گفتوگو با منوچهر صهبایی | سیستم آموزش موسیقی در ایران غلط است
بهار سال 71 بود که منوچهر صهبایی به ایران دعوت شد تا نخستین رهبر ایرانی خارجنشین باشد که به صورت میهمان ارکستر سمفونیک تهران را رهبری میکند.
او که به دعوت چند نفر از نوازندگان قدیمی ارکستر سمفونیک تهران، مجلسی نوازنده هورن و افتاده نوازنده فاگوت به تهران آمده بود، هم طی سالهای حیات ناصری یعنی تا سال 84 و هم در سالهای پس از مرگ او که وضعیت این ارکستر آشفتهتر از قبل شده بود، بارها آن را رهبری کرد. اما اجرای آبان سال 86 صهبایی آخرین همکاری او با ارکستر سمفونیک تهران بود.
صهبایی که هم تجربه رهبری این ارکستر را داشت و هم بهعنوان نوازنده ابوا در سالهای قبل از انقلاب در آن ساز زده بود، توانست به این ارکستر سروسامانی دهد و دستکم برای سهسال اغمای آن را به تعویق بیندازد، اما رهبری صهبایی با این ارکستر چندان دوام نیاورد و همکاری او در اردیبهشت 89 به انتها رسید. او علاوه بر سابقهاش در رهبری ارکستر، یک نوازنده برجسته ساز ابوا محسوب میشد و در رشته نوازندگی ابوا، رهبری ارکستر، موسیقی و هنرشناسی مدرک دکترای خود را طی تحصیلاتش در اروپا دریافت کرده است. صهبایی این روزها مشغول رهبری ارکستر مجلسی ایران است، به بهانه برنامه و چشمانداز آینده آن به گفتوگو پرداختهایم:
آقای صهبایی شما سالها پیش در دهه 50 به عنوان نوازنده ابوا و به عنوان یک استاد جوان موسیقی در ایران فعالیت میکردید اما از جایی به بعد تصمیم گرفتید که به خارج از کشور بروید و دیگر تا سالها به کشور بر نگشتید. چه اتفاقی افتاد که در خارج از کشور ماندگار شدید؟
من در دهه 50 که دوران طلایی موسیقی کلاسیک در ایران بود، از سن 18 سالگی نوازنده اول ابوا ارکستر سمفونیک تهران بودم. همچنین در دانشگاه، هنرستان عالی موسیقی و مدرسه تلویزیون ملی ایران هم به عنوان استاد موسیقی تدریس میکردم، اما همانطور که اشاره کردید، از جایی به بعد تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم. من در ایران مدرک لیسانس موسیقی گرفته بودم و تصمیم داشتم طی 5 سال در خارج از کشور تحصیل کنم و بعد به ایران برگردم، اما در آن 5 سال به لحاظ هنری اتفاقاتی در اروپا افتاد که من به جای 5 سال، 35 سال در خارج از کشور ماندنی شدم! بعد از آن هم تصمیم گرفتم به کشور برگردم و صادقانه به مردم خودم خدمت کنم که یک مدت رهبر ارکستر سمفونیک تهران بودم و الآن هم که رهبری ارکستر تازه تأسیس مجلسی ایران را برعهده دارم.
در حال حاضر مشغول چه فعالیتهای حرفهای هستید؟
چند سالی است که در ایران اقامت دارم و گاهی برای انجام پروژه رهبری ارکسترهای مختلف حدودا یک هفته به خارج از کشور میروم و دوباره به تهران بر میگردم. الآن محور فعالیتهایم در ارکستر مجلسی ایران است که چند نفر از جمله همسرم خانم منیژه صهبایی آن را به وجود آوردهاند. ارکستر مجلسی ایران از یک ارکستر زهی و چند ارکستر بادی تشکیل شده است.
شما پس از دورهای که رهبری ارکستر سمفونیک تهران را برعهده داشتید، در داخل کشور کم کارتر شدید و بیشتر فعالیتهای موسیقایی خود را در خارج از کشور انجام دادید. چرا این اتفاق افتاد و کمتر در ایران فعالیت کردید؟
جاهایی که من در 37 ،38 سال گذشته کار کردهام، به خصوص اروپا، در سطح هنری خیلی بالایی هستند و متخصصین زیادی دارند اما در کشور خودمان کارها به دست یک سری آدم بی تخصص افتاده و ندانم کاریهای زیادی در داخل کشور اتفاق میافتد. متأسفانه در ایران یک عده به خاطر جاه طلبی، خودشان را به زور به کارهایی که تخصصش را ندارند میچسبانند. اینها به موسیقی کشور خدمت نمیکنند و اتفاقاً کارشان خرابکاری است. این معضل فقط مختص موسیقی نیست و در هنرهای دیگر هم همین اتفاق میافتد و همه هنرها از این جاه طلبی آدمها صدمه میبینند. آنچنان که در ابتدای صحبتهایم اشاره کردم، من چند سال پیش برای خدمت به هنر کشورم به ایران برگشتم و هر کجا که بود به کمک دوستان رسیدم و نیتم این بود که موسیقی کلاسیک کشور را نجات بدهم اما متأسفانه دیدم که طرز فکر آدمها جور دیگری است و بلا نسبت شما یک عده لیاقت این همه فداکاری، صداقت و سطح کیفی کار مرا ندارند. بنابراین در ایران خودم را کنار کشیدم و بیشتر در خارج از کشور فعالیت موسیقایی کردم. رهبری ارکستر مجلسی ایران را هم فقط به اصرار یک عده از اطرافیان، به خصوص همسرم که خیلی علاقهمند به موسیقی است پذیرفتم.
به عنوان یک رهبر ارکستر با سابقه که ارکسترهای بسیار بزرگی را در ایران و در کشورهای مختلف اروپایی رهبری کردهاید ، فکر میکنید چه الگوهایی برای تأسیس یک ارکستر موفق لازم است؟
یک ارکستر در درجه اول نوازندههای خیلی خوبی لازم دارد. نوازندههایی که قادر باشند پارتها را به خوبی اجرا کنند. همچنین یک ارکستر موفق، یک رهبر متخصص، تحصیلکرده، با تجربه و متعهد لازم دارد که بتواند یک گروه را به صورت آنسامبل هماهنگ کند. ارکستر یک اجتماع کوچک است و اعضای آن وقتی هماهنگی داشته باشند آن ارکستر صدای خوبی خواهد داد. به غیر از این الگوهای مهم هنری، یک ارکستر خوب باید همیشه حقوق مناسبی را برای نوازندگانش تأمین کرده و به موقع پرداخت کند تا نوازندههای کلاسیک مجبور نشود برای گروههای پاپ بنوازند و ضبط کنند. هر موسیقی به نوازندههای مختص خودش نیاز دارد و نوازنده کلاسیک نباید برای سبکهای دیگر بنوازد. البته متأسفانه ضوابط موسیقی در کشور ما طوری پیش رفته که این معضل به یک اتفاق طبیعی تبدیل شده است.
موزیسینی که بخواهد در ایران در حوزه موسیقی کلاسیک فعالیت کند، باید فداکاری داشته باشد. من شنیده ام برخی از اساتید پیشکسوت موسیقی کلاسیک در جلسات مختلف مینشینند و میگویند که موسیقی کلاسیک باید توسط بخش خصوصی اداره شود؛ در حالیکه این سیستم کاملاً غلط است. در اروپا همه ارکسترهای حرفه ای تحت پوشش دولت هستند و حقوقشان را دولت میدهد. دولت مؤظف است که همانطور که برای مدارس، پارکها و سایر محیطهای مناسب شهری بودجه در نظر میگیرد، بودجهای را هم به فعالیتهای هنری اختصاص بدهد که اجرای ارکسترهای کلاسیک هم بخشی از این بودجه را در بر میگیرد. این سیستم غلط فقط در بعضی از ایالت های آمریکا وجود دارد که ارکسترهای کلاسیک به صورت خصوصی اداره میشوند. این سیستم در ایران ابداً جواب نمیدهد چون ما همه چیزمان به صورت ریشهای مشکل دارد.
اولین کنسرت ارکستر مجلسی ایران در تالار وحدت برگزار میشود که سالن اصلی کشور برای اجرای ارکسترهای کلاسیک است. تالار وحدت را چقدر مناسب اجرای ارکستر مجلسی ایران میدانید؟
تالار وحدت محل عرضه هنر هنرمندان تراز اول است، اما این سالن اخیراً به هر کسی اجاره داده میشود. تالار وحدت جای پول درآوردن نیست. آن محیط جای خدمات فرهنگی است. تالار وحدت در آن سالهای ابتدایی که تأسیس شد، محل اجرای هنرمندان تراز اول ایران و جهان بود و همه کنسرتهایش هم تحت پوشش وزارت فرهنگ آن موقع برگزار میشد و همه هنرمندان از وزارت فرهنگ پول هم میگرفتند اما الآن من با چندین سال سابقه اگر بخواهم در آنجا اجرا کنم، باید 10 میلیون تومان پول بدهم. این رویکرد درستی نیست که برای آن محیط فرهنگی در نظر گرفتهاند.
فکر نمیکنید که شهرداری هم باید در این زمینه دخیل باشد و اجراهای موسیقی کلاسیک را حمایت کند؟
شهرداریها معمولاً خودشان یک بودجه و درآمدی دارند که تا مقداری جدا از بودجه دولتی است. شهرداری خیلی از شهرهای مهم دنیا، ارکسترهای خودشان را دارند و ارکسترها را به اسم خود شهر هم نامگذاری کردهاند. برای مثال ارکستر پاریس یا ارکستر ناسیونال فرانسه از ارکسترهایی هستند که نام آنها مشخص میکند که بودجهشان از کجا تأمین میشود و آیا ارکستر شهر هستند یا ارکستر دولتی؟ ارکستر خصوصی ملی که بخواهد حرفهای باشد و نوازندههای آن هر ماه حقوق بگیرند، تقریباً در اروپا وجود ندارد. البته ما در ارکستر مجلسی ایران بدون آنکه اسپانسر داشته باشیم و یا کمکهای دولتی شامل حالمان شود، دستمزد نوازندههایمان را تضمین میکنیم. حتی اگر قرار باشد که ارکستر ما سود نکند و حتی متضرر زیان شود نیز نوازنده خیالش از بابت دستمزد راحت است. البته مقدار دستمزدی که آنها میگیرند خیلی زیاد نیست ولی خیلی خوب است که شما یک درآمد تضمینشده داشته باشید.
در سالهای اخیر موسیقی کلاسیک یک مقدار با کاهش مخاطب مواجه شده و بخش ویژهای از مخاطبان نوجوان و جوانی که طبیعتاً باید جذب موسیقی کلاسیک و اجراهای بی کلام میشدند، به هر دلیلی به سمت موسیقیهایی چون موسیقی پاپ رفتند. به نظرتان چرا این اتفاق افتاد؟ در این بین مردم، مسئولین و خود اساتیدی که سالها برای موسیقی کلاسیک زحمت کشیدند اما در این برهه آن را رها کردند و نماندند تا حق این موسیقی را از جامعه بگیرند، چقدر در کاهش مخاطبان موسیقی کلاسیک دخیل هستند؟
موسیقی پاپ در همه جای دنیا وجود دارد و مخاطب آن هم معمولاً جوانهای 15 تا 20 سال هستند. مسأله موسیقی پاپ، مسأله فرهنگی و هنری نیست و این موسیقی اساساً کارش سرگرمی است. بنابراین موسیقی پاپ را با موسیقیهای کلاسیک، سمفونیک، اپرا و با هنر عمیق و مفهومی نمیشود مقایسه کرد. گروههای پاپ در همه جای دنیا صحنه را میگیرند و معمولاً در روز تعطیل یکشنبه اجرا میکنند و بخشی از درآمدشان را هم به عنوان مالیات به دولت میپردازند. در کنسرتهای موسیقی پاپ در سطح دنیا، اتفاقات خوبی رخ نمیدهد. شما در اخبار کشورهای اروپایی و آمریکا میشنوید که به خاطر مصرف قرص اکس یا مشروبات الکلی، چه فسادهایی در کنسرتهای پاپ اتفاق میافتد، اما به هر حال در دنیای غرب مردم آزاد هستند که خودشان محدودیتها و مرزهای آزادیشان را تعیین کنند. آنها میتوانند یک اجرای پاپ را انتخاب کنند و یا یک اجرای موسیقی کلاسیک. انتخاب به اختیار خودشان است.
اجراهای موسیقی کلاسیک اروپا در سطح بسیار بالایی برگزار میشود. معمولاً مخاطبان این کنسرتها با مخاطبان موسیقی پاپ فرق دارند. یعنی آن کسی که برای شنیدن یک کنسرت کلاسیک میرود، هرگز نمیتواند موسیقی پاپ گوش کند. شخصی که به شنیدن اجرای موسیقی سمفونی میرود، به دنبال آرامش است. او یک هفته کار کرده و حالا میخواهد یک شب را در کمال آرامش به سالن کنسرت برود و از سمفونی که اجرا میشود لذت ببرد. در کنسرتهای کلاسیک، خوردن قرص و نوشیدن مشروبات الکلی قدغن است و شما در آنجا اتفاق ناگواری نمیبینید. در کنسرتهای کلاسیک، مخاطب حس میکند که متعلق به یک اجتماع است و به همین خاطر میخواهد عشق و علاقهای که دارد را با بقیه تقسیم کند. برای یک مخاطب در کنسرت موسیقی کلاسیک، شبی رقم میخورد که متفاوت با شبهای دیگر است. من یادم است که یک مدت به مدیر عامل وقت بنیاد رودکی گفتم که مردم به تالار وحدت میآیند تا در یک محیط فرهنگی قرار بگیرند و در آنجا احساس غنی بودن کنند، لطفاً بعد از اتمام کنسرت آنقدر به مردم نگویید که این محیط را ترک کنند. بگذارید 15،20 دقیقه در آن محیط باشند و از آن استفاده کنند. مطمئناً مردم پول نمیدهند که فقط کنسرت گوش کنند، برای آنها قرار گرفتن در فضای فرهنگی تالار وحدت و آسایش و آرامشی که آنجا دارد، مهم و لذتبخش است.
در سالنهای موسیقی در ایران اتفاقات عجیبی میافتد که نمونه آن را در هیچ کجای دنیا نمیتوان دید. یکی از این اتفاقات عجیب، نصب میکروفنها و بلندگوهای بزرگ است. طبیعتاً آکوستیک بودن یک سالن باید طوری باشد که نوازنده و خواننده در آن بدون نیاز به هیچگونه وسایل الکتریکی اجرا کنند و مردم لذت ببرند. این وسایل برای سالنهای سر باز و بزرگ مثل استادیومها خوب است، نه برای تالار وحدت و سایر سالنهای موسیقی. این میکروفنها برای خوانندههایی است که صدای رسایی ندارند و با استفاده از آن صدایشان قویتر میشود؛ وگرنه خوانندهای که در تالار وحدت یا تالار رودکی اجرا میکنند، باید یک هنرمند واقعی و با اصالت باشند و صدایی که از ساز و حنجرهاش بیرون میآید، حتماً میبایست یک صدای طبیعی باشد و بتواند مردم را با همان صدای طبیعی جذب کند. اگر کسی بخواهد موسیقی مکانیکی و الکترونیکی گوش کند که دیگر نیازی نیست از خانهاش بیرون بیاید. این مسائل یک مقدار مخاطب موسیقی کلاسیک را از این هنر دور میکند. موسیقی کلاسیک در تالار وحدت باید به مخاطب آرامش بدهد و برای او گوشخراش نباشد. خیلی وقتها مخاطبانی که به کنسرت میروند، فردای آن روز در خانه یا در محل کارشان احساس خستگی و سردرد دارند و متوجه نیستند که این احساس سردرد به خاطر صداهای گوشخراشی است که شب گذشته در کنسرت شنیدهاند. من مخالف بلندگوهای قوی و بزرگ نیستم اما معتقدم که جای آن بلندگوها در تالار وحدت نیست و آنها باید در استادیومهای سر باز 100 و 200 هزار نفری نصب شوند.
علت افت سلیقه مخاطب را چه میدانید؟ به هر حال از مخاطب موسیقی این انتظار وجود دارد که توجه بیشتری به موسیقیهای علمی و جدی داشته باشد اما این علاقه را کمتر میتوان در مخاطب امروزی موسیقی دید.
سطح سلیقه مخاطب به فرهنگ کشور بستگی دارد. من متأسفم این را میگویم که فرهنگ اجتماعی مردم ما خیلی پایین است. حرف من اصلاً در مورد موسیقی و هنر نیست و خیلی کلیتر صحبت می کنم. از طرفی به نظرم یکی از دلایلی که باعث شد مردم بیشتر به سمت موسیقی پاپ بروند، محدودیتها و قدغنهایی است که محور این موسیقیها ایجاد شد و باعث شد که توجه مردم به سمت آنها جلب شود. یک اصل دیگری هم وجود دارد که میگوید وقتی برای مردم سرگرمیهای مفهومی وجود نداشته باشد، آنها به سمت سرگرمیهای سطح پایین کم ارزش میروند. اما همانطور که اشاره کردم، در جاهای دیگر دنیا هم همینطور است و من یک مدت حس کردم که موسیقی کلاسیک ممکن است در اروپا که مهد این موسیقی است نیز مخاطبش را از دست بدهد اما واقعیت این است که آنها برای زنده نگه داشتن موسیقی کلاسیک خیلی تبلیغ کرده و پشتیبانی می کنند تا این اتفاق رخ بدهد. موسیقی پاپ و اصولاً هر چه که سطحش پایین باشد، بیشتر به عوام نزدیک است و عوام هم اکثریت اجتماع را تشکیل میدهد و نیازی به تبلیغات ندارد اما هنرهای عمیق که نیاز به تفکر دارند، لازم است که تبلیغ و تشویق شوند تا بیشتر مورد توجه قرار بگیرند.
سطح اجراهای موسیقی کلاسیک در کشور را چطور میبینید؟
متأسفانه سطح اجراهای کلاسیک در ایران بسیار ضعیف است و اصلاً قابل مقایسه با سطح موسیقی کلاسیک در اروپا نیست. ما تا به حال اساتید متخصص کمی در زمینه موسیقی کلاسیک داشتهایم و تعداد اساتید کاربلدمان زیاد نیست. دهه 50 شمسی، بهترین سالهای موسیقی سمفونیک در ایران بود. آن زمان ارکستر سمفونیک تهران، ارکستر اپرای تهران، ارکستر مجلسی تلویزیون و ارکسترهای خوب رادیو بین سالهای 50 تا 56 ،57 حضور داشتند و بعد از آن به یکباره نابود شدند. این چیزی که ما الآن میبینیم، پایهاش روی خرابههای آن زمان گذاشته شده و کسی این موسیقی را از نو نساخته است، به همین خاطر شما پایههای موسیقی کلاسیک در ایران را سست میبینید.
راجع به رپرتوارهایی که در کنسرت ارکسترهای ایرانی اجرا میشود صحبت کنید. اغلب ارکسترها یک سری رپرتوار تکراری را شامل قطعاتی چون سمفونی شماره 5 بتهوون اجرا میکنند. فکر میکنید که اجرای رپرتوار تکراری به لحاظ حرفهای ایرادی ندارد؟
ارکسترهای سمفونیک یک سری رپرتوار دارند که این رپرتوارها خیلی جاها تکرار میشود اما معمولاً قطعهای که تکرار میشود، باید لااقل با فاصله هر دو سال یک بار اجرا شود. یکی از قابلیتهای موسیقی کلاسیک این است که شاید ارکسترهای مختلف یک قطعه مشترک را اجرا کنند اما اجرای هر کدام با دیگری فرق دارد. بنابراین شما برای شنیدن یک کنسرت کلاسیک، نباید به این نگاه کنید که چه قطعاتی در آن کنسرت اجرا میشود، بلکه باید ببینید که آن ارکستر، فلان قطعه را با چه سطح کیفی اجرا میکند. موسیقی کلاسیک به خاطر رهبر، نوازنده و ارکسترهای مختلفی که دارد، به انواع مختلف اجرا میشود اما به شرط آنکه مخاطب بتواند تفاوتها و ظرافتهای اجراهای مختلف را حس کند. خیلیها به سالنهای کنسرت میروند و اجراهای کلاسیک را گوش میکنند تا آن را با سیدی اجراهایی که در منزل شنیده اند مقایسه کنند. اما این مقایسه و قضاوت کردنها درست نیست چون هنر جای لذت بردن است، نه مقایسه و قضاوت.
کهنه و فرسوده بودن ساز نوازندگان موسیقی کلاسیک یکی از دغدغههایی است که نوازندگان ایرانی به آن دچار هستند و خیلیها از آن گلایه دارند. برای حل کردن این دغدغه چه ساز و کارهایی را باید در پیش گرفت؟
من سال 71 که پس از سالها زندگی در خارج از کشور به ایران آمدم، دیدم که همه چیز از هم پاشیده و هیچ چیزی سر جایش نیست. تالار رودکی داغون شده بود و روی صندلیهای طبقه سوم اصلاً نمیشد نشست. در و پنجرهها و شیشههایش همه شکسته بودند. تالار وحدت هم به هیچ وجه قابل استفاده نبود آن زمان خیلی ناراحت شدم و باورم نمیشد که همچین بلایی سر تالار آمده باشد. در سال 86 دوباره به تهران آمدم و شاهد آن بودم که ارکستر سمفونیک تهران دارد از بین میرود. میخواستند آن را منحل کنند اما من نگذاشتم. از کارم در اروپا استعفا دادم و به تهران آمدم و رهبر ارکستر سمفونیک تهران شدم.
در مدت 2 سالی که من رهبر ارکستر سمفونیک تهران بودم، مدیرکل دفتر موسیقی و معاونت هنری مرا حمایت کردند و با همکاری خود باعث شدند که من در آن روزهای آخر 6 ساز هورن از کارخانه آلمانی اشمیت خریداری کنم که اتفاق بسیار ویژهای محسوب میشد. البته برای این کار خیلی اذیت شدم چون چند بار بودجهای که قرار بود بودجه ساز بدهند خرج کارهای دیگر کردند اما در نهایت من موفق شدم آن 6 ساز را خریداری کنم، اما متأسفانه خودم هیچوقت صدای آن سازها را نشنیدم. آن سازها برای ارکستر سمفونیک ماند. البته دو تا از آن سازها به خاطر یک سری بی اخلاقیها از ارکستر خارج شد. یکی از سازها را یک نوازنده برای کارهای مطربی و ضبطهای عجیب و غریب استفاده کرد و ساز دیگر را یکی از نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران در اقدامی عجیب با خود از کشور خارج کرد و برای همیشه از ایران رفت. متأسفانه مسئولین دست روی دست گذاشتند و هیچوقت این سرقت را به پلیس بینالمللی هم اطلاع ندادند. این به سستی برنامهریزیهای ما بر میگردد چون همچین سرقتی را باید فوراً به پلیس اینترپل اطلاع داد تا فرد سارق از کشور مقصد دیپورت شود. متأسفانه من در این سالها متوجه شدم که در ایران اگر یک دزدی را گزارش دهید، به جای یقه دزد، یقه شما را میگیرند. این چیزها واقعاً عجیب است. آن ساز هورن به پول الآن 40 میلیون تومان قیمتش بود اما هیچکس کاری برای برگرداندن آن نکرد.
در هیچ کجای دنیا به غیر از سازهای سنگین که حمل و نقلشان مشکل است، ارکستر سازی را برای نوازنده نمیخرد. در ارکسترهای دنیا اینطور مرسوم است که ارکستر سازهایی چون کنترباس، سازهای کوبهای و پیانو را خودش خریداری میکند اما وظیفه خرید سازهایی چون ویولن، فلوت، ابوا، ترومپت و کلارینت برعهده خود نوازنده است. اما همه اینها مستلزم این است که نوازندگان حقوق خیلی مناسبی را بگیرند تا بتوانند با حقوق دو ماه خود، یک ساز بادی خریداری کنند که چنین شرایطی در ایران حاکم نیست و نوازندگان خیلی از ارکسترها حقوق یک میلیون و اندی دارند و این حقوقها هیچ دردی از آنها دوا نمیکند. در بین سازهای زهی، سازهای آنتیکی هستند که هزینههای بالایی دارند اما در سطح دنیا، نوازندگان میتوانند با حقوق دو ماه خود یک ساز بادی خریداری کنند. در ایران کجا یک نوازنده طی 2 ماه، 40 میلیون تومان پول در میآورد؟ بنابراین میبینید که خیلی از تعادلها در جامعه ما از بین رفته و شرایط خوبی از این لحاظ در کشور وجود ندارد.
میزان تورم از دهه 50 تا الآن 6 هزار برابر بالا رفته اما حقوقها هم به همین مقدار بالا رفته است؟ ابداً. در چنین شرایطی نمیشود انتظار داشت که حقوق نوازندهها هم چند برابر شود چون در این صورت باید حقوق بقیه کارکنان پستهای مختلف دولتی و غیر دولتی هم به همان نسبت بالا برود. بنابراین چه باید کرد؟ بهترین راهکار این است که یک بودجه خوبی را برای خرید ساز تخصیص دهند و ساز خریداری کنند اما مراقب آن باشند که سازها به سرنوشت سازهایی که من برای ارکستر سمفونیک تهران خریدم دچار نشوند. اما باید توجه کرد که مشکل اصلی ما در حال حاضر ساز نیست، بلکه سطح کیفی بسیار پایین نوازندهها است. در ایران توقعات، انتظارات و خود بزرگبینیها زیاد است و سطح کیفی نوازندهها متأسفانه بسیار پایین میباشد.
وضعیت آموزش موسیقی به خصوص در سبک کلاسیک را در دانشگاهها و آموزشگاههای موسیقی در ایران چطور میبینید؟
بسیار ضعیف. من در دهه 50 با سن خیلی کم در دانشگاه تهران تدریس میکردم و خاطرم هست که قبل از انقلاب در دانشکده هنرهای زبیا تهران چه اساتید به نامی از کشورهای مختلف جهان تدریس میکردند. آن اساتید با اساتید الآن دانشگاه موسیقی تهران قابل قیاس نیستند. آنها واقعاً در سطح اروپا بودند اما الآن هیچ سطحی برای اساتید ما وجود ندارد. همه فقط توقع زیادی دارند و مبالغه میکنند. افرادی که الآن تدریس میکنند، حتی از شاگردهایی که من طی 30 سال تدریس در کنسرواتوار موسیقی در اروپا دیدم هم ضعیفتر هستند. این افراد در اروپا هیچ شانسی ندارد اما عجیب است که در ایران ادعاهای عجیب و غریبی دارند. اینطور که چیزی پیش نمیرود و هیچ شاگرد خوبی تربیت نمیشود. زمانی کارها درست پیش میرود که اساتید دانشگاهها مشکلات و ضعفهای خودشان را بدانند و آنها را تصحیح کنند و اگر شغلی به آنها محول شد هم صادقانه در آن شغل به بقیه کمک کنند. اما این اتمسفر در میان اساتید ما وجود ندارد و الآن جو حاکم، جو خرد کردن هنرجوها و دانشجوها است. متأسفانه چون اساتید موسیقی ما ضعیف هستند، دانشجوها هم ضعیف بار میآیند و اساتید ضعیف نسل بعد میشوند و این چرخه همینطور ادامه می یابد.
سیستم آموزش موسیقی در ایران هم یک سیستم غلط برگرفته از سیستم آموزشی در آمریکا است. سیستم درست را اروپاییها دارند پیاده میکنند. در اروپا اگر شما بخواهید نوازنده شوید، باید به کنسرواتوار و یا مدرسه عالی موسیقی بروید. فقط در این دو جا نوازنده، خواننده، آهنگساز و رهبر ارکستر تربیت میشود و در نهایت هم یک مدرک به شما میدهند که پایاننامه است و مدارکی چون لیسانس ، فوق لیسانس و… ندارد. مثلاً شما در کنسرواتوار موسیقی، مدرک پایاننامه فلوت میگیرد و یا مدرک پایاننامه رهبری ارکستر. در کنار کنسرواتوار و یا مدرسه عالی موسیقی، یک عده به دانشگاه میروند و در دانشگاه در رشته موسیقی تحصیل میکنند که این افراد پژوهشگر و مفسر موسیقی میشوند و رشته و حرفهشان اصلاً ربطی به این ندارد که نوازنده یا آهنگساز خوبی هستند یا نه. در اروپا شما اگر بخواهید نوازنده شوید، جایتان در مدرسه تخصصی موسیقی است، نه در دانشگاه. اما متأسفانه به جای حاکم کردن این سیستم اروپایی، یک سیستم غلط آمریکایی را به کشور ما آوردند که در نهایت معلوم نیست که آن کسی که در دانشگاه درس خوانده، محقق موسیقی است یا هنرمند موسیقی؟محقق با هنرمند فرق دارد. کسی که در مرود موسیقی تحقیق میکند، حتماً نباید یک نوازنده درجه یک باشد. اینها دو رشته جدا از هم هستند.
در دهه 50 شمسی، تعداد نوازندههای موسیقی کم بود چون نوازندههای حرفهای فقط در هنرستانها تربیت میشدند. من در هنرستان عالی موسیقی درس میخواندم که محوریت آن موسیقی کلاسیک جهانی بود و یک هنرستان دیگر به نام هنرستان موسیقی ملی هم وجود داشت که در آنجا به هنرجوها موسیقی ایرانی یاد میدادند. حالا همه اینها با هم قاطی شدهاند و همه چیز به هم خورده. من خودم خیلی به موسیقی ایرانی علاقه دارم و این موسیقی را با علاقه گوش میکنم ولی معتقدم کسی که تخصصش موسیقی ایرانی است، نباید در کار موسیقی سمفونیک دخالت کند. مگر من در سازهای تار و سه تار دخالت میکنم؟ فعالان موسیقی کلاسیک در موسیقی ایرانی دخالت نمیکنند اما این دخالت از آن سمت وجود دارد و واقعاً مانع پیشرفت کار هم میشود. به هر حال من امیدوارم یک فکری به حال علاقهمندان پر تعداد نوازندگی در ایران بشود چون با این وضعیت آنها به جایی نمیرسند. ماشاالله تعدادشان هم خیلی زیاد است و من وقتی به جشنوارههای فارس یا مس سر چشمه دعوت شدم، باورم نمیشد که در شهرستانها آنقدر علاقهمند به موسیقی کلاسیک وجود داشته باشد. اما شما اگر بخواهید صادقانه ها به اینها از 20 نمره بدهید، متأسفانه نمرههای 5 و 6 میگیرند.
منبع: ایسنا