شور و شوق تماشاگر ایرانی | پای صحبت سرپرست گروه شیلر
گفتگو با دویچه وله
پنج کنسرت در پنج شب پیاپی. کنسرتهای گروه آلمانی شیلر در تهران یک رویداد مهم فرهنگی بود. کریستوفر فون دیلن، سرپرست “شیلر” در باره مخاطبان ایرانی، موسیقی به عنوان پلی فرهنگی و حس بازگشت به خانه میگوید.
دویچه وله: در یکی از مصاحبههای قدیمیتان گفتهاید، گاه تنهایی را دوست دارید و به نقاط خلوت و بیسروصدا در جهان هم سفر میکنید. حال به ایران سفر کردهاید. با این حساب از آرامش خبری نیست؟
کریستوفر فون دیلن: هر چیز زمان خاص خود را دارد. طبیعتا وقتی سرگرم آهنگسازی هستم و دورهای خلاقانه را میگذرانم، وجود آرامش مهم و ضروری است. طبیعتا وقتی مشغول برگزاری کنسرت هستید، در جمع و در میان آدمها هستید و چارهای جز این هم نیست، به ویژه آنکه این کنسرتها در کشوری مانند ایران برگزار شوند که شما میکوشید فضا و حالوهوا را جذب کنید.
به نظر میآید از سفر و برنامهها در ایران بسیار لذت بردهاید.
واقعا هم همینطور است. در یک هفتهای که اینجا بودهایم، به تمام و کمال از این سفر لذت بردهایم. این بزرگترین هدیه برای یک هنرمند است که چیزی خلق کند و دستاورد او راهش را در نقطهای دیگر از جهان و در فرهنگی کاملا متفاوت باز کند و احساس مخاطبان را برانگیزد. چیزی زیباتر از این وجود ندارد.
شما سالهای زیادی است که در عرصه موسیقی فعالیت دارید و کنسرتهای پرشماری برگزار کردید. تفاوت کنسرتهای تهران با دیگر برنامههایتان چیست؟
تفاوت بزرگ در این است که شما در برابر تماشاگرانی برنامه اجرا میکنید که دیدن و شنیدن زنده چنین کنسرتهایی و چنین موسیقی برایشان عادی و روزمره نیست؛ تماشاگرانی که بسیار کنجکاو هستند. به همین خاطر تا پا به صحنه میگذرید و هنوز یک نت موسیقی اجرا نکردهاید با تشویق و استقبال روبرو میشوید، بطوری که نفستان بند میآید. موی تنم در این فضا سیخ شده بود و چیزی را تجربه کردم که تا به حال به این شکل تجربه نکرده بودم.
دوشنبه، یازدهم دسامبر اولین کنسرتتان را اجرا کردید. اضطراب و هیجان داشتید؟
بله. به نظرم این جزیی از اجرای زنده است. اگر به عنوان هنرمند این اضطراب و هیجان را پیش از اجرا حس نکنید، بهتر است کلا از انجام اجرای زنده و روی صحنه رفتن چشمپوشی کنید. من همیشه هیجانزده هستم و در واقع واهمهای مطبوع را حس میکنم که مدت کوتاهی بعد از شروع کنسرت از بین میرود. در کنسرتهای گروه شیلر در تهران هم همینطور بود. ما نمیدانستیم که چه چیزی انتظار ما را میکشد. میتوانست این گونه باشد که حضار در آرامش و سکوت به برنامه گوش دهند و محتاطانه کف بزنند، اما این خبرها نبود و ما با استقبال پرشور و پیوسته تماشاگران روبرو بودیم؛ چیزی که همانگونه که پیشتر اشاره کردم، با این حال و هوا تجربه نکرده بودیم.
موسیقی و اجرای برنامه در ایران با محدودیتهایی روبروست. آیا تعامل شما به عنوان هنرمند هم حد و مرز دارد؟
طبیعی است که سازشپذیری من هم مرز دارد، اما باید بگویم که در چارچوب سفر و برنامههای خود در ایران حتی در نزدیکی این مرز هم قرار نگرفتیم. در حقیقت چیزی نبود که ناچار به رعایت آن شده باشیم.
عنصر نور و نورپردازی در کنسرتهای گروه شیلر نقش مهمی بازی میکنند. آیا نگران این بودید که مبادا نتوانید در کنسرتهایتان در تهران از وسایل و تجهیزات لازم برخوردار باشید؟
نه ما این نگرانی را نداشتیم. طبیعی است که وقتی در خارج از آلمان کنسرت اجرا میکنید، ممکن است به آن تجهیزات و لوازمی که در کنسرتهای آلمان دارید، دسترسی نداشته باشید. این اتفاق ممکن است نه در ایران که در روسیه یا اتریش هم برایتان بیافتد. به همین خاطر هم ما به عنوان گروه یاد گرفتهایم که منعطف باشیم. در کنسرتهایمان در تهران تمامی تجهیزاتی که خواسته بودیم، و افزون بر آن، تجهیزات و وسایل اضافه در اختیارمان قرار داده شد؛ چیزی که سخت غافلگیرمان کرد، طبیعتا به معنای مثبت کلمه.
تا چه اندازه برایتان مهم است که پلی فرهنگی بسازید، به ویژه در کشوری مانند ایران که مخاطبان آن تشنه چینن رویدادهای هنری هستند؟
من به عنوان هنرمند یا موزیسین میتوانم با قطعاتی که میسازم و فضای موسیقیایی که ارائه میکنم، پلی ایجاد کنم. اما در نهایت این انسانها و مخاطبان هستند که باید روی این پل قدم بگذارند. راستش این چندان با روحیه من سازگار نیست که از همان اول بگویم و مدعی شوم که پلی فرهنگی میسازم. موسیقی شما یا این قدرت را دارد که فراسوی مرزهای بینالمللی انسانها را جذب کند و احساس آنها را برانگیزد یا این قدرت را ندارد. استفاده از برچسب پل فرهنگی کار را راحتتر نمیکند. من میتوانم بگویم که ایران به آلمان حس نزدیکی دارد. این حس شاید حتی بیشتر و قویتر از حس نزدیکی آلمان به ایران باشد. برای من جالب بود و تازگی داشت که مخاطبان ایرانی تا چه اندازه با کارهای گروه شیلر آشنایی دارند. گفتهها و واکنشهای آنها واقعا باعث دلگرمی بود.
به مخاطبان اشاره کردید. برخی از طرفدارهای شما در ایران که خودشان هم موزیسین هستند و با گروه شیلر به ویژه در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ آشنایی دارند، در تماسی که با آنها داشتیم، گفتند که در کنسرتها جای قطعات قدیمی و ریتمیکتر شما خالی بود.
این مسئله سلیقهای است. البته نمیتوان گفت که سیر گروه شیلر بهگونهای بود که کارهایش به مرور زمان کمتر ریتیمک شدهاند. قطعاتی که ما در برنامه تهران اجرا کردیم، از کارهای آرامتر ما بودند، اما وقتی به چهره تماشاگران نگاه میکردم، این حس را نداشتم که جای ریتم را خالی میبینند.
آیا میتوانید تصور کنید که با هنرمندان و موزیسینهای ایرانی در پروژهای همکاری کنید و بهطور مشترک به روی صحنه بروید؟
با توجه به تجربهای که در ایران داشتیم و همچنین حس خوبی که از شنیدن موسیقی ایرانی داشتیم، در فکر این هستیم که برنامههایی مشترک اجرا کنیم و از لحاظ موسیقیایی تلفیقی ارائه کنیم.
بعد از این سفر و روزهای پرهیجان احتمالا بعد از بازگشت به آلمان، تنهایی و گوشهای خلوت اختیار میکنید تا مشاهدات و تجربیاتتان در این سفر را مرور و هضم کنید. نقطه و محل مشخصی هم برای این کار انتخاب کردهاید؟
نه، راستش مکان مشخصی در سر ندارم. افق بعدیام فعلا بازگشت به آلمان و فرودگاه فرانکفورت است. میتوانم تصور کنم که شوک فرهنگی آمدن به آلمان بزرگتر باشد تا شوک فرهنگی سفر به تهران. این مسئله را قبلا هم تجربه کرده بودم. من حدود ۱۰ سال پیش دو هفتهای در ایران بودم و در آن زمان وقتی به آلمان بازگشتم، این حس را نداشتم که از هر لحاظ بگویم، بالاخره به خانه برگشتهام.
منبع: دویچه وله