هنر کمونیستی؛ موسیقی در شوروی
علی امینی نجفی
سیته دلا موزیک (شهر موسیقی) در پاریس از نوامبر 2010 تا ژانویه ۲۰۱۱ نمایشگاهی به عنوان “لنین، استالین و موسیقی” برگزار کرد که تصویری گسترده از هنر و موسیقی “کمونیستی” عرضه میکرد، که نه تنها در “یک ششم کره زمین” بلکه در سراسر جهان تأثیری عمیق باقی گذاشت.
تمرکز نمایشگاه بر سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۵۳ بود، یعنی از انقلاب بلشویکی اکتبر به رهبری ولادیمیر ایلیچ لنین تا مرگ جانشین او یوزف استالین؛ اما در واقع سرگذشت هنر و موسیقی روسیه را از اوایل قرن بیستم تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (سابق) پی میگرفت.
نمایشگاه در دو طبقه موزه در دو بخش جداگانه عرضه شده بود: در زیرزمین، مرحله اول یعنی از آغاز تا ۱۹۳۰ جای گرفته بود و در طبقه بالا (همکف) مرحله دوم یعنی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۳. این تقسیمبندی تاریخی از نظر ردهبندی یا ارزشگذاری هنری نیز تا حد زیادی معتبربود.
در دوره اول هنر شوروی با الهام از “نیروی رهاییبخش اکتبر” با جهشی نیرومند در تمام رشتهها به پیش رفت. در مرحله دوم، با تسلط رژیم استالینی و تحمیل راهکار “رئالیسم سوسیالیستی” آفرینش هنری به زوال افتاد. میتوان گفت که هر آنچه در مرحله اول فرا دست آمده بود، در مرحله دوم در مرداب استبداد و دیکتاتوری فرو رفت.
سوسیالیسم آرمانگرا
هنر مدرن از اوایل قرن بیستم به روسیه راه یافته بود. به ویژه مکتبهای کوبیسم، فوتوریسم و اکسپرسیونیسم در روسیه رواج داشت. روسیه در موسیقی نیز به کاروان مدرنیسم پیوسته بود. الکساندر اسکریابین، آهنگساز نوگرای روسیه در سال ۱۹۱۵ درگذشت، اما روح نوگرایی در آستان انقلاب اکتبر زنده بود. ایگور استراوینسکی، سرگئی راخمانینوف و سرگئی پروکوفیف، سه آهنگساز بزرگ روسیه، در خارج زندگی میکردند، اما مدرنیسم روسی از موسیقی آنها رونق و نیرو میگرفت.
انقلاب اکتبر در ابتدا نه تنها جنبش مدرن را خفه نکرد، بلکه به شکوفایی و بالندگی آن یاری رساند. بیشتر هنرمندان روسیه، با نفرت و بیزاری از میراث سیاه استبداد تزاری، به انقلابی پیوستند که وعده میداد نوبت سروری تودههای محروم و ستمدیده فرا رسیده است.
هنر بر فراز طبقات
آزادی آفرینش هنری بخشی از پیام رهاییبخش انقلاب اکتبر بود: “هنر آزاد است، آفرینش آزاد است؛ انسانِ زاده آفرینش و هنر آزاد است.»
پس از پیروزی انقلاب، لنین که تمام زندگی و هستی اجتماعی را از زاویه “نبرد طبقاتی” میدید، برای فعالیت هنری سرشتی جداگانه قائل شد و گفت که “هنر راستین” در انحصار هیچ طبقهای نیست و زحمتکشان باید از “تمام میراث فرهنگ بشری” استفاده کنند. او به شکوفایی آزادانه هنر علاقه نشان داد: «آفرینش هنری کمتر به تساویگری و اصل پیروی اقلیت از اکثریت تابع میشود.»
لئون تروتسکی، یاور لنین و رهبر ارتش سرخ، گفته بود: «شیوههای هنری با شیوههای مارکسیسم یکی نیست. کمونیستها باید به هنرمند تا جایی که علیه انقلاب نیست، آزادی بدهند.»
با وجود شرایط هولناک جنگ داخلی، روسیه در هنر شاهد رستاخیزی واقعی بود که به عنوان “عصر نقرهای” شناخته میشود. “اولین کشور کارگران و دهقانان در کره زمین” با گسستن تمام بندهای سیاسی و اجتماعی، به پایگاه هنر پیشگام بدل شده بود.
در پنج سال اول انقلاب، میان هنر آوانگارد کشور شوراها و جهان سرمایهداری پیوندی استوار و پربار برقرار شد. در موسیقی با وجود محدودیتهای جهان آن روز، آخرین کارهای آهنگسازان شوروی بیدرنگ در کشورهای غربی اجرا میشد. در برابر، هنرمندان نوگرای غرب به روسیه به سان منبع الهامی مهم نگاه میکردند. آهنگسازان بزرگ روزگار، آلبان برگ، پاول هیندمیت، بلا بارتوک، داریوس میلو و بسیاری دیگر از اتحاد شوروی دیدن کردند.
نیروی ‘رهاییبخش’ ماشین
در آستان قرن بیستم موسیقی آوانگارد غرب به اسطوره پیشرفت و تکامل صنعتی دل بسته بود. سنتی که در موسیقی با آنتونین دوورژاک شروع شده بود، با آثار هیندمیت، میلو و آرتور هونگر ادامه یافت.
هنرمندان پیشگام روسیه نیز با ستایش از “تکنولوژی”، فوتوریسم را در خدمت انقلابی در آوردند که رهبر آن حکم داده بود: «کمونیسم یعنی قدرت شوروی به اضافه الکتریکی ساختن سراسر کشور.» از شعر ولادیمیر مایاکوفسکی، بزرگترین شاعر انقلاب، بوی روغن و عرق و بخار بلند بود، و در موسیقی الکساندر موسولوف، چکاچاک آهن و فولاد شنیده میشد.
اکتبر تمام موزهها، سالنها و آموزشگاههای هنری را ملی شناخت و از آن “تودههای زحمتکش” دانست. هنرمندان انقلابی، رها از تمام الگوها و سنتهای پیشین، هنر خود را در خدمت آرمان انقلاب قرار دادند: خلق جامعهای نو بر پایه برابری و برادری همه انسانها.
گروهی که در “پولت کولت” (فرهنگ پرولتری) گرد آمده بودند، برای تخیلات و آزمونهای تهورآمیز خود هیچ حد و مرزی نمیشناختند. آنها به هنر “سنتتیک” یا ترکیبی از تمام هنرها باور داشتند. فعالیتی باز و گسترده که تمام فعالیتهای هنری را در ترکیبی هماهنگ و یکپارچه کنار هم بنشاند. آنها آفرینش هنری را کاری جمعی (کولکتیو) میدانستند که بر آن نه فردیت خلاق هنرمند، بلکه “آگاهی طبقه” حاکم است.
هنرمندان بزرگی مانند وزولود مایرهولد، گرانوفسکی، اورینوف و تایروف تئاتر پیشرو را به مثابه “آزمونگاه تودهها” پیریزی کردند. در برخی از اجراهای پرشکوه هزاران سرباز و کارگر به روی سن میرفتند. صحنه تئاتر آیینهای پویا بود از دینامیسم تاریخ جهان.
موسیقی آوانگارد با ریتمهای پویا و پرتپش در تمام نمایشها و همایشهای پرشکوه حضور داشت. در یکی از طرحهای درخشان ملهم از کنسروکتیویسم، چند هنرمند بزرگ قرن شرکت داشتند: ال لیسیتزکی، کازیمیر مالویچ، مارک شاگال و… این اثر که “پیروزی بر خورشید” نام داشت، هرگز برای عموم به نمایش درنیامد.
نزدیکی شبح بلشویسم
در پایان جنگ داخلی که بلشویکها به سوی کسب انحصاری قدرت پیش میرفتند، دشمنی خود را با هنر مدرن آشکار کردند. آنها از هنرمندان خواستند که موضع خود را در “پیکار طبقاتی” روشن کنند. به نظر آنها هنر نمیتوانست در صحنه نبرد بی طرف باشد. هنرمند بیطرف، در عمل در خدمت “طبقات رو به زوال” است.
لنین در سومین کنگره کومسومول (۶ اکتبر ۱۹۲۰) “فرهنگ پرولتری” را به باد حمله گرفت. روز بعد “شورای کمیسریای خلق” فعالیت این جریان هنری را ممنوع کرد. تروتسکی و لوناچارسکی (وزیر امور فرهنگی اتحاد شوروی) نیز گرایشهای فرمالیستی و فوتوریستی را “خردهبورژوایی” دانستند.
تجارب گرانبهای فورمالیسم روسی (ویکتور شکلوفسکی، ولادیمیر پروپ، رومن یاکوبسون و…) مهر “ضدانقلابی” خورد. بلشویکهای متعصب انتقاد تئاتر مدرن از “عناصر بوروکرات و خردهبورژوا” را به خود گرفتند و از اجرای نمایشهای مایاکوفسکی و ایزاک بابل جلوگیری کردند.
با وجود تضییقات و محدودیتهایی که هر روز شدیدتر میشد، هنرمندان نوجوی “اتحاد شوروی” چند اثر بزرگ را در تاریخ مدرنیسم به ثبت رساندند:
در سال ۱۹۲۹ نمایش “ساس” اثر مایاکوفسکی به کارگردانی وزولود مایرهولد به روی صحنه رفت. دمیتری شوستاکوویچ موسیقی متن را ساخته بود و الکساندر رودچنکو طراحی صحنه و لباس را به عهده داشت.
در پایان همین سال شوستاکوویچ اپرای “دماغ” را تصنیف کرد، برپایه داستانی طنزآمیز از نویسنده نامی نیکلای گوگول. موسیقی با حال و هوای اکسپرسیونیستی، از تازهترین دستاوردهای موسیقی مدرن، مانند تکنیکهای آتونال، تأثیر پذیرفته است.
متن یا پارتیتور اثر پس از بارها “پیرایش” سرانجام در سال ۱۹۳۰ به اجرا گذاشته شد، اما بیشتر مسئولان حزب کمونیست که برای سرکوب هنرمندان مستقل دندان تیز کرده بودند، اپرای “دماغ” را به عنوان نمونهای از “انحطاط فرهنگی” و “فورمالیسم بورژوایی” به زیر حمله بردند.
باله “پیچ” که در آوریل ۱۹۳۱ در مسکو به روی صحنه رفت یکی از آخرین نمودهای هنر بالنده شوروی بود. این اثر، بر پایه داستانی هجوآمیز از مایاکوفسکی، تصویری هجوآمیز بود از فعالیت زهرآگین ماموران “حکومت شوراها” در محیطهای کارگری. منتقدان و کادرهای حزبی کارگران را از تماشای این باله منع میکردند.
“تزار سرخ” بر تخت قدرت
در پایان سال ۱۹۲۹ رقابت شدیدی که در دستگاه رهبری در گرفته بود، به مرحله نهایی رسید. جناح هوادار استالین با چنگ انداختن بر حزب و دولت، سرانجام زمام امور کشور را به دست گرفت و نابودی “دشمنان خلق” را اولین وظیفه خود دانست. بوروکراتهای مقامپرست و انحصارطلب سلطه خود را به نام “طبقه” بر سراسر جامعه، و از جمله بر زندگی فرهنگی، گسترش دادند.
استالین و مشاوران هنری او (مانند ژدانوف) نه از هنر مدرن چیزی میدانستند و نه به آن علاقه داشتند. در نظام تمامیتخواهی که برپا شد، هنر وظیفهای نداشت جز تبلیغ برای حاکمیت، شستشوی مغزی یا “ارشاد” تودهها تا بردگانی مطیع و دستآموز باشند برای نظام.
تحمیل “رئالیسم سوسیالیستی”
“رئالیسم سوسیالیستی” که تا فروپاشی “اتحاد شوروی” در سال ۱۹۹۱ به عنوان “سبک رسمی” شناخته شد، در واقع نوعی رومانتیسم عامیانه بود. در آموزش رسمی گفته میشد: “هنر باید برای تودههای زحمتکش قابل درک باشد و آنها را به مشارکت در زندگی اجتماعی تشویق کند.”
در سال ۱۹۳۲ “اتحادیه نویسندگان” تأسیس شد که رهبری و مشی آن را حزب کمونیست تعیین میکرد و تمام نویسندگان ملزم به عضویت در آن بودند. به نویسندگان توصیه میشد واقعیت را “نه به شکلی که در واقع هست بلکه به شکلی که باید باشد” بیان کنند.
برای نمونه در همان سالها چند میلیون دهقان روس در راه اجرای برنامه اجباری “اشتراکیسازی” در فقر و گرسنگی جان سپردند، اما نویسندگان موظف بودند روستائیان را، غرق در بهروزی و شادکامی توصیف کنند، که نمونه برجسته آن رمان “زمین نوآباد” بود اثر میخائیل شولوخوف.
در برابر، صدها شاعر و نویسنده خلاق و باصداقت از قبیل گراسیموف، زامیاتین، بابل، اردمن و ترتیاکوف از کار منع شدند و اگر بر عقاید خود پافشاری کردند، مانند اوسیپ ماندلشتام روانه اردوگاهها و تیمارستانها شدند.
موسیقی برای “خلقهای شوروی”
“اتحادیه آهنگسازان شوروی” در سال ۱۹۳۲ تشکیل شد و نظارت بر تمام فعالیتهای موسیقی را به عهده گرفت. مأموران متعصب این نهاد، هر نوآوری را پیروی از “مدرنیسم منحط غربی” میدانستند و از هنرمندان انتظار داشتند که صاف و ساده برای رژیم کمونیستی تبلیغ کنند.
ریاست این اداره به مدت ۴۳ سال، از ۱۹۴۸ تا فروپاشی اتحاد شوروی، بر عهده آهنگسازی کممایه بود به نام تیخون خرنیکوف. همو بود که در سال ۱۹۴۸ شوستاکوویچ، پروکوفیف و آرام خاچاطوریان را به دفتر خود احضار کرد تا سه آهنگساز بزرگ به “انتقاد از خود” بپردازند.
سیاست رسمی در موسیقی بر این نظر بود که هنرمندان شوروی باید آرایش و گسترش ملودیهای ساده روستایی، آوازهای مردمی و ترانههای فولکلوریک را پایه کار خود قرار دهند. هدف، عرضه آثاری تکراری بود تا “زحمتکشان” از برنامههای فرمایشی پیروی کنند. نمونه برجسته این گونه آثار اپرای “دن آرام” بود کار ایوان دزرژینسکی بر پایه رمان معروف میخائیل شولوخوف.
خشم دیکتاتور
در سال ۱۹۳۴ دمیتری شوستاکوویچ با اپرای “لیدی مکبث از ناحیه متزنسک” یکی از برجستهترین اپراهای قرن بیستم را عرضه کرد. دوستداران موسیقی در چندین اجرای لنینگراد و مسکو از خلاقیت شگرف آهنگساز ۲۸ ساله به وجد آمدند، اما این شور و هیجان به ضربهای مهیب ختم شد.
در ژانویه ۱۹۳۶ استالین به دیدن اپرا رفت و با چهره برافروخته از سالن بیرون آمد. هم متن جسورانه و هم موسیقی مدرن اپرا خشم او را برانگیخته بود. روز بعد “پراودا”، ارگان رسمی حزب کمونیست، مقالهای منتشر کرد به عنوان: “آشوب به جای موسیقی”. گفتهاند که این مقاله را یا خود استالین نوشته و یا آن را به یکی از زیردستان خود دیکته کرده بود.
در مقاله پراودا، شوستاکوویچ متهم شده بود که به جای “بیان احساسات خلق قهرمان شوروی” هنر خود را در خدمت “دشمنان طبقاتی” قرار داده است. اپرای درخشان “لیدی مکبث” به توقیف افتاد و ده ها سال به فراموشی سپرده شد.
هنرمندانی مانند شوستاکوویچ و پروکوفیف به سازشهایی خفتبار ناچار شدند تا بتوانند به فعالیت هنری در نظام شوروی ادامه دهند. کسانی مانند زامینسکی، نیکلای مدتنر، آرتور لوریه از ترور بلشویکی به خارج گریختند، تا به سرنوشت کسانی مانند مایرهولد دچار نشوند. این بزرگترین هنرمند تئاتر شوروی در سال ۱۹۴۰ به اتهام “جاسوسی برای امپریالیسم” دستگیر و پس از شکنجه اعدام شد.
نمایشگاه “لنین، استالین و موسیقی” سایه دراز استالینیسم را تا پایان نظام کمونیستی ردیابی میکند. این نمایشگاه پرمایه با کار تدارکاتی پنج ساله فراهم شده و در آن بیش از ۳۵۰ سند دیداری و شنیداری و نوشتاری گرد آمده است.
منبع: بی بی سی