گفتگوی اختصاصی سازباز با گروه بمرانی
سازباز: بمرانی اسمش از کجا آمده و یعنی چی ؟
بهزاد: این سوال مثل کابوس میمونه. قدیم میخواستم ایمیل درست کنم، تقریبا سال هشتاد و یک … ترم یک دانشگاه بودم … بابام گفت بنویس «بی عمرانی» که لازم نباشه عدد بهش اضافه کنی. بعد توی چت برام مینوشتن مثلا “چطوری بمرانی” و بعد یک پروژهی شخصی داشتم “آسمان زرد، خورشید آبی” که تو اینترنت ریلیز کردم و از همونجا با اسم “بمرانی” حال کردم و تصمیم گرفتم اسم هنریم رو بمرانی بذارم. بعد از اینکه پروژه تموم شد ، مانی و جهان و من یک کار ضبط کردیم و بعد آرش و کیارش و آبتین اضافه شدن و اسم همونجوری باقی موند.
سازباز: چطور باهم آشنا شدین؟
بهزاد: از قبل با هم دوست بودیم. من یه استاد گیتار داشتم به اسم حمیدرضا بهزادیان،کلاس ها که تموم شد تا مدتی ندیدمش تا بعد ازیکی دو سال یک جا خیلی اتفاقی هم دیگه رو دیدیم و بهش گفتم من چندتا آهنگ زدم با گیتارم بیا بگو این ها رو چه کار کنم وقتی شنید خیلی حال کرد و گفت بیا من برات تنظیمشون کنم . زمانی که من می رفتم پیش حمید برای همین پروژه حدود سال هشتاد و دو،هشتاد و سه ، مانی هم که سازدهنی میزد شاگردش بود. گاهی میدیدمش که خیلی هم نِرد (nerd ) بود. دیگه من رفتم خدمت و همزمان میاومدم استودیو حمید و روی پروژه کار میکردیم و باز مانی رو هم میدیدم.
سازباز: مانی تو چه کار میکردی اون موقع؟
مانی: من همش اونجا بودم ..یک مدتی سازدهنی پیش حمید کار میکردم و بعد هم گیتار باس رو شروع کردم. خونهی حمید هم خونه بود، هم استودیو و من زیاد اونجا میماندم.
بهزاد: یک روز من بعد از خدمت رفتم خونهی حمید که کارمون رو ادامه بدیم. وارد شدم و دیدم جهان اونجا نشسته، اصلا هم نمیدونستم پسر خالهی مانیه… جهان بود و یکی دیگه از دوستامون به اسم حمید مقدم. این دوتا میاومدن اونجا کلاس گیتار، که خیلی در جریان پروژهی من و حمید قرار داشتن و پیگیر بودن . کم کم دیگه دوست شدیم و سفر رفتیم و زیاد باهم بودیم. سال هشتاد و هفت پروژهی “آسمان زرد،خورشید آبی” که تموم شد و حمید مقدم هم از ایران رفت من به مانی زنگ زدم و گفتم من یه آهنگی نوشتم و بیا براش ساز دهنی بزن و همینجوری برای یادگاری ضبطش کنیم. من داشتم میرفتم دوبی . پیشنهاد دادم که به جهان هم بگیم بیاد گیتار بزنه. خلاصه رفتیم استودیو و با بدبختی ضبطش کردیم و خوب هم شد ،هنوز هم دوستش داریم با اینکه بلد نبودیم اون موقع ساز بزنیم. بعد من دوبی بودم که آرش (پسرعموی بهزاد) زنگ زد و گفت یه کافه ای هست که پیانو داره و میشه رفت اونجا ساز زد… برگشتم تهران رفتیم اونجا و صحبت کردیم و قرار شد یه اجرا داشته باشیم ،خلاصه این شد که من و آرش و جهان و مانی رفتیم کافه وینو تو انقلاب اجرا کردیم و نمیدونم چرا آدمها انقدر آخرش بهمون انرژی دادن. اون موقع کیارش خیلی تو فروش بلیت کمکمون کرد ،خودش هم گیتار فلامینکو میزد. بعد از این ما همینجوری چندتا کافه رفتیم ساز زدیم… کافه «چی» و کافه «تلخ» و… منم هی می رفتم دوبی و برمیگشتم. یک روز خونهی آرش اینا که بودیم کیارش گفت من بیام تو گروه باس بزنم؟ گفتم مگه تو باس داری؟! گفت خب می خرم! خلاصه رفت باس خرید و تمرین کردیم و رفتیم خونهی یکی از دوستامون اجرای خصوصی، دیگه کیارش هم با ما موند. سال هشتاد و نه ، نود بود یک روز من و جهان داشتیم راه میرفتم که امید نعمتی رو دیدیم. دورادور دوست بودیم… امید گفت سال پیش تو محک جشن جوانان با دنگ شو اجرا کردیم اما امسال نمیرسیم چون تور امریکا داریم و شما به جای ما برید محک اجرا کنید. گفت من وصلتون می کنم به آبتین که باحاله و درام میزنه و پسر خوبیه، خودشم میاد باهاتون میزنه. خلاصه شمارهاش رو داد و هماهنگ کردیم و رفتیم اونجا … آبتین مسئول موزیک جشن جوانان محک بود . اون روز هم البته آبتین کلاس گذاشت و با ما نزد… آیدین شفاهی اون روز با ما ساز زد . اما فردای روز اجرا آبتین یه مهمونی گرفت و همهی بچهها هم بودن بعد به آبتین گفتم بیا بریم کافه پراگ (سابق) ساز بزنیم و آمد و باهم ساز زدیم و دو روز بعدش که یک مصاحبه داشتیم آبتین هم دیگه بود!
سازباز: پس شما در مقاطع زمانی متفاوت بهم وصل شدین… یکدفعه شکل نگرفتین… اما چطور بند شدین؟ یعنی موقعی که باهم حرف می زنید و تمرین می کنید رابطتون چطور تعریف می شه ؟ اینکه چون بهزاد و مانی قدیمی ترند ارجحیت دارند به سایر اعضا یا نه ؟
مانی: یک اتفاقی که برامون افتاد این بود که هممون تو این بستر که حالا اسمش بند شد، موزیک رو یاد گرفتیم .. مثلا واقعا اجرهای اول ساز زدن بلد نبودیم اما اجرای دوم یک مقداری یاد گرفتیم ،جلوتر که رفت همه چی فرق کرد. اینطوری نبود که مثلا طرف یک نوازندهی پخته باشه و از بقیه بهتر باشه. مثلا من و جهان خیلی از پوزیشن ها رو بلد نبودیم ، نمیدونستیم چه چیزهای دیگه ای میشه زد و چه کارهای دیگه ای میشه کرد. کم کم یاد گرفتیم… و چون خیلی جمعی اتفاق میافتاد و همه با هم سر و کله میزدیم هیچوقت متوجه اون فرق و تفاوتی که بینمون هست نشدیم.
آرش : مسئله پذیرش هم مهم بود . مثلا زمانی که موسیقی کلاسیک کار میکنی، هماهنگ شدن و کار کردن با یک فرد دیگه راحت نیست یعنی طرف مقابل راحت به تو راه نمیده اما اینکه بقیه به تو اجازه بدهند که ایدهات رو مطرح کنی و کمک کنن به پرورش دادنش خیلی مهمه.. . به هر حال این دوست بودنه خیلی کمک کرد.
سازباز: اصولا به چه شکلی آهنگ هاتون رو میسازید ؟ مثلا من میدونم بیشترقسمت شعرها رو بهزاد مینویسه…
بهزاد : یک زمانی من بیشتر مینوشتم اما الان دیگه جمعی شده و مگر اینکه شعر از کسی باشه و یا یک کانسپتی از یک شعر خارجی باشه مثل شل سیلوراستاین .. جدیدا اینطوری شده که من چیزی رو مینویسم و بعد میآییم باهم تکه پارش میکنیم مثلا آهنگ “ایشالا” . من شعر رو کامل نوشتم و اجراش کردم ، اما بعد آمدیم همه نشستیم روش کار کردیم.
سازباز: یعنی مثلا گاهی تو، گاهی مانی یا گاهی بقیه بچه ها یک ریف درمیارید با شعر، وارد جمع می شه و پرورش پیدا میکنه؟
جهان : آدما تیم کشی میکنند ، مثلا مانی یک ایده ای میاره که ممکنه با نرم افزار هم نوشته باشه و یک سال همینطور مونده و هرروز میاد می گه آقا این ترک ما چی شد و بالاخره ممکنه یکی بره روی اون کار کنه و یه چیزی از توش دربیاره…
مانی : ایدهی بکر یکدفعه به ذهن هر شش نفر نمیاد .اینطوری پیش میره که یکی ایده رو به یک جایی میرسونه و بعد هرکس بیشتر باهاش رابطه برقرار کنه بیشتر تلاش میکنه و جدی تر که میشه همه می رن سراغش.
سازباز: تنظیم نهایی چطور؟
مانی : معمولا با دعوا انجام میشه.
بهزاد : همه تو کار هم دخالت میکنن دیگه…
سازباز: حالا در مورد آلبوم آخرتون ، به نظر میاد روند مشخصی نداره… هرکدام از ترک ها یک خط جدا رو دنبال میکنه… فکر نمیکنید اینکه همه روی همه چیز نظر میدن باعث شده که هر ترک یک هویت مستقل پیدا کنه؟ که البته این می تونه ذات موسیقیتون باشه…
مانی : دقیقا همینطوره. درواقع همهی این فضاها چیزهایی بوده که ما دوست داشتیم تجربه کنیم، مثلا راک اند رول. اینطور نبود که فکر کنیم مثلا به این فضا یا به چنین خوانشی از شعر احتیاج داریم . ما دلمون خواست که یک ترک راک اند رول داشته باشیم که آن هم به این دلیل بود که کیارش شروع کرد به جیم جونزبرگ گوش دادن و ترک هاش رو گوش دادیم و اون هم با اینکه بند جدیدیه اما راک اند رول به سبک قدیم کار میکنه… یا مثلا ترک “سیرک” رو دوست داشتیم تنظیمش مثل گوگول بوردلو باشه یا “حسین قلی” شبیه به کارهای بیروت باشه…
سازباز: لطفا هر کدوم جدا به این سؤال پاسخ بدید . مدلی که هر کدومتون به گروه معرفی کردین چه کسی بوده؟
مانی: من گوگول بوردلو(Gogol Bordello) رو بیشتر گوش دادم …
کیارش: خیلی ها بودند یکی جیمز جونزروو (The James Jones Revou) بود و یکبار هم کانسپت لیرکز یکی از آهنگهای کریس کورنل (Chris Cornell)… بیروت (Beirut)بوده …کینگز آو کانونینس (Kings of Convenience)… لینرد اسکینرد(lynyrd skynyrd) هم خیلی کمک کرد…
جهان: من و آرش یک آهنگ از سی دبلیو استون کینگ (C.W.Stoneking)گوش دادیم که بعد به خورشید دزد کمک کرد.
آبتین : دِد برادرز(The Dead Brothers) و صد و بیست و هفت رو دوس داشتم لهجه هایی ازش بگیریم ..
سازباز: یعنی آگاهانه میرید به سراغ چیزی که ازش ایده بگیرید…
آبتین: مثلا یک زمانی یک کانسپتی از یک شعر داریم و یک سبک مثل راک اند رول ، میبینیم که این ترکیب ها چطور باهم جور درمیان یعنی گپ و گفت هایی راجع بهش داریم و پازل طور کنار هم میچینیم و جواب میده…
بهزاد: تو شعر هم همین شکل هست ممکنه یک فیلم ببینی و موزیکش کنی یا یک شعر بخونی و ترانه بسازی براش یا حال و هوای یک ترکی تورو تحت تاثیر قرار بده .. ما تو مخرج مشترک با این روش کار کردیم… من خودم کانتری دوست دارم .
سازباز: بهزاد فکر کنم تام ویتز رو هم خیلی دوست داری یعنی کلا یه کم شبیه اون دوست داری می خونی!
بهزاد: اونطوری که بخوام تاثیر بگیرم گوش نکردم ولی شاید جو کوکر (Joe Cocker) و بروس اسپرینگستین (Bruce Springsteen) بیشتر…البته تام ویتز(Tom Waits) آهنگ هایی داره که خیلی دوست داشته باشم مثل , “green grass” “all the world is green” که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد…
جهان: البته اینها همه مربوط به اتفاق هایی هست که تو آلبوم آخر افتاده شاید در آینده اینطور نباشه… قانونی براش وجود نداره…
سازباز: چندتا آلبوم دارید؟ و کدوم ها با تهیه کننده بوده؟
بهزاد: چهار تا، دوتا با تهیه کننده بوده و دوتای دیگه هم خود بمرانی.
مانی: یکی هم که سفارشی بوده برای کودکان از نشر چکه…
سازباز: که خیلی هم کار پرمخاطبی شد و گرفت، کار با تهیه کننده چقدر تاثیر داشته تو کارتون. چه معایب و محاسنی داشته؟
بهزاد: با تهیه کننده و بدون تهیه کننده میشه مجوزدار و بی مجوز..با تهیه کننده با خیال راحت تری پیش میره…
مانی: چیزی که هست اینه که یک روندی ما داشتیم که همه چیز بجا بود مثلا آلبوم “جوراب های لخت” همان شکلی باید بیرون میآمد و نباید مجوز میگرفت، ما بعد از کار اصلا حوصله نداشتیم که منتظر مجوز باشیم و فضا خیلی تجربی بود و اونطور نبود که کار فرق داشته باشه، مثلا فلان چیز نباید توی شعر باشه. تو آلبوم های با مجوز هم از طرف تهیه کننده تحت فشار قرار نگرفتیم برای انتخاب کارها. یعنی اگر تهیه کننده ای هم در کار نبود خروجی آلبوم همین شکلی میشد…
جهان : تاثیر مستقیم که اصلا نداشت یعنی آلبوم رو همون شکلی که دوست داشتیم ضبط کردیم.
مانی: تو خروجی تاثیری نداشت، اصلا ، مگر روی مثلا اسم یک ترک یا ترتیب کل ترک ها… و در حد پیشنهاد هم بوده…
سازباز: من اولین ترکی که ازتون شنیدم “خوشحال و شاد و خندانم” بود که ویدئوش رو هم علی یار راستی ساخته بود و خوب هم دیده شد ، چی شد اون رو انتخاب کردین؟ از نوستالژی خودتون بود یا چیز دیگه ای باعث انتخابش شد؟
بهزاد: من و آرش خیلی کارهای هنگامه یاشا رو دوست داشتیم آهنگ” تو که ماه بلند آسمونی” رو هم گاهی میزدیم و تو فکر بودیم که یکی از کارهاش رو کاور کنیم.
جهان: من و بهزاد خونهی کیارش خواب بودیم اون موقع ها هم همیشه ساعت سه ظهر بیدار میشدیم…آرش صبح ساعت میذاشت بلند میشد ساز میزد. من خواب بودم شنیدم یکی داره میزنه یکی داره میخونه بلند شدم همون رو رفتم اتاق آرش دیدم بهزاد که همون موقع بیدار شده داره خوشحال و شاد و خندانم میخونه.
بهزاد: آرش منو بیدار کرده بود گفت بیا اینو بخون، منم خیلی خواب آلود و بی حال خوندمش و فرداش رفتم دبی… بعد بچه ها شنیدن و گفتن چقدر باحاله و قرار شد دیگه بریم ضبطش کنیم…
سازباز: بنظرم اون ترک هم تو سن و سال کم، کار کرد وهم تو سن بالا یعنی از پونزده شونزده ساله تا مثلا چهل حتی…
مانی: خیلی هم شبیه به A Perfect Circle ,Imagine شده …
سازباز: من اونو خیلی دوست داشتم بدون هیچ تعارفی اما به نظرم اون آهنگ یه مخاطبی ساخت که گستره اش خیلی بیشتر از مخاطبی بود که الان دارین.. یعنی من فکر میکردم این بندی که آمده خیلی راحت مخاطب پونزده تا چهل سال رو برای خودش داره. اما انگار سن مخاطب کوچیک شده . بنظر میرسه سقف سنی اومد پایین… اینو خودتون چطور تحلیل می کنید؟ حتی خودم شاید ارتباطی که اوایل با کارهاتون برقرار کردم رو الان ندارم ،دور میشم بااینکه خیلی جذاب و قشنگه و رنگیه اما مال من نیست.
مانی: بخاطر کلام به نظرم چون بحث کلام خیلی بیشتر آدم ها رو درگیر میکنه…
کیارش: اون تک ترک به نظرم خارج از تجربه های بمرانی هست …یعنی کلی فاکتور داره که مخاطب رو جذب میکنه اما هدف جمعیمون نبود.
سازباز: و این تعیین یا شاید بهتره بگم تعویض مخاطب آگاهانه ست؟
مانی: خروجیمون آگاهانه ست یعنی شعر موزیک تنظیم و کارمون رو همین قدر بلدیم… دوسال دیگه شاید یه شکل دیگه ای باشه اما تصمیم نگرفتیم که چه رنج مخاطبی داشته باشیم.
سازباز: فکر گسترده شدن مخاطبینتون هستین؟
مانی: هرچیزی که خروجیمون بوده چیزیه که خودمون دوست داشتیم. یعنی اصلن به اینکه حالا سن مخاطب رو ببریم بالا یا بیاریم پایین فکر نکردیم حتی دعواهایی این جنسی هم داشتیم که مثلا سر یک کلمه بهزاد بگه من اصلا نمیتونم بخونمش هیچ حسی ازش نمیگیرم و نمیخونمش.
کیارش : پروسهی ضبط آلبوم هم همین شکلی بود یعنی ما رفتیم تو غار و اصلا نمیدونستیم که چه فیدبکی میگیریم و مخاطب ها الان چیه سلیقه شون و چه سنی هستند.
سازباز: و بیشترین فیدبک مثبت مربوط به همون ویدئوی خوشحال و شاد و خندان بود یا چیز دیگه ای هم داشتین که خیلی مورد توجه قرار بگیره؟
بهزاد: خندوانه که رفتیم با تبلت زدیم. ما یه چیزی رو تجربه کردیم تو تئاتر تبارشناسی، آخرش باید یه قطعه ای میزدیم من پیشنهاد دادم که آهنگ “چه دنیای قشنگی” what a wonderful world رو بیایم فارسی دقیقا ترجمهی آهنگ بخونیم . نه اینکه موزیکش باشه . خود شعر هم برگردونیم که خیلی باحال شد و کلی کیف کردیم و تو خنوانه هم زدیم با تبلت و کلی آدم ها خوششون اومد.
سازباز: اون برنامه کلا خوب دیده شد.
بهزاد: چون با تبلت اجرا کردیم و اولین بار بود تو ایران که این اتفاق می افتاد. کلیپ کی چراغ ها رو خاموش میکنه هم خوب دیده شد.
سازباز: بحث کلبپ ها شد. همه کلیپ ها رو علی یار براتون میسازه؟
بهزاد: سیرک و دنیای خوب رو علی یار ساخته و یکی دیگه هم که انیمیشن هست، “کی چراغ هارو خاموش می کنه” رو امین حق شناس ساخته.
سازباز: در مورد ویدئو هاتون نظر می دید یا نه؟ طرح شماست یکی اجرا میکنه یا اینکه اصلا از اول به عهده یه نفر دیگه هست؟
کیارش: معمولا به آدمی که باهاش کار میکنیم بستگی داره که آدم حسابی باشه یا نه!
بهزاد: اما مثلا سر «کی چراغها رو خاموش میکنه» امین حق شناس اومد گفت من این ترک رو میخوام ایده هم دارم شماهام اگه
چیزی به ذهنتون رسید بگین…
آبتین: ما در حد کانسپت اولیه میگیم بهشون معمولا.
سازباز: کلیپ “سیرک” رو دوست داشتین؟
مانی: خیلی . خیلی تجربهی عجیب غریبی بود خیلی خوش گذشت. اصلن یه چیز عجیبی بود…
سازباز: دو سه تا سوال مونده … یکی اینکه شماها خیلی رنگی هستین … هم تو کنسرتتون هم تو زندگیتون، این آروم آروم شکل گرفته یا از اول بود؟
جهان: ما همه یه کودک درونی داریم فکر میکنم مال همین باشه ..
کیارش: من اینجوری نبودم تا دوسال پیش اینا، اما فکر کنم تحت تاثیر قرار گرفتم. الان بیشتر لباسهای رنگی میپوشم.
مانی: جهان رو هم که درستش کردیم. رپر بود و لباسای گشاد میپوشید…
سازباز: کی با کی بیشتر دعوا میکنه؟
جهان: همه با همه… من الان پیش پاتون طبقه بالا با آبتین داشتم دعوا میکردم.
سازباز: آره ، صداتون تو راه پله اومد…
مانی: همه باهم دعوا میکنن من و بهزاد چفت و بست دهنمون یکم کمتره…
کیارش: من و آبتین هم یه بار دعوامون شد میخواستم از خونه ام پرتش کنم بیرون، نکردم البته!!
سازباز: اونی که میاد جر و بحث ها رو جمع میکنه کیه ؟البته میدونم هردفعه میتونه یکی باشه اما کی بیشتر از همه؟
بهزاد: دعوا ممکنه بشه یه دعوای سفت اما مربوط به گروه هست و تموم میشه دیگه کسی کاری نداره چی بوده…
مانی: اما یه بار من و آبتین دعوامون شد،که بعد کیارش خبردار شد رفت خونه آبتین اینا باهاش چای خورد و حرف زد…
سازباز: با علی یار جر و بحثتون شده تاحالا؟
بهزاد: سر خوشحال و شاد و خندان شورشو درآورده بودیم دیگه شاکی شده بود روزای آخر… دعوا نشد ولی قیافه گرفت.
سازباز: غیر از موسیقی کاری که تو زندگیتون میکنید و دوست دارین همیشه انجام بدید چیه؟
مانی: موسیقی درس میدم . خب این کاری هست که خیلی دوست دارم و جز اون هم یه کتابی هست که روش کار کردم راجع به سازدهنی بلوز . و یه سری پروژه آموزشی مثلا اودیو بوکِ که حالا سربازم فعلا و نمیرسم انجام بدم… کلا قسمت آموزش برام خیلی مهمه.
کیارش: دارم کارشناسی ارشد معماری میخونم . یه سری کار پروداکت دیزاین دوست دارم بکنم . یه پروژه آئورال آرکیتکچر هم هست که دارم روش کار میکنم راجع به شخصیت صدایی فضاها که برای تزمه.
جهان: من کار خاصی نمیکنم، با بهزاد یه مدت کار دوبله و صدا گذاری انیمیشن و بازی میکردم که فعلا تعطیله…دوست دارم فعلا وقتم رو بذارم رو دوتا ساز جدیدم و روش کار کنم.
آبتین: من یه سریال انیمیشن کارگردانی میکنم که فکر کنم ادامه دار باشه .. دوست دارم زودتر پیر بشم برم کافه ساز بزنم .
آرش: من هم موسیقی درس میدم. نقاشی دوست دارم همین طور خواندن رمان .
بهزاد: من یک خورده با جهان کارهای صدا و اینا میکردم و الانم یکم بازیگری!! یه فیلمی هم هست با هومن سیدی که چند روز دیگه شروع میشه … به نظرم همه این پروژه هایی که آدم داره به تجربیاتش اضافه میکنه… یه بار یه فیلمی دیدم راجع به زندگی تام هنکس که توش می گفت خیلی فیلم های دم دستی و کوچیکی بازی کرده حتی تو اوج شهرتش، بعد بهش گفتن چرا اینکارو میکنی و گفت تمام این ها تمرینه و به داشته هات اضافه میکنه… منم دوست دارم هم تجربه کنم هم بازیگر شم…
سازباز: هیچکدوم فکر کردین که اگر یک روز بمرانی وجود نداشته باشه ، البته منظورم همین بمرانی با همین ترکیبی که الان کنار هم هستین؟
جهان: سوال سختیه، نمیدونیم.
بهزاد: برای من اصلا معنی نداره… بهش فکر نکردم.
مانی: من فقط بهش فکر کردم.
جهان: آره مانی هرسال بچه ها رو جمع میکنه دور هم یهو و می پرسه برنامه تون برای آینده چیه … چه کار میخواین بکنین.
سازباز: آخر این هفته کنسرت دارید. این سومین بار تو تابستون امساله که کنسرت میذارید یک بارش رو میدونم که مجبور بودید و مجبور شدین اما الان که آلبوم جدیدی هم نیست و میتونستید صبر کنید شش ماه دیگه کنسرت بگذارید دلیل اجرای دوبارتون چیه؟
بهزاد: فکر کنم یه تنوری داغ بوده و ماهم چسبوندیم دیگه…
مانی: خیلی هم نیست به نظرم چون سالن خیلی بزرگی نیست.
سازباز: و فکر میکنید هر وقت اجرا بذارید، پتانسیل پر کردن سالن وجود داره؟
مانی: نه من همش حرفم اینه که آدما نمیشنوند … فرصت ندارند. یعنی آدمی که داره موزیک کار میکنه و کارهای این جنسی ، مدام خودش رو سانسور میکنه و هی میگه خب من که مخاطب ندارم، موزیکم رو که نمیفهمند، موزیکم رو که دوست ندارند و همش آدما خودشونو فیلترهای این شکلی میکنن.
سازباز: این کنسرت چه فرقی با کنسرت قبلی داره؟ چیزی عوض میشه؟
مانی: یه فکرایی داریم میکنیم که شاید یه چیزهایی اضافه بشه مثلا یه نوازنده یا یه ترک اضافه کردیم … صحنه مون یکم تغییر کرده… یکی دوتا آهنگ یه مقدار تغییر کرده، اما تغییر بنیادی نه.
سازباز: اگه قرار باشه دوست داشته باشید یک نفر آخر هفته تو کنسرتتون باشه کیه ؟ ایرانی یا غیر ایرانی فرق نمیکنه.
آبتین: علی کریمی اگه بیاد خیلی خوشحال میشم از اونور هم راجر واترز بیاد خجالت میکشم !
جهان: من تاحالا فکر نکرده بودم.
مانی : دوست دارم آریا بیاد که یه مدتی هم منیجرمون بود. الان امریکاست و داره دکتر میشه. خارجیش هم گوردون که یه نوازنده بادی فوق العاده است.
کیارش: دوست دارم ” لِس اِسترود” (Les Stroud) بیاد… هیروی منه.
بهزاد: من کلا که دوست دارم یه آدم خارجی بیاد ، چون متوجه نمیشه شعر رو اینار رو…
آرش: یه دوستی جهان داره که دوست همهی ماست حمید . البته با من حال نمیکنه اما دوست داشتم میآمد.
سازباز: برنامه برای آلبوم و کنسرت بعدیتون چیه؟
مهدی: دنبالش هستیم که قبل از محرم حتما شیراز بریم و رشت هم دنبالش هستیم اگه بشه یک برنامه ای بذاریم.
جهان: یک ترک آماده داریم و فکر کنم بعد از محرم شروع کنیم.
بهزاد: یدونه “تا کی؟” رو داریم که آماده ست. یه ترک هم داریم که احتمالا من تو فیلم هومن سیدی قراره بزنم و بخونم. یکی دیگه هم هست که ساخته شده اما شعر نداریم. کلا اتود زیاد داریم باید باز کنیم و روش کار کنیم…
مرسی ازتون امیدوارم آخر هفته اجرای جذاب و خوبی داشته باشید.
مصاحبه و اجرا: پدرام نیک سیرت ، بهشاد تجمل
این مطلب برای سایت سازباز نوشته شده است و استفاده از آن با ذکر منبع آزاد میباشد.