزیک در فیلم، در حد داستان فیلم، در حد نورپردازی و … اهمیت دارد و بهتر است بگویم که مکمل همه ی اینهاست. البته متأسفانه در ایران به موسیقی فیلم زیاد اهمیت نمی دهند. فیلم ها ی فارسی را اگر ببینید، حس می کنید که موزیک در این فیلم ها در حد صفر است. این یعنی سازنده ی فیلم اهمیتی به موزیک نمی دهد.
اما از میان فیلم ها ی معروف دوره ی اوج فیلمسازی شما، موسیقی فیلم «شب نشینی در جهنم» به نظر خیلی آشفته می آمد، آیا در مورد آن شما نظری نداده بودید؟
نه، این فیم به من پیشنهاد شد. ولی من آن را رد کردم. چون در آن دوران فقط فیلم ها ی جنایی مثل فیلم «دلهره» می ساختم و به همین دلیل کار بر روی «شب نشینی در جهنم» را نپذیرفتم. در واقع در شگرد کاری ام نبود و در ضمن موزیک در آن فیلم اصلاً مطرح نبود. و این را هم همه می دانستند که من وقتی می خواهم فیلمی بسازم دروهله ی اول به فکر موزیکم و موزیک برایم نقش اساسی دارد.
شما همیشه به عنوان سازنده ی موسیقی متن مطرح شده اید، شاید رسم آن دوران این گونه بوده است. یعنی آدم همیشه در تیتراژ احساس می کرد که شما موسیقی متن را ساخته اید چون نام شما به عنوان موزیک متن در تیتراژ می آمد، یعنی نوشته می شد.
«موزیک متن ساموئل خاچیکیان». بنابراین به نظر می رسد در آن دوران انتخاب موزیک متن با ساخت موزیک متن هر دو یک مفهوم را داشت. اما در مورد شما این عبارت به معنی انتخاب موزیک بود، این طور نیست؟
بله، البته این را هم بگویم که از بچگی آهنگسازانی مثل پرویز محمود و … در خانه ی ما جمع بودند. یادم می آید در کوچه را که باز می کردیم، همیشه صدای موسیقی کلاسیک شنیده می شد. برادرم نیز دیوانه واز از صبح تا شب ویولن می زد، از آن موقع گوشم به موزیک آشناست و حیف که دیگر برادرم نیست.
ظاهراً موزیک ها ی فیلم ها یتان همیشه به انتخاب خودتان تنها نبوده است؟
در اکثر فیلم ها موزیک را خودم انتخاب می کردم. البته تأثیر برادرم هم بود و قبل از ادوین، برادر دیگرم سوریک هم بود که زیاد هم به موزیک گرایش نداشت. اما او هم موزیک خوب می فهمید و صدای ویولن برادرم راحتش نمی گذاشت.
در تیتراژ کارهایتان، بخصوص از اواخر دهه ی سی تا پایان دهه ی چهل، به نظر می رسد از اولین لحظه ی آن یعنی از آنجایی که فکر می کنید باید عناوین به دنبال هم بیایند – دقیقاً تا پایان تیتراژ، اکثراً از یک موسیقی کامل استفاده می کنید، یعنی ملودی کامل شروع می شود و به پایان می رسد. مثلا در «یک قدم تا مرگ» شما دقیقاً از آنجایی که زن سوار ماشین می شود تا جایی که از ماشین پیاده می شود، تا زمانی که نزدیک خانه می شود، دقیقاً تا پایان، موسیقی ادامه دارد و قطع نمی شود. آیا این انتخاب دقت شده ای بوده است؟ یعنی تیتراژها را جوری انتخاب می کردید که به سه زمان این آهنگ بخورد یا برعکس جوری انتخاب می کردید که موسیقی به تیتراژ برسد؟
نه دقیقاً. باید بگویم بستگی به موزیک داشت. یک چیزی بگویم که ممکن است اصلاً باور نکنید! من اول موزیک را انتخاب می کنم بعد داستان فیلم را. این قدر شیفته ی این لحظه هستم که اگر فیلمساز نبودم حتماً آهنگساز می شدم.
بد نیست کمی گسترده تر درباره ی کارهای فنی در فیلم ها یتان صحبت کنیم. مثلاً اینکه، آیا شما حرکات دوربین یا تدوین ها یتان را با موسیقی پیوند می دادید؟
گاهی بله. یعنی لباس موزیک را به تن کارها می پوشاندم. حتی یک لحظه سکوت هم، خودش نوعی موزیک است ولی جاهایی هم بود که موزیک می طلبید. همان طور که یک هنرپیشه باید فتوژنیک باشد، داستان هم باید «فیلمیک» باشد، موزیک هم باید «فیلمیک» باشد. یعنی موزیک باید مکمل کاری باشد که ایجاد شده است. متأسفانه در ایران فیلمسازان ما نود درصدشان هیچ از موزیک نمی فهمند. من وقتی که فیلم «خداحافظ تهران» را می ساختم، کیمیایی دستیارم بود. تمام مدتی که فیلم را مونتاژ می کردیم با همدیگر موزیک کلاسیک گوش می کردیم. نمی دانم تأثیر «اسفندیار منفردزاده» بود یا نه. یک آهنگساز فیلم، باید خیلی خوب آهنگ ها ی کلاسیک و به طور کلی موسیقی را بشناسد.
شما بیشتر برای فیلم ها یتان موسیقی انتخابی می گذاشتید و از آهنگ ساز استفاده نمی کردید، آیا رسم نبوده است؟
نه اینکه رسم نبوده، آهنگساز هم، کار بر روی فیلم را نمی فهمید. به طور کلی موزیک فیلم تکمیل کننده ی اثری است که فیلم روی تماشاچی می گذارد و متأسفانه تماشاچی ایرانی زیاد تحت تأثیر موزیک نیست.
شاید شما در واقع کسی را پیدا نمی کردید که بتواند با ذهنیات شما برای فیلم تان موسیقی بسازد؟
بله. واقعاً آن چه من می خواستم، نمی فهمیدند و من موسیقی را به آنها دیکته می کردم. نمی خواهم ادعا کنم. آهنگسازان زیادی بودند ولی موسیقی که می ساختند، موسیقی فیلم ها ی من نبود. یکی از نواقص فیلم ها ی فارسی موزیک اش است و متأسفانه تهیه کننده ها یی که با من کار کردند، اکثراً مانع می شدند که موزیک مناسبی را استفاده کنم. آخر موزیک ایرانی هم قابلیت استفاده ی در فیلم را ندارد. البته خود من گه-گاهی موزیک فیلم ها یی را زمزمه می کنم یا با سوت می زنم که ساخته خودم است. گفتم که من می توانستم آهنگساز بشوم چون فیلم ها یی که می ساختم قبلاً موزیک ها یش را حس می کردم.
اولین آهنگسازی که برای فیلم شما موسیقی ساخت، انوشیروان روحانی بود که برای «خداحافظ تهران» موسیقی ساخت. در «هنگامه» هم انوشیروان آهنگساز بود…
«خداحافظ تهران» که اصلا با آواز شروع می شود. «عهدیه» بود که می خواند. اصلا خود عهدیه از من می پرسید آیا شما آهنگسازید؟ می گفتم نه. خیلی دلش می خواست تو فیلم ها یم آواز بخواند، ولی من خیلی بیزارم از این که در فیلم آواز باشد. ولی اصرار تهیه کننده بود. می گفتند فیلم ها خشکند، «تر» کن!
به هر حال هیچ وقت با موسیقی به سمت فیلم ها ی فارسی کشیده نشدید. در واقع هیچ وقت موسیقی کافه ای نداشتید. به اینکه این حالت به وجود بیاید، تن ندادید؛ بلکه یک نوعی از موسیقی آوازی در فیلم ها یتان به وجود آمد.
بله! در «خدا حافظ تهران» که انوشیروان آهنگسازی کرد حتی خواننده را خودم انتخاب کردم و هر وقت هم آهنگسازان آهنگ را می ساختند، بهشان می گفتم چطوری بساز و آنها هم همان طور که من می خواستم می ساختند.
آیا بالاخره در طول سال ها ی فعالیت تان آهنگساز مورد علاقه تان را پیدا کردید؟ آهنگسازی که بتواند به میل شما، هر آنچه که شما می خواهید بسازد؟
تا حدی یک نفر بود که مرا می فهمید. «واروژان» خوب مرا می فهمید و می پرسید : «تو چطور نت بلد نیستی؟» به او می گفتم آهنگسازی که فقط با نت نیست، آدم می تواند برای خودش سمفونی درست کند. بدون اینکه بتواند نت ها یش را پیاده کند. همین الان هم که نشسته ام، در دل و دنیای من فقط موزیک جریان دارد. اصلاً زندگی خودش موزیک است. به نظرم آدم باید موزیک وار زندگی کند. من هر موقع که از چیزی خیلی رنج می برم یا تحت تأثیر قرار می گیرم، وقتی که توی دلم آهنگی را زمزمه می کنم، آرام می شود. ولی متأسفانه در سینمای ایران فیلمسازانی بودند که اصلاً نمی فهمیدند موزیک چی هست…
منبع: مجله فرهنگ و آهنگ – شماره ۲ – بهمن ۱۳۸۳