تاریخِ سانسورگری در موسیقیِ کلاسیک
رامینِ درگاهی
بخشِ یکم: از عهدِ باستان تا آغازِ عصرِ جدید
«چنگِ خوشنوا! چنگِ خوشنوا! نوایات را خوشمیدارم، قُل-قُلِ شومِ مستانهات را. نوایات از چه دیرگاهان وُ چه دوردستان به من میرسد، از دورادور، از آبگیرهایِ عشق! اِی ناقوسِ کُهن! اِی چنگِ خوشنوا! هر دردی در دلات رَخنه کرده است، دردِ پدر، دردِ پدران، دردِ نیاکان؛ سُخنات پُخته گشته است ـــ پُخته به سانِ خزانِ زرّین وُ پَسینگاه، چون دلِ زاهدِ من.»
(فریدریش ویلهِلم نیچِه (۱۸۴۴م.-۱۹۰۰م
فیلسوف و شاعرِ آلمانی.
چنین گفت زرتشت
- پیشدرآمد
سانسورگری[۱] در هُنر از چهگونهگیِ نگرش و برخوردِ جامعهها، نهادها، دینها، و افراد با مقولهیِ هُنر سرچشمه میگیرد. هُنر را میتوان به چشمِ اِبرازِ بیرونیِ باورهایِ دینی، یا اَبزاری برایِ تبلیغاتِ سیاسی، یا گرامیداشتِ فضیلتِ مدنی وُ شهروندی، و/یا فعّالیّتی مستقلّ وُ آزاد ـــ محصولِ درونبینی وُ خود-بیانگریِ هُنرمند ـــ نگریست. گروههایِ مذهبی ممکن است برخی هُنرها را به دلیلِ بیانِ باورهایِ مخالف به کلّی نفی کنند، امّا جامعههایی که باورهایِ مذهبیِ فراگیر دارند اغلب در پیِ پذیرش و کنترل آن هستند. جامعههایی که ایدئولوژیِ سیاسیِ خاصّی دارند، میکوشند رَهنمودهایِ هُنریای را که بیانگرِ آن ایدئولوژی ست گسترش دهند. هُنرِ مدنی خواه-ناخواه مقداری کنترلِ مدنی نیز به دنبال دارد. امّا در جامعههایِ متکثّر، گروههایِ با اعتقاداتِ صریح و، اغلب، با سلایقی خلافِ جریانِ غالب میکوشند رهبرانِ سیاسی و همشهریانِ خود را نسبت به سرکوبِ هُنرهایی که در نظرِ آنها ناپسند، خشن، فاقدِ عِرقِ ملّی، یا نامفهوم است متقاعد کنند.
موسیقی در طولِ تاریخ در القایِ احساساتِ دینی یا اخلاقی تأثیرِ بسزایی داشته است؛ ایجادِ حسِّ باهَمی، و تحریکِ تجربههایِ اندیشهای و نیز نَفْسانی. موسیقی از چنان کارآیی وُ توانِ یگانهای برخوردار است که میتواند حال-وُ-هوایِ انسانها را به کلّی عوض کند و آنها را در خلسهای فردی یا جمعی به ”بیخویشی“ برساند. امّا در ادوارِ مختلفِ تاریخ، موسیقی را به چَشمِ براندازندهیِ ارزشهایِ رسمی نیز نگریسته اند. افلاطون[۲] خلسهیِ دیونوسوسی[۳] را با برقراریِ حکومتِ بسامان ناسازگار میدانست، و موسیقیِ مُلهِم از آن را ممنوع کرد. جانشینانِ او در طولِ سَدهها برخی از انواعِ موسیقی را محکوم وُ ممنوع کردند، تنها به این دلیل که موسیقی را عاملِ تضعیفِ روحیّهیِ دینی و تقویتِ امورِ شهوانی میدانستند. موسیقی در سَدههایِ ۱۹م. و ۲۰م. عُرفهایِ سیاسی و نظریّههایِ برتریِ نژادیِ رایج را به چالش کشید، به اوضاعِ اجتماعی اعتراض کرد، و کُنشِ سیاسی را برانگیخت، و به همان اندازه که هُنرهایِ دیگر بر سَرِ راهِ حفظِ وضعِ موجود و نظامهایِ سیاسیِ دیکتاتورانه مزاحمت ایجاد کردند، سانسور شد.
در این مقاله کوشیده شده سیرِ تاریخیِ سانسورگری و پیوندِ آن با موسیقیِ کلاسیک بررسی شود. این مقاله تاریخی نیست، ولی به ضرورت باید موضوع را به شیوهای تاریخی بررسی کند تا تصوّری از چهگونهگیِ پیدایشِ سانسورگری و تأثیراتِ آن در موسیقیِ کلاسیک در ذهنِ خواننده ایجاد شود. زمانبندیهایِ تاریخی در این مقاله بیشتر بر پایهیِ تاریخِ سیاسی و اجتماعی ست تا تاریخِ موسیقی، و آنچه بر موسیقی گذشته است در بطنِ وقایع و فرایندهایِ سیاسی-تاریخی روایت شده است. همچنین، در این مقاله تأکید تنها بر نَقلِ تاریخ است و هیچگونه تحلیلِ تاریخی، سیاسی، یا فلسفی ارایه نمیدهد و تنها به مُحاکاتِ مُکافاتی که بر سَرِ موسیقیِ کلاسیک در غرب آمده است بسنده میکند.
- درآمد: تعریفِ سانسورگری
واژهیِ سانسور (Censor) از ریشهیِ لاتینِ Censere، به معنایِ ”حُکم کردن“ و ”ارزش گذاشتن“، برآمده است. سانسورگری، نظارت و کنترلِ اطّلاعات و عقایدی ست که در میانِ افرادِ جامعه جریان دارد، و جلوگیری از بیان و نشرِ هر عقیده و اثری (ادبی، هُنری، سیاسی، دینی، فلسفی) که از دیدگاهِ نظامِ سیاسی یا اخلاقیای که قُدرتِ حاکم پشتیبانِ آن است، زیانآور یا خطرناک شمرده شود. امروزه، سانسورگری شاملِ وارسی و بازبینیِ کتابها، نشریّاتِ اَدواری، نمایشها، فیلمها، برنامههایِ رادیویی و تلویزیونی، گزارشهایِ خبری، و دیگر رسانههایِ ارتباطی ست به منظورِ تغییر یا توقیفِ بخشهایی که اعتراضآمیز یا اهانتآمیز به نظر میرسند. مواردِ مقرون به اعتراض وُ ایراد ممکن است غیرِ اخلاقی و/یا ناپسند، بدعتگذارانه و/یا کُفرگویانه، فتنهانگیز و/یا خیانتکارانه، یا آسیبرسان به امنیّتِ ملّی در نظر گرفته شوند. بنابراین، دلیلِ اساسیِ سانسورگری را محفاظت از سه نهادِ اجتماعیِ بنیادی ـــ خانواده، دین، و حکومت ـــ میدانند.
تا این اواخر، سانسورگری در شکلهایِ مختلفِ نهادی حتّا در جوامعِ پیشرفتهیِ دِمُکراتیک نیز به طورِ جدّی برقرار بود. از میانهیِ سَدهیِ ۲۰م. تغییراتِ انقلابی در نگرههایِ اجتماعی[۴] و کنترلهایِ جامعهگانی[۵] وجود و قُدرتِ سانسورگری را در بسیاری از کشورهایِ دِمُکراتیک تضعیف کرده است؛ ولی با این حال، هنوز همهیِ اَشکالِ سانسورگری در سرتاسرِ جهان ریشهکن نشده است. امروزه بسیاری از افراد، از جمله برخی از هوادارانِ آزادیهایِ فردی[۶]، با ”آزادگذاریِ نو“[۷] در هُنرها و رسانههایِ همهگانی مخالف اند؛ آنها معتقد اند که این آزادگذاری پسندِ همهگانی را خراب میکند، ادب و ضوابطِ اخلاقی را بر هم میزند، و حتّا تمدّن را به تدریج تضعیف میکند.
در جامعههایِ غیرِ دِمُکراتیک سانسورگری نفوذِ نمایان و فراگیری دارد، و تأثیرِ آن در همهیِ سطوحِ زندهگیِ هُنری، فکری، دینی، سیاسی، عمومی، و شخصیِ افراد احساس میشود. و تقریباً هیچ عمل، بیان، یا رابطهای از بازبینی و احتسابِ رسمی در امان نیست. امّا در جامعههایِ دِمُکراتیک نیز سانسور، چه شخصی و چه رسمی، وجود دارد. در این جامعهها هنگامی که وضعِ غیرِ عادی پیش آید، به ویژه در زمانِ جَنگ، ممکن است سانسورِ شَدید به کار بسته شود. همچنین، در همهیِ کشورها قانونهایی برایِ جلوگیری از نشرِ آثاری که ”خلافِ اخلاق و عفّتِ عمومی“ شناخته میشوند وجود دارد و دامنهیِ کاربُردِ آن بستهگی به عُرفِ جامعه و تفسیرِ دادگاه از مفهومِ ”خلافِ اخلاق و عفّتِ عمومی“ دارد.
گرچه اعلامیّهیِ جهانیِ حقوقِ بشـر، که مجمعِ عمومیِ مللِ متّحد آن را در ۱۰ دِسامبرِ ۱۹۴۸م. به اتّفاقِ آراء تصویب کرد، به صراحت چیزی دربارهیِ حقِّ برخورداری از سانسور نمیگوید، امّا برخی بندهایِ آن، اگر به دُرُستی تفسیر و رعایت شود، به تخفیف و تعدیلِ سانسورگری در کشورهایِ غیرِ دِمُکراتیک اشاره دارد ـــ مُفادی که دخالت در خانه، خانواده، حریمِ خصوصی، یا مکاتباتِ افراد را ممنوع میکند (مادّهیِ ۱۲)، و حقِّ آزادیِ فکر، آگاهی، دین، عقیده، و بیان را بدونِ هر گونه دخالت مُجاز میشمرد (مادّههایِ ۱۸ و ۱۹). بنابراین، مبارزه برایِ حقوقِ بشـر در سرتاسرِ جهان اغلب با مشکلاتِ سانسورگری و نیز بد-فرجامیِ سرنوشتِ کُنشگرانِ آن دست به گریبان است.
- تاریخِ باستان
سانسورگری و ایدئولوژیِ حامیِ آن در جامعههایِ بشری پیشینهای دیرینه دارد و به دورانِ باستان بازمیگردد، امّا کاربُردِ منظّمِ آن از زمانِ اختراعِ چاپ به بعد است. هر جامعهای دارایِ آداب-وُ-رسوم، تابوها، و قوانینی ست که بر پایهیِ آنها گفتار، نمایش، لباس، مراسمِ مذهبی، و نمودهایِ جنسی تنظیم شده اند.
اینگونه به نظر میرسد که موسیقیِ آغازین بخشی از خود-انگاره و خود-تعریفِ طایفهها یا قبیلهها بوده: بخشِ جداییناپذیرِ مناسک، که در رویدادهایِ آیینی اجرا میشده است. نخستین سانسورگریِ موسیقایی با ممنوعیّتهایِ قبیلهای یا دینی در برابرِ نواختن یا خواندنِ قطعاتِ خاصّ یا انحراف از سَبْکهایِ موسیقاییِ رسمی آغاز میشود. آنگاه که تمدّنها سَر برآوردند، تمامِ سُنّتهایِ موسیقاییِ مترقّی، بر پایهیِ قراردادها و گاه قوانین محافظت شدند. هنگامی که نگارشِ موسیقی در بابِلِ باستان اختراع شد، خیلی زود محدودیّتهایی بر سَرِ تعدادِ لوحها یا دستنویسهایِ پاپیروسی به وجود آمد.
در چینِ باستان، موسیقی بر پایهیِ همآهنگیِ کیهانی و عفّتِ عمومی اداره میشد. مُدها، ارتفاعِ اصوات، و تِمپوها با وضعِ عاطفی و اخلاقیِ انسان مطابق میشدند. موسیقی، بنا به گفتهیِ کُنفوسیوس[۸]، در کنارِ آیینها، مجازات، و زِمامداری، یکی از چهار وظیفهیِ اصلیِ حکومت بوده است. در چینِ باستان مجازاتهایِ گوناگون و سختی برایِ موسیقیهایِ فسادانگیز در نظر گرفته میشده است.
۳-۱٫ سانسورگریِ یونانی
سقراط[۹] در آتِن، زادگاه دِمُکراسی، با نوشیدنِ جامِ شوکران زندهگی را فدایِ عقایدِ خود کرد و تن به سانسورِ آموزههایِ خود نداد. سقراط به پرستشِ خدایانِ بیگانه و جدید، فسادِ جوانان، و بیاعتقادی به آیینِ رسمی و دولتی متّهم شد، ولی از مباحثهیِ آزاد[۱۰] دفاع کرد و آن را خدمتی عالی برایِ عموم دانست. بدین گونه سقراط نخستین کسـی بود که فلسفهیِ آزادیِ اندیشه را پیریزی کرد. امّا از بازیِ روزگار شاگردِ وی افلاطون نخستین فیلسوفی بود که کوشید پایهای عقلانی برایِ سانسورگریِ فکری، دینی، و هُنری تدوین کند.
افلاطون معتقد بود که هُنر باید در خدمتِ اخلاق باشد؛ و هُنری را که نتواند اصولِ اخلاقی را القا کند باید ممنوع کرد. در آرمانشهری که افلاطون در رسالهیِ جُمهوریّت[۱۱] توصیف کرده است، سانسورگران باید مادران و پرستاران را از نَقلِ داستانهایِ بد و زیانبار منع کنند؛ و در رسالهیِ قوانین[۱۲] پیشنهاد میکند که باورهایِ غلط در موردِ خدا یا آخرت باید جُرم تلقّی شود و مجازاتی برایِ مُرتدّان در نظر گرفته شود.
در سَدهیِ ۵پ.م.، فیلسوفِ آتِنی آناکساگوراس[۱۳] به جُرمِ بیدینی مجازات شد؛ پروتاگوراس[۱۴]، یکی دیگر از فیلسوفانِ برجسته، به کُفرگویی متّهم، و کتابهایاش سوزانده شد. این نمونههایِ سرکوب و ایذا-وُ-اذیّت در آتِن به واقع نمونههایی از دِمُکراسیِ یونانی نبودند، زیرا به طورِ معمول آزادیِ بیان در مجامع و محافلِ خصوصی و عمومی آشکارا محترم شمرده میشد.
از سرگذشتِ اجتماعیِ موسیقیِ یونانِ باستان اطّلاعاتِ چندانی در دست نیست. از موسیقیِ یونانیان نیز تنها چند قطعهیِ ناقص باقی مانده است. در رسالهیِ ناقصی از آریستوخِنوس[۱۵] (حدودِ ۳۲۰پ.م.) اطّلاعاتِ ارزشمندی دربارهیِ برخی اصولِ بنیادینِ موسیقی وجود دارد؛ امّا رسالههایِ دیگر اطّلاعاتی از خودِ موسیقی و شیوهیِ اجرایِ آن به دست نمیدهند. موسیقی در یونانِ باستان جنبهای از ساز-وُ-کارِ کیهان به شمار میرفت و ارتباطِ تنگاتنگی با رفتارِ انسان داشت و از جایگاهِ ویژهای در زندهگیِ مدنی، هُنری، و دینیِ یونانیان برخوردار بود. موسیقیِ یونانِ باستان را میتوان در سه دوره بررسی کرد:
(۱) دورهیِ کُهَن یا پیشا-کلاسیک (۷۵۰پ.م.-۴۸۰پ.م.)، که نخستین بار در آثارِ هُمِر[۱۶] (سَدهیِ ۸پ.م.) به آن اشاره شده است، دورهیِ پیچیدهگی و پُرظرافتیِ موسیقی بوده، گرچه اَشکالِ ابتدایی یا روستایی نیز وجود داشته است. برخی گفته اند موسیقیِ کُهنِ یونان به طورِ کلّی متأثّر از مشرقزمین بوده است، ولی اثبات و ردِّ این نظر به یک اندازه ناممکن است. بیگُمان یونانیان از فرهنگهایِ زندهیِ دیگر بهرهیِ فراوان گرفته اند، ولی چه بسا دلیلِ پیشرفتِ خیرهکنندهیِ یونانیان در هُنر، فلسفه، و علم، به گفتهیِ فیلسوف و شاعرِ آلمانی نیچِه[۱۷]، این بوده که از چیزی که دیگران نتوانسته بودند به طورِ شایسته بارآور کنند برایِ خود به بهترین وجهِ ممکن بارور گردانیدند. موسیقیِ یونان با موسیقیِ شرقی اختلافهایِ کارکردگرایانه و ذاتی داشته: تنها به قالبهایِ عبادی و نیایشسُرایانه محدود نمیشده، برایِ هر اجرایِ عمومی آثارِ تازهای تصنیف میشده، آهنگسازان رقابتِ تنگاتنگی داشته اند و دارایِ سَبْکِ فردی بوده اند. در جهانِ هُمِرهمهیِ طبقات موسیقی فرامیگرفتند، و در همهیِ رویدادهایِ اجتماعی موسیقی حضور داشته است. شوربختانه آنچه از این دوره در اختیار داریم بخشِ بسیار کوچکی ست و از ساز-وُ-کارِ اجرایِ موسیقی چندان آگاه نیستیم. در این دوره، به برکتِ وجودِ اُستادان و فیلسوفانِ بزرگ ـــ که فیلسوفِ آلمانی شُپِنهاؤر[۱۸] از آنها به ”جمهوریِ اندیشمندانِ خلّاق“ یاد میکند، بنیادهایِ پیچیدهیِ نظری و ریاضیوارِ موسیقی کشف و محاسبه شد.
(۲) دورهیِ کلاسیک (۴۸۰پ.م.-۳۲۳پ.م.) عصـرِ شکوفاییِ موسیقیِ یونان است و جشنوارههایِ سالانه و رقابتهایِ موسیقاییِ گوناگونی در این دوره برگزار میشده است. در این دوره بود که فیلسوفانی مانندِ ارسطو[۱۹] و افلاطونکوشیدند اصول و قراردادهایی بر پایهیِ عقل برایِ هُنر و موسیقی وضع کنند تا با فُرموله کردنِ این قراردادها و دستورهایِ ویژه و مقیّد ساختنِ هُنرمندان به پیرَوی از آنها در برابرِ آزادیِ عمل و آزادگذاریِ بیقیدانه بایستند. به باورِ افلاطون، موسیقی احساسات و عواطف را برمیانگیزد و هر چیزی که مشهودات، احساسات، و عواطفِ درونیِ انسانها را برانگیزاند از مَتانت و وَقار به دور است و موجبِ سُستی وُ زبونیِ نَفْس میگردد. او گرچه اصلِ لذّتبخشیِ هُنر را قبول دارد، امّا در تحلیلِ نهایی این لذّتبخشی را مایهیِ سُستیِ نَفْس و زیانباریِ منشِ نیک میداند. افلاطون قطعاتی از موسیقی را که حالتِ متعادلِ نَفْس یا حواسّ را به هم میریخت، محکوم کرد. البتّه توجّهِ افلاطون در اینجا بیشتر معطوف به نَفْسِ انسانهایی بود که جزوِ اعضایِ شورایِ حاکمهیِ دولت بودند. او با کنترلِ تودهها سَر-وُ-کار نداشت، بَلکه چون کسی نمیتوانست در موردِ جوانانی که باید برایِ عضویّت در شورایِ هیأتِ حاکمه آزمونهایی را به انجام برسانند چیزی را پیشبینی کند، و چون در عمل پیشگیری از دسترسیِ گروهی خاصّ به آثارِ هُنریِ ناممکن بود، او معتقد شد که کنترل و سانسور باید عمومی باشد؛ زیرا در غیرِ این صورت، اعتراضاتی مطرح میشد مبنی بر این که حُکّام تافتهیِ-جدا-بافته نیستند که از تأثیراتِ جهانِ پیرامونِ خود مصون باشند و بهتر از دیگران با واقعیّت برخورد و دفعِ مَضارّ کنند. امّا افلاطونرا عقیده بر آن بود که چنین تأثیراتی در ایّامِ شکلگیریِ شخصیّتِ حُکّام از آنان ردّ شده است. در خلالِ همین دورهیِ بحرانی، که اندیشهیِ زندهگیِ آنها شکل میگرفت، هُنر میتوانست تأثیرِ سوءِ خود را به جا بگذارد و علایقِ اخلاقی را فدا کند. به طورِ خلاصه، اصولِ حاکم بر این دوره را، که پیروی نکردن از آنها ممنوعیّت و حتّا مجازات در پی داشت، میتوان در تکیه بر فُرم، آرمانیگری و اندیشهیِ والا، تصدیق و تقیّد به دستورها، قراردادها، و قواعدِ ویژه، و سادهگی خلاصه کرد ـــ البتّه سادهگی در اینجا به معنایِ نبودِ پیچیدهگی نیست، بَلکه بیشتر به معنایِ رهایی از تزییناتِ نابایسته و تعقید در اجرایِ مِلُدی ست. استفاده از مُدهایِ موسیقاییِ یونانی در این دوره بر طبقِ اصولِ ویژهای بوده و بر پایهیِ موقعیّتها به کار میرفته است. کاربُردِ مُدها در هر موقعیّتی ممنوعیّتهایِ خاصِّ آیینی در بر داشته است. برایِ نمونه، افلاطون مُدِ لیدیَن[۲۰] را حُزنانگیز و مُدِ یُنیَن[۲۱] را گرم وُ صمیمانه توصیف میکند و آنها را برایِ نگاهبانان نامناسب میداند؛ در عوض، مُدهایِ فْریجیَن[۲۲] و دُریَن[۲۳] را، که حالتی دلاورانه دارند، درخورِ آنها میداند. و همچنین، دیثورامبُسها[۲۴]، سرودهایِ مَستانهیِ پرستندهگانِ دیونوسوس، بر پایهیِ همین اصولِ ویژه از سَدهیِ ۶پ.م. تا ۴پ.م. تنها با همراهیِ تَکنوازان و گروههایِ رقصنده و در مُدهایِ مشخّصی مُجاز به اجرا بودند تا شُکوهِ بیشتری پیدا کنند. تیموتِئوس[۲۵]، سُرایندهیِ دیثورامبُس و آهنگسازِ یونانی، در ابداعی تازه چهار سیم به سازِ کیتارا افزود، ولیارسطو این عمل را به شدّت محکوم کرد؛ به همین سبب در اِسپارت این سازِ تازه را توقیف کردند و در کنارِ شاهراهی منتهی به بازارِ مرکزیِ شهر آویختند.
(۳) دورهیِ هِلِنی یا پسا-کلاسیک (۳۲۳پ.م.-۳۱پ.م.) دورهیِ تعدیلِ مشخصّاتِ کلاسیک بود. انقلابی موسیقایی در این دوره رُخ داد و تمامِ سُنّتهایِ گذشته شکسته شد. نگرش به زندهگی وُ عشق، طبیعتگرایی، عشقِ کُفرکیشانه به زندهگی، و شیوهیِ زندهگیِ حسّانی وُ شهوتانگیز مشخّصههایِ هنر و موسیقی در این دوره اند. اگر دورهیِ کلاسیک را، با توجّه به آثارِ بر جای مانده، سرآغازِ سانسورگری بدانیم گویی اینگونه به نظر میرسد که در دورهیِ هِلِنی هُنر و موسیقی از قیدِ سانسور رَسته و در آزادیِ بیشتری به سَر میبُرده است. یکی از اتّفاقاتِ مهمِّ موسیقی در این دوره (حدودِ ۲۶۵پ.م.) اختراعِ سازِ هیدرائولوس[۲۶] (اُرگِ آبی) بود که بعدها و در دورانِ زِمامداریِ مسیحیّت و کلیسا در زُمرهیِ سازهایِ ممنوعه قرار گرفت.
۳-۲٫ سانسورگریِ رومی
در رومِ باستان نگرشِ کلّی این بود که تنها اولیایِ امور و مقاماتِ صلاحیّتدار، به ویژه اعضایِ مجلسِ سِنا، از امتیازِ آزادیِ بیان برخوردار بودند. پیگرد و مجازات، با حمایت و تأییدِ عوام، به طورِ مکرّر رُخ داده است. شاعرانِ رومی آوید[۲۷] ویووِنالیس[۲۸] هر دو تبعید شدند. نویسندهگانِ فتنهانگیز یا سخنان و نوشتههایِ موهِن مجازات شدند. برایِ نمونه، به دستورِ امپراتور کالیگولا[۲۹] نویسندهای خاطی را زنده-زنده سوزاندند، و نِرون[۳۰] منتقدانِ خود را تبعید میکرد و کتابهایِشان را میسوزاند.
بیگُمان اگر امپراتوریِ گستردهیِ روم نسبت به بسیاری از ادیان و فرقههایِ ملل و نژادهایِ گوناگونِ تحتِ حکومتاش سیاستِ رواداری را در پیش نمیگرفت در حدودِ چهار سَده دوام نمیآورد. تنها شهروندانِ رومی مجبور به پرستشِ امپراتور، آن هم در قالبِ عملی سیاسی، بودند؛ از طرفِ دیگر، همهیِ شهروندان در پرستشِ خدایان و برگزاریِ شعائر و مناسکِ خود آزاد بودند. با این حال، پرستشِ امپراتور در نزدِ یهودیان و مسیحیانِ نخستین نوعی شِرک و بُتپرستی به شمار میرفت، و از اطاعتِ آن سرپیچی میکردند. آنها به سببِ این نافرمانی بارها موردِ آزار قرار گرفتند و در راهِ اعتقاداتِشان به شهادت رسیدند.
این که رومیان سهمِ چندانی به عمل یا نظریّهیِ موسیقایی داده باشند محلِّ تردید است ـــ چنانچه سهمِشان در فلسفه نیز، به نسبتِ یونانیان، چشمگیر نیست و، به قولِ نیچِه، حتّا در بهترین دورانِ خود بدونِ فلسفه زیستند. آنان پس از فتحِ یونان در سالِ ۱۴۶پ.م. موسیقیِشان را از یونانیان گرفتند. رومیان دوستدارِ موسیقی بودند. گزارشهایِ موجود توصیفگرِ جشنها، رقابتها، و اجراهایِ چیرهدستانه وُ سرخوشانه اند. تفریحِ موسیقایی، که تفاوتِ بسیاری با تصوّرِ یونانی از هُنر و الهام داشت، نزدِ رومیان کارکردِ اجتماعی و سیاسیِ مهمّی داشت. همچنان که دسته-دسته مردم از سرزمینهایِ زیرِ فرمان به سویِ رُم میشتافتند و بر شمارِ بیکاران افزوده میشد، دولت تفریح فراهم میآورد تا آنان را مشغول وُ سرگرم نگاه دارد. تئاتر، سیرک، و موسیقی مرهمِ دردهایِ تُهیدستان وُ ستمدیدهگان شمرده میشد. نوایِ اُرگِ آبیِ یونانیان در کُلُسیوم[۳۱] مایهیِ سرگرمیِ مردم بود. به نظر میرسد موسیقی در دورانِ رومِ باستان به سببِ همین کارکردِ اجتماعی چندان دستخوشِ سانسور و ممنوعیّت نشده باشد.
- سانسورگریِ کلیسا
دربارهیِ گسترشِ مسیحیّت در سراسرِ امپراتوریِ روم تا پیش از سَدهیِ ۳م. اطّلاعاتِ بسیاری در دست نیست، ولی نفوذ و پذیرشِ آن سرشار از کش-مکش وُ خونریزی بوده است. رومیان در کُلُسیوم مسیحیانِ نخستین را خوراکِ شیرهایِ درّنده میکردند. تا آن که در سالِ ۳۱۳م. امپراتورِ روم کُنستانتین[۳۲] فرمانِ رواداری بر مسیحیّت را صادر کرد. بیست سالِ بعد، کُنستانتین با صدورِ فرمانِ سوزاندنِ همهیِ کتابهایِ یزدانشناسِ یونانی آریوس[۳۳] اُلگویی برایِ سانسورگریِ دینی تنظیم کرد که تا سَدهها ادامه یافت.
۴-۱٫ سانسورگریِ کاتولیک
پس از امپراتور تِئودوسیسوس[۳۴] مسیحیّت دینِ رسمیِ امپراتوری شد، و حکومتِ روم و کلیسا مشـرکان و بدعتگذارانِ مسیحی را که از اصولِ عقاید و اَعمالِ اُرتُدوکس سرپیچی میکردند موردِ آزار وُ اذیّت قرار دارند. پاپ مرجعِ نهاییِ اصولِ کلیسا و حکومت شناخته شد، و دولتِ غیرِ دینی برایِ واداشتنِ افراد به اطاعت از تصمیماتِ خود به زور متوسّل شد. کتابها و موعظههایی که خلافِ عقایدِ اُرتُدوکس یا اخلاق بودند ممنوع، و نویسندهگانِ آنها مجازات شدند.پاپ گِلاسیوس[۳۵] در سالِ ۴۹۶م. نخستین فهرستِ کتابهایِ ممنوعه را منتشـر کرد. توجّهِ سانسورگری در این دوره بیشتر بر بدعتگذاری و دگراندیشی بود. به منظورِ رسیدهگی به عقایدِ افراد و مجازاتِ آنها، پاپ گْرِگُریِ نُهُم[۳۶] در سالِ ۱۲۳۱م. دادگاههایِ تفتیشِ عقاید و ایمانکاوی را بنیاد نهاد. این دادگاهها نزدیک به ۵۰۰ سال بر مسندِ سانسورگریِ دینی حُکمفرما بودند.
اختراعِ چاپ در سَدهیِ ۱۵م. سانسورِ پیش-از-انتشار را ممکن ساخت. در سالِ ۱۴۸۷م. پاپ اینُسِنتِ هشتم[۳۷] مواردِ جدیدی از سانسور را معرّفی کرد. از چاپگرها خواسته شده بود که تمامِ نسخههایِ دستنویس را پیش از چاپ به مقاماتِ کلیسا ارایه دهند، و آثار تنها پس از تصویب میتوانند چاپ شوند. پاپ پُلِ سوم[۳۸] در سالِ ۱۵۴۲م. دادگاهِ تفتیشِ عقایدِ عمومیِ کاتولیک[۳۹]، یا انجمنِ دیوانِ قُدسی[۴۰]، را بنیاد نهاد، که یکی از وظایفِ آن وارسی و محکوم کردنِ آثارِ بدعتگذارانه یا غیرِ اخلاقی بود. در سالِ ۱۵۵۹م. پاپ پُلِ چهارم[۴۱] فهرستی از کتابهایِ کُفرآمیز منتشر کرد و جانشیناناش آن را در طولِ زمان تکمیل کردند. حدودِ ۵۰۰۰ کتاب در این فهرست جای گرفت، و آخرین نسخهیِ آن در سالِ ۱۹۴۸م. منتشـر شد. پاپ پُلِ ششم[۴۲] در سالِ ۱۹۶۵م. اصلاحاتِ قابلِ توجّهی ایجاد کرد، نامِ انجمنِ دیوانِ قُدسی را به انجمنِ آموزهیِ ایمان[۴۳] تغییر داد، و مقامِ سانسور را لغو کرد. اعلام شد که فهرستِ کتابهایِ کُفرآمیز دیگر تمدید وُ تجدید نخواهد شد، مجازاتِ تکفیر دیگر عملی ورایِ قانون نخواهد بود، امّا انجمنِ آموزهیِ ایمان هر-از-گاهی فهرستِ کتابهایی که کلیسایِ کاتولیک خواندنِ آنها را توصیه نمیکند منتشر مینماید.
کلیسایِ مسیحی نسبت به موسیقی مردّد بود، عبادتهایِ آنها از ساده وُ بیپیرایه تا متظاهرانه وُ پُرزرق-وُ-برق در تغییر بود، و نگرشِشان به موسیقیِ غیرِ مذهبی نیز طیفی از رواداری تا محکومیّت وُ ممنوعیّت را در بر میگرفت. کلیسایِ مسیحی تا پیش از سَدهیِ ۳م. هیچگونه فرهنگِ موسیقاییِ ویژهای نداشت، و موسیقیِ پرورشیافته برایِ لذّت از بهرِ لذّتِ خود-اش و هر نوع موسیقی یا سازی را که با نمایشها و اَعمالِ موردِ نکوهشِ کلیسا در ارتباط بود سانسور و ممنوع کرد. از نخستین نمونهها، توقیف و ممنوعیّتِ نواختنِ سازِ هیدرائولوس (اُرگِ آبی) بود. رومیان از نوایِ این ساز برایِ موسیقیِ پسزمینهیِ جدالِ مسیحیانِ نخستین با شیرهایِ گرسنه استفاده میکرده اند و همین امر سبب شد تا سَدهها نواختنِ این ساز در کلیساهایِ مسیحی ممنوع شود.
در سالهایِ نخستین، به پیرَوی از میراثِ افلاطون، موسیقیهایِ غیرِ مذهبی، بدعتگذارانه، و کُفرآمیز ممنوع و مؤمنان از شنیدن وُ پرداختن به این نوع موسیقیها بر حذر شدند. گویا سانسورگری و ممنوعیّتهایِ موسیقیِ رومی یا یونانی به دستِ کلیسا در اصل به سببِ منفیکاری دربارهیِ خودِ موسیقی نبوده، بَلکه بیشتر نیازی به گسستنِ پیوندهایِ موجود یا بالقوّه از سُنّتهایِ کافرانهیِ گذشته بوده است. تیتوس فْلاویوس[۴۴]، یزدانشناسِ مسیحی، مینویسد: «باید ممنوع شود، این موسیقیِ مصنوعی که روحِ انسان را زخمی میکند و آن را به سویِ احساساتِ پُرسوز–وُ–گداز، نَجِس و نَفْسانی، و حتّا جنون وُ از–خود–بیخود–شدهگیهایِ عشرتپَرَستانهیِ باکوسی[۴۵] میکشاند. نباید خود را در معرضِ نفوذِ پُرقُدرتِ مُدهایِ مهیّج و سُکرآوری قرار داد که پیچشهایِ مِلُدیهایِشان به زنانهگی وُ سُستیِ انسان میانجامد.»آگوستینِ قدّیس[۴۶]، پس از به رسمیّت شناخته شدنِ مسیحیّت در امپراتوریِ روم، ممنوعیّتِ استفاده از سازهایِ موسیقی را در عبادتها، به سببِ آن که در آیینهایِ نَفْسانیِ کافرکیشان و اجراهایِ بیشرمانهیِ تئاترها و سیرکهایِ منحطّ به کار میرفته اند، تشریح کرده است. این ممنوعیّتها تا سالِ ۶۷۰م. ادامه داشت، تا آن که پاپ ویتالیَن[۴۷]نواختنِ اُرگ را در حینِ برگزاریِ مراسمِ عَشایِ ربّانی مُجاز دانست.
در رومِ شرقی نیز، که مناسکِ دینی سُنّتهایِ موسیقاییِ خاصِّ خود را پرورانده بودند، این ممنوعیّتها تحمیل شد ـــ به طوری که این ممنوعیّتها در کلیسایِ اُرتُدوکسِ شرقی تا به امروز باقی مانده است. ولی از آنجا که کلیسا نیاز داشت به یاریِ هُنرهایِ زیبا رَنگ-وُ-بویی به تبلیغِ مذهبیِ خود بدهد، ناگزیر از فرهنگهایی یاری گرفت که پیشتر آنها را کافر مینامید وُ مردود میدانست. هُنر وُ فرهنگِ قومِ یهود، فرهنگ وُ سُنّتهایِ یونانی، هِلِنی، و رومی پایههایِ فرهنگِ کلیسا را فراهم آوردند.
در غرب، پاپ گْرِگُریِ اوّل[۴۸] مهمّترین سهم را به موسیقیِ قرونِ وُسطا داد. وی نیرویِ راننده را برایِ مدوّن کردنِ سُنّتهایِ موسیقاییِ گونهگونِ کلیسایِ صدرِ مسیحیّت فراهم آورد. او بر گزینشِ مِلُدیها و متنهایی که برایِ مراسمِ کلیسا شایسته میشمرد سرپرستی میکرد. پس از آن که موسیقیِ کلیسایی را سازمان بخشید، به پراکندنِ آن در سراسرِ غرب پرداخت. در سالِ ۸۰۰م. که شارلمانی[۴۹] تاجِ شاهی بر نهاد و خود را امپراتورِ مقدّسِ روم نامید، آوازهایِ گْرِگُری[۵۰] (پْلِینسانگها[۵۱]) از جایگاهی رسمی برخوردار بودند. تا سَدهیِ ۱۷م. ستیزِ چندانی بر سَرِ موسیقیِ رسمی و عبادیِ کلیسایِ کاتولیک به وجود نیامد؛ و استفادهیِ انحصاری از زبانِ لاتین در آیینِ عَشایِ ربّانی تا نیمهیِ دومِ سَدهیِ ۲۰م. ادامه یافت.
امّا در بیرون از کلیسا، فُرمهایِ دیگری رونق داشت. رامشگران وُ خُنیاگرانِ دورهگَرد در کوچه وُ بازار مینواختند وُ از عشق وُ نااُمیدی میخواندند. و تفکّرِ جدیدِ موسیقی (آرس نُوا[۵۲]) جنبههایِ عبادیِ موسیقی را نقض کرد و در سَدهیِ ۱۴م. مُتِتهایِ پُلیفُنیک[۵۳] را به آیینِ عَشایِ ربّانی درآورد؛ همین امر پاپ ژانِ بیست–وُ–دوم[۵۴] را نگرانِ از دست رفتنِ پْلِینسانگها کرد و فتوایی علیهِ نوآوری در موسیقی صادر کرد.
موسیقی در دورهیِ نوزایی[۵۵] دشمنانِ خویش را داشت که برخی ایرادگیر بودند و برخی راهِ افراط میپیمودند. از جمله فرقهیِ اخیر ساوُنارُلا[۵۶]، واعظ و اصلاحگرِ ایتالیایی، از همه بارزتر بود. آتشِ او همهیِ سازهایی را که به آن دسترسی پیدا میکرد به خاکستر بدل میکرد. در شمالِ اروپا، نظری مشابه، امّا متعادلتر، توسّطِ هیرُنیموس بُش[۵۷]، نقّاشِ معروفِ هُلندی، ارایه شد. بُش، که به نقش زدنِ موضوعاتِ دینی با تصاویرِ اهریمنی وُ شیطانی شُهره است، سازهایِ موسیقی را در دو مورد از تصاویری که از جهنّم کشیده بود قرار داد. این نگرشها همساز با جریانِ درونیِ فرهنگِ نوزایی بود که میتوان آن را ”افکارِ تیره“ نامید. مالیخولیاییها و اخلاقگراها و همچنین متعبّدین، روزگارِ خویش را شریرانه وُ محکوم به فنا میدیدند.
۴-۲٫ سانسورگریِ پروتستان
دینپیراییِ[۵۸] پروتستانی نیز تغییری در عملِ سانسورگری به وجود نیاورد. رهبرانِ آن ـــ نظیرِ ژان کالوَن[۵۹]، جان ناکْس[۶۰]، و مارتین لوتِر[۶۱] ـــ مدّعیِ آزادیِ عقیده و رواداری تنها برایِ خود و پیروانِشان بودند. در دورانِ زِمامداریِ قُدرت، برایِ سرکوبِ منحرفانِ فرقهیِ خود از هیچ کاری فروگذار نکردند؛ و بدعتگذارانِ پروتستان و کلیسایِ کاتولیک را سخت آزردند.
در انگلستان، شاه هِنریِ هشتم[۶۲] جایگزینِ پاپ در مقامِ رییسِ کلیسایِ انگلستان شد. تشخیص و مجازاتِ بدعتگذاران بر طبقِ قانونِ برتری[۶۳] (۱۵۳۴م.) به شاه تفویض شد. او پاپپَرَستان و اصلاحگران را موردِ آزار قرار داد، و نسخههایِ ترجمهیِ انگلیسیِ عهدِ جدید را به آتش کشید.
هِنریِ هشتم سیستمِ جوازی مشابهِ سانسورگریِ پیش-از-انتشارِ پاپ اینُسِنتِ هشتم بنا کرد. چاپگرها باید نسخههایِ دستنویس را پیش از چاپ به مقاماتِ کلیسا ارایه میکردند تا جوازِ چاپِ آنها صادر شود. این سیستمِ صدورِ مجوّز تا سالِ ۱۶۹۵م. در انگلستان برقرار بود. جان میلتُن[۶۴]، شاعرِ انگلیسی، در مقالهیِ کلاسیکِ خود آرِئوپاجیتیکا[۶۵](۱۶۴۴م.) نسبت به سانسورهایِ این دوره اعتراض کرده است. بسیاری از مردمِ انگلستان، با نظارتهایِ کلیسایی، در زمینهیِ صدورِ مجوّز و اِعمالِ محدودیّت بر پیشههایِ دینی، آموزشی، و فکری با سانسورگرانِ کلیسا و دادگاههایِ تفتیشِ عقاید همکاری میکردند.
جنبشِ دینپیرایی سلطه و سیطرهیِ پاپ را در موسیقی، چونان دیگر جنبههایِ زندهگیِ مسیحی، بر هم زد. لوتِر زبانِ بومی را در عبادتها به رسمیّت شناخت و استفاده از آهنگهایِ غیرِ مذهبی را در سرودهایِ نیایشی[۶۶] مُجاز شمرد. از طرفِ دیگر، شورایِ کلیساییِ کالوَنیِ شهرِ اِیدَم[۶۷] (هُلند، ۱۵۸۶م.) آوازهایِ نااندیشهگرانه و دنیوی را که باناقوسهایِ کلیسا یا اُرگ نواخته میشد ممنوع کرد. شورایِ کلیساییِ شهرِ دُکِم[۶۸] (هُلند، ۱۵۹۱م.) موسیقی را عاملِ گِردِ هم آمدنِ جوانان و خواندنِ آوازهایِ شهوانی و فاقدِ ارزش اعلام کرد. در همین حال، شورایِ تْرِنت[۶۹] (ایتالیا، ۱۵۴۴م.-۱۵۶۳م.)، که برایِ مبارزه با موجِ رشدیابندهیِ پروتِستانیسم فراخوانده شده بود، حُکم کرد که مَسها[۷۰] به هیچ وجه نباید غیرِ مذهبی باشند، و تنها سرودهایِ نیایشی مجُاز اند از موسیقیِ غیرِ مذهبی الهام بگیرند. مُدهایی که تنها برایِ لذّتِ شنیداری به کار میرفتند ممنوع شدند. هنگامی که پیوسِ چهارم[۷۱] در سالِ ۱۵۵۹م. به مقامِ پاپ رسید، به حذفِ کاملِ موسیقی از مراسمِ عبادی نظر داشت و علّتِ آن را استفاده از تزیینهایِ بیهوده و سَبُک در مَسها اعلام کرد. در واکنش، آهنگسازِ ایتالیایی پالِسترینا[۷۲] قطعاتِ ویژهای تصنیف کرد که نشان دهد موسیقی نمازگزاران را در به خاطر سپردنِ مناجات یاری میرساند. خوشبختانه پاپ پیوسِ چهارم از تصمیمِ خود صرفِ نظر کرد؛ و نسلهایِ آینده، نظیرِ مُنتِوِردی[۷۳]،هایدِن[۷۴]، و موتسارت[۷۵]، توانستند نبوغِ خود را به کلیسا و نیز جهانیان نشان دهند. آهنگسازِ انگلیسی ویلیِم بِرد[۷۶]، که کاتولیک بود، به منظورِ ایستادهگی در برابرِ سانسورگری همزمان قطعهای را برایِ کلیسایِ کاتولیک و نیز کلیسایِ انگلستان تصنیف کرد که نزدیک بود به قیمت جاناش تمام شود.
[پایانِ بخشِ یکم]
کتابشناسی:
- آشوری، داریوش، دانشنامهیِ سیاسی (فرهنگِ اصطلاحات و مکتبهایِ سیاسی)، تهران: انتشاراتِ مُروارید، ۱۳۸۴٫
- آشوری، داریوش، فرهنگِ علومِ انسانی (انگلیسی–فارسی)، ویراستِ سوم، تهران: نشرِ مرکز، ۱۳۹۲٫
- احمدی، بابک، ترس و تنهایی: کوارتِتهایِ دیمیتری شاستاکوویچ، تهران: نشرِ مرکز، ۱۳۸۸٫
- اِسپور، دِنیس، اعلم، امیرجلالالدّین (مترجم)، انگیزهیِ آفرینندگی در سیرِ تاریخیِ هنرها، تهران: انتشاراتِ نیلوفر و انتشاراتِ دوستان، ۱۳۸۳٫
- باروز، جان، رضایی، رضا (مترجم)، راهنمایِ جامعِ موسیقیِ کلاسیک، تهران: انتشاراتِ فرهنگِ معاصر، ۱۳۹۰٫
- براکوِی، والاس و واینستاک، هربرت، فروغ، مهدی (مترجم)، مردانِ موسیقی، تهران: انتشاراتِ رودکی با همکاریِ انتشاراتِ نگاه، ۱۳۵۱٫
- برزون، ژاک، سهراب، ابوتراب (مترجم)، پانصدسال حیاتِ فرهنگیِ غرب (تاریخِ پانصدساله)، تهران: مؤسّسهیِ انتشاراتِ نگاه، ۱۳۸۷٫
- بورکهارت، یاکوب، لطفی، محمّدحسن (مترجم)، فرهنگِ رنسانس در ایتالیا، تهران: انتشاراتِ طرحِ نو، ۱۳۸۹٫
- تولستوی، لئون، دهگان، کاوه (مترجم)، هنر چیست؟، تهران: مؤسّسهیِ انتشاراتِ امیرکبیر، ۱۳۶۴٫
- جانسون، جرالدین ا.، قاسمیان، رحیم (مترجم)، هنرِ رنسانس، تهران: انتشارتِ بصیرت، ۱۳۸۸٫
- جانسون، لزلی، موحّد، ضیاء (مترجم)، منتقدانِ فرهنگ: از ماتیو آرنولد تا ریموند ویلیامز، تهران: انتشاراتِ طرحِ نو، ۱۳۸۸٫
- داونز، ادوارد، بهرامبیگی، علیاصغر (مترجم)، موسیقیِ سنفنیک، تهران: شرکتِ سهامیِ نشرِ اندیشه، ۱۳۴۶٫
- فینکلشتاین، سیدنی، فرامرزی، محمّدتقی (مترجم)، بیانِ اندیشه در موسیقی، تهران: انتشاراتِ نگاه، ۱۳۶۹٫
- کورِیشی، رگولا بورکهارت، خواجیان، شهریار (مترجم)، موسیقی و مارکس: ایدهها، عمل، سیاستها، تهران: انتشاراتِ تصنیف، ۱۳۸۷٫
- گامبریچ، ارنست هانس، فرامرزی، محمّدتقی (مترجم)، تحوّلاتِ ذوقِ هنری در غرب (گرایش به اصولِ هنرهایِ آغازین)، تهران: مؤسّسهیِ «متن»، ۱۳۸۸٫
- لیفشیتز، میخائیل، مددی، مجید (مترجم)، فلسفهیِ هنر از دیدگاهِ مارکس، تهران: مؤسّسهیِ انتشاراتِ آگاه، ۱۳۸۵٫
- منصوری، پرویز، تئوریِ بنیادیِ موسیقی، تهران: نشرِ کارنامه، ۱۳۹۲٫
- نیچه، فریدریش ویلهلم، گوتن، کامبیز (مترجم)، حکمت در دورانِ شکوفاییِ فکریِ یونانیان، تهران: شرکت انتشارتِ علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴٫
- نیچه، فریدریش ویلهلم، منجّم، رؤیا (مترجم)، زایشِ تراژدی از روحِ موسیقی، آبادان: نشرِ پُرسش، ۱۳۸۸٫
- هاسپرز، جان و اسکراتن، راجر، آژند، یعقوب (مترجم)، فلسفهیِ هنر و زیباییشناسی، تهران: انتشاراتِ دانشگاهِ تهران، ۱۳۷۹٫
- یانگ، جولیان، باطنی، رضا (مترجم)، حسینی، سیّدرضا (مترجم)، فلسفهیِ هنرِ نیچه، تهران: نشرِ ورجاوند، ۱۳۹۰٫
- Apel, Willi, Harvard Dictionary of Music, 2nd edition, Hravatd University Press, 1974.
- Arblaster, Anthony, Viva La Libertà!: Politics in Opera, London: Verso, 1992.
- Coetzee, J. M. Giving Offense: Essays on Censorship. University of Chicago Press, 1996.
- Commager, Henry Steele. Freedom, Loyalty, Dissent. Oxford, 1954.
- Day, Nancy. Censorship or Freedom of Expression? Lerner, 2000.
- Fish, Stanley Eugene. There’s No Such Thing as Free Speech, and It’s a Good Thing, Too. Oxford University Press, 1994.
- Foerstel, Herbert N. Free Expression and Censorship in America: An Encyclopedia. Greenwood, 1997.
- Gitlin, Todd. The Twilight of Common Dreams: Why America Is Wracked by Culture Wars. Holt, 1995.
- Goldstein, Robert Justin, Political Censorship of the Arts and the Press in Nineteenth- Century Europe, Basingstoke: Macmillan, and New York; St Martin’s Press, 1989.
- Grout, Donald J. and Claude V. Palisca, A History of Western Music, 5th edition New York: Norton, 1996.
- Grunberger, Richard, A Social History of the Third Reich, London: Weidenfeld and Nicolson, 1971.
- Hucker, Charles O., China’s Imperial Past: An Introduction to Chinese History and Culture, Stanford, California: Stanford University Press, and London: Duckworth, 1975.
- Hull, Mary E. Censorship in America: A Reference Handbook. ABC-CLIO, 1999.
- James, Jamie, The Music of the Spheres: Music, Science, and the Natural Order of the Universe, New York: Grove Press, 1993; London: Little Brown, 1994.
- Janson, H.W., Dora Jane Janson and Joseph Kerman, A History of Art and Music, Engiewood Cliffs, New Jersey and New York: Prentice Hall/Abrams, 1968.
- Jones, Derek. Censorship: A World Encyclopedia. Fitzroy Dearborn, 2001.
- Kennedy, Michael, The Concise Oxford Dictionary of Music, 4th edition Oxford and New York: Oxford University Press, 1996.
- Kimbell, David R.B., Verdi in the Age of Italian Romanticism, Cambridge and New York: Cambridge University Press, 1981.
- Leff, Leonard J., and Jerold L. Simmons. Dame in the Kimono: Hollywood, Censorship, and the Production Code from the 1920’s to the 1960’s. 2nd ed. University Press of Kentucky, 2001.
- Levi, Erik, Music in the Third Reich, MacMillan Press, 1994.
- McElvoy, Anne, The Saddled Cow: East Germany’s Life and Legacy, London and Boston: Faber, 1992.
- Morris, James M., On Mozart, Cambridge University Press, 1995.
- Netzley, Patricia D. Issues in Censorship. Lucent, 2000.
- Palmer, Roy (editor), A Touch on the Times: Songs of Social Change, 1770-1914, Harmondsworth: Penguin, 1974.
- Perris, Arnold, Music as Propaganda: Art to Persuade, Art to Control, Westport, Connecticut: Greenwood Press, 1985.
- Robertson, Alec and Denis Stevens (editors), The Pelican History of Music, 3 vols, London: Penguin, 1960-68.
- Roleff, Tamara L. Censorship. Gale, 2001.
- West, M.L., Ancient Greek Music, Oxford: Clarendon Press, and New York: Oxford University Press, 1992.
- Wilson, Elizabeth, Shostakovich: A Life Remembered, London: Faber, and Princeton, New Jersey: Princeton University Press, 1994.
- Witkin, Robert W., Adorno on Music, Routledge, 1999.
[۱] Censorship
[۲] Plato (428/427 or 424/423 – 348/347 BC)
[۳] Dionysus (خدایِ شراب در اسطورهشناسیِ یونانی)
[۴] Social Attitudes
[۵] Societal Controls
[۶] Libertarians (حزبی سیاسی در ایالاتِ متّحده که از سالِ ۱۹۷۱م. تأسیس شد و مدافعِ آزادیِ فردی، بازارِ آزاد، تجارتِ آزاد، و دخالتپرهیزی ست.)
[۷] New Permissiveness
[۸] Confucius (September 28, 551 – 479 BC)
[۹] Socrates (470/469 – 399 BC)
[۱۰] Free Discussion
[۱۱] The Republic
[۱۲] The Laws
[۱۳] Anaxagoras (c. 510 – 428 BC)
[۱۴] Protagoras (c. 490 – c. 420 BC)
[۱۵] Aristoxenus (449 BCE – 401 BCE)
[۱۶] Homer (9th or 8th century BCE)
[۱۷] Friedrich Wilhelm Nietzsche (1844 – 1900)
[۱۸] Arthur Schopenhauer (1788 – 1860)
[۱۹] Aristotle (384 – 322 BC)
[۲۰] Lydian mode (گامی در موسیقیِ یونانِ باستان که از هشت نُتِ گامِ دیاتُنیک تشکیل شده، از نُتِ فا تا فا.)
[۲۱] Ionian mode (گامی کهن که از هشت نُتِ گامِ دیاتُنیک تشکیل شده، از نُتِ سُل تا سُل، و معادلِ گامِ ماژُرِ امروزی ست.)
[۲۲] Phrygian mode (گامی در موسیقیِ یونانِ باستان که از هشت نُتِ گامِ دیاتُنیک تشکیل شده، از نُتِ می تا می.)
[۲۳] Dorian mode (گامی در موسیقیِ یونانِ باستان که از هشت نُتِ گامِ دیاتُنیک تشکیل شده، از نُتِ رِ تا رِ.)
[۲۴] Dithyramb (نیایش-سرودی پُرهیجان و پُراحساس در یونانِ باستان که به شکلِ همسُرایی اجرا میشده و در اصل برایِ نیایشِ دیونوسوس به کار میرفته است.)
[۲۵] Timotheus of Miletus (c. 446 – 357 BC)
[۲۶] Hydraulus
[۲۷] Ovid (20 March 43 BC – AD 17/18)
[۲۸] Juvenal (1st century – early 2nd century)
[۲۹] Caligula (31 August AD 12 – 24 January AD 41)
[۳۰] Nero (15 December 37 AD – 9 June 68 AD)
[۳۱] Colosseum
[۳۲] Constantine the Great (27 February c. 272 AD – 22 May 337 AD)
[۳۳] Arius (AD 250 or 256 – 336)
[۳۴] Theodosius (11 January 347 – 17 January 395)
[۳۵] Pope Gelasius (? – 19 November 496)
[۳۶] Pope Gregory IX (c. 1145 – 22 August 1241)
[۳۷] Pope Innocent VIII (1432 – 25 July 1492)
[۳۸] Pope Paul III (29 February 1468 – 10 November 1549)
[۳۹] Universal Roman Inquisition
[۴۰] Congregation of the Holy Office
[۴۱] Pope Paul IV (28 June 1476 – 18 August 1559)
[۴۲] Pope Paul VI (26 September 1897 – 6 August 1978)
[۴۳] Congregation for the Doctrine of the Faith
[۴۴] Titus Flavius Clemens (c. 150 – c. 215)
[۴۵] Bacchic (منسوب به باکوس، خدایِ شراب در اسطورهشناسیِ یونان و روم، معادلِ دیونوسوسِ یونانی و لیبِرِ رومی، که با مراسمی عشرتپرستانه و سرخوشانه پرستیده میشده است.)
[۴۶] St. Augustine of Hippo (13 November 354 – 28 August 430)
[۴۷] Pope Vitalian (? – 27 January 672)
[۴۸] Pope Gregory I (c. 540 – 12 March 604)
[۴۹] Charlemagne (2 April 742/747/748 – 28 January 814)
[۵۰] Gregorian chant (آوازِ مذهبی و عبادیِ کلیسایِ کاتولیک که بدونِ همراهیِ ساز خوانده میشد.)
[۵۱] Plainsong (آوازی در موسیقیِ کلیسایی که به صورتِ یکصدایی و بدونِ همراهیِ ساز خوانده میشد.)
[۵۲] Ars Nova
[۵۳] Polyphonic motet (اثری آوازی با بخشهایی برایِ صداهایِ مختلف که اغلب بر پایهیِ متنی مقدّس تصنیف میشده است.)
[۵۴] Pope John XXII (1244 – 4 December 1334)
[۵۵] Renaissance (دورهای در تاریخِ اروپا، از حدودِ سَدهیِ ۱۴م. تا ۱۶م.، که نشانگرِ پایان یافتنِ قرونِ وُسطا و ایجادِ تغییراتِ اساسی در فرهنگ و هُنر است.)
[۵۶] Girolamo Savonarola (21 September 1452 – 23 May 1498)
[۵۷] Hieronymus Bosch (c. 1450 – 9 August 1516)
[۵۸] Reformation (جنبشی مذهبی در اروپایِ سَدهیِ ۱۶م. که برخی از آموزهها و اَعمالِ کلیسایِ کاتولیک را اصلاح کرد و به گسترشِ پروتِستانیسم انجامید.)
[۵۹] Jean Calvin (10 July 1509 – 27 May 1564)
[۶۰] John Knox (c. 1513 – 24 November 1572)
[۶۱] Martin Luther (10 November 1483 – 18 February 1546)
[۶۲] King Henry VIII (28 June 1491 – 28 January 1547)
[۶۳] Act of Supremacy
[۶۴] John Milton (1608 – 1674)
[۶۵] Areopagitica
[۶۶] Hymn(سرودی در ستایشِ شخص یا چیزی غیر از خدا)
[۶۷] Synod of Edam
[۶۸] Synod of Dokkum
[۶۹] Council of Trent
[۷۰] Mass (بخشی از متنِ آیینِ عَشایِ ربّانی که به شکلِ موسیقایی و با گروهِ کُر خوانده میشود.)
[۷۱] Pope Pius IV (31 March 1499 – 9 December 1565)
[۷۲] Giovanni Pierluigi da Palestrina (c. 1525 – 2 February 1594)
[۷۳] Claudio Giovanni Antonio Monteverdi (15 May 1567 – 29 November 1643)
[۷۴] Joseph Haydn (31 March 1732 – 31 May 1809)
[۷۵] Wolfgang Amadeus Mozart (27 January 1756 – 5 December 1791)
[۷۶] William Byrd (c.1539/40 or 1543 – 4 July 1623)