نوگرای نژند
مروری کوتاه بر زندگی و برخی از آثار آرنولد شوئنبرگ
شیدا جمعی
آرنولد شوئنبرگ متولد ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۴ در وین شهر موتزارت، بتهوون و برامس است. پدرش بازرگانی یهودی بود و به خوبی از عهده معیشت خانواده بر می آمد. هشت ساله بود که اولین درس ویولن را فرا گرفت و از همان زمان دست به کار آهنگسازی زد. اندکی بعد به فکر آموختن ویولنسل افتاد و برای آن نیز یک سونات نوشت.
«یوهانس برامس» نخستین بت او در موسیقی به حساب می آمد. دیری نپایید که شیفته «واگنر» و اپراهای او شد. در شانزده سالگی پدرش را از دست داد و ناگزیر شد برای چند سال کارمند بانک شود و در عین حال به عضویت جامعه روشنفکران وین در آمد. در آنجا بود که «الکساندر فون زملینسکی» را ملاقات کرد که خود او نیز از آهنگسازان و رهبران هنری آن زمان بود. مدتی تحت تعلیم زملینسکی که دو سال از او بزرگ تر بود قرار گرفت و تا آنجا که اطلاع داریم به غیر از او معلم دیگری نداشت و دانش عظیمش را با مطالعه پارتیتورها و نوازندگی در گروه های مجلسی آماتور کسب کرده است.
زملینسکی که به ارزش کارهای او واقف شد به شوئنبرگ در ارکستر خود شغلی واگذار کرد. زملینسکی نیز تحت تاثیر واگنر و برامس بود. دوستی آنان تا حدی پیش رفت که شوئنبرگ با خواهر زملینسکی در ۱۹۰۱ ازدواج کرد. نخستین اثر شوئنبرگ که باعث شهرت او شد در سن ۲۳ سالگی یک کوارتت زهی در «ماژور» بود.
موفقیت او در وین قابل ملاحظه نبود و به ناچار مدت کوتاهی در برلین بعضی از اپراها و قطعات ارکستری را رهبری می کرد. در ۱۹۰۳ به وین بازگشت و از سال بعد به تدریس موسیقی پرداخت. آلبان برگ و آنتوان وبرن از برجسته ترین شاگردان او بودند. هر دو آنها استاد خود را می پرستیدند اگرچه درس های شوئنبرگ به نظر سخت، دقیق و بجا بود. او از همان آغاز شاگردان خود را وادار می کرد تخیل خود را به کار گیرند.
موسیقی شوئنبرگ در نگاه اول، از نظر شنونده عادی بسیار بدآهنگ است ولی شونبرگ عقیده داشت همچنان که موسیقی کلاسیک در ابتدا با مخالفت دوستداران موسیقی تک صدایی (مونوفونیک) مواجه شد، روزی خواهد رسید که موسیقی او نیز مانند آثار بتهوون و موتسارت مورد قبول واقع شود.
از بزرگ ترین آثار او می توان به «شب دگرگون» اشاره کرد، قطعه یی برای شش ساز زهی که نشانه هایی از اواخر دوره رمانتیک در آن دیده می شود. این اثر در اولین شب اجرای خود غوغا به پا کرد. حضار از ترکیب عجیب سازها و اصوات موسیقی خندیدند ولی نوازندگان همچنان بدون اعتنا به کار خود ادامه دادند تا اینکه با فریاد اعتراض آمیز جمعیت به ناچار مجبور شدند دست از کار بکشند.
بعد از «شب دگرگون» او کانتات عظیمی به نام «ترانه های گوره» را در دست گرفت که مدت ده سال به طول انجامید. کارهای اولیه او کم وبیش بر اساس قواعد اواخر دوره رمانتیک بود؛ دارای ویژگی های کروماتیک و تحت تاثیر واگنر و «مالر». این دوره نخست آهنگسازی او بود، اما دیری نپایید که آهنگسازی اش رنگ دیگری گرفت.
شوئنبرگ احساس می کرد ماموریتی مهم برعهده دارد، چنانچه می گوید؛ «سیستم انقلابی او قرار است برای یکصد سال بعدی برتری موسیقی آلمانی را تضمین کند.»
تحول اساسی موسیقی او از ۱۹۰۷ و پس از آشنایی او با کاندینسکی نقاش و موسس مکتب اکسپرسیونیسم در هنرهای تجسمی آغاز شد. درست در همین زمان مکتب اکسپرسیونیسم در حال شکل گیری بود. نقاشان و نویسندگان آلمان و اتریش با بیان احساسات درونی خود به جای به تصویر کشیدن جهان بیرون کاوش درونی و تاثیرات ناخودآگاه شان را در هنر ظاهر می کردند. شوئنبرگ نزد کاندینسکی به فراگیری نقاشی نیز پرداخت. حتی از خودش یک پرتره کشید. او سعی داشت نظریات کاندینسکی را در موسیقی اش پیاده کند به همین دلیل حدود سال ۱۹۰۸ شوئنبرگ از نظام سنتی تنال۱ دست کشید و به آفرینش آتنالیته۲ روی آورد؛ نظامی که در آن تمام دوازده صدای کروماتیک بدون توجه به ارتباط سنتی آن نسبت به گام های ماژور یا مینور مورد استفاده قرار می گیرد. بدین ترتیب دوره دوم آهنگسازی او شروع شد.
از مشهورترین آثار این دوره می توان «۵ قطعه برای ارکستر» (اپوس ۱۶) و «پی یًرو خïله» (اپوس ۲۱) را نام برد. سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۵پرکارترین دوره زندگی شونبرگ محسوب می شود. از جمله آثار این دوره، آوازهای گوره، ۵ قطعه برای ارکستر، پی یرو خله، «شش قطعه کوتاه برای پیانو»، «سمفونی مجلسی» و «دست خوشبخت» را می توان نام برد.
طی جنگ جهانی اول و سال های دشوار پس از آن او تقریباً هیچ اثری منتشر نکرد. اما در ۱۹۲۱ دست به انقلاب بزرگی زد. او کلیه قواعد موسیقی را در مورد گام های موسیقی به هم ریخت و به جای هفت نت اصلی و پنج نت فرعی که پایه و اساس موسیقی کلاسیک بود، نظامی از ۱۲ نت هم ارزش را به وجود آورد و این آغاز دوره سوم آهنگسازی او محسوب می شود. نمونه های خوب این تکنیک در «۵ قطعه برای پیانو» (اپوس ۲۳)، «سرناد برای آواز، کلارینت و سازهای بادی» و مثال تکامل یافته آن نیز در «سوئیت برای پیانو» (اپوس ۲۵) دیده می شود. البته این آثار که همگی حدود سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۳ ساخته شده اند کمتر از آثار پیشین و بعدی او ذهن گرا و اکسپرسیونیستی هستند. حتی بین آنها گرایش به فرم های سنتی مانند سونات و رقص های سده هجدهم بیشتر به چشم می خورد. شوئنبرگ خود در توضیح این نظریه می نویسد؛ «اینجا من ناگهان هدف اصلی خود را در تنظیم و وحدت اصوات یافتم؛ همان هدفی که سال های متمادی به طور ناخودآگاه مرا هدایت می کرد.» قبل از شوئنبرگ نیز «اشتراوس» در سال ۱۸۹۴ در پوئم سمفونی «چنین گفت زرتشت» یک ملودی با ۱۲ نت مختلف به کار گرفت. دبوسی در پرلود «بعدازظهر یک دیو» و حتی لیست در سمفونی «فاوست» از این شیوه استفاده کرده بودند، اما آنها هرگز این شیوه را به عنوان تکنیکی که همه آثارشان را تحت تاثیر قرار دهد استفاده نکردند.
بدین ترتیب نظام ۱۲ نوتی شوئنبرگ به اصلی ترین عنصر بیانی مکتب دوم وین تبدیل شد. پس از آن بود که آثار چندی از او مانند «کنسرتو ویولن» (اپوس ۳۶) «کوارتت زهی شماره ۴» (اپوس ۳۷)، «کنسرتو پیانو» (اپوس ۳۸) با استقبال روبه رو شد. او از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۲ به نگارش اپرای سه پرده یی «موسی و هارون» پرداخت ولی هیچگاه نتوانست پرده سوم را به پایان برساند.
تنها منصب مهم او در سن ۵۱ سالگی سرپرستی کلاس عالی آهنگسازی در آکادمی هنرهای پروس در برلین بود که آن را هم با سیطره نازی ها برآلمان از دست داد. در ۱۹۳۳ او و خانواده اش اتریش را به قصد امریکا ترک کردند . در آنجا به عضویت هیات علمی بخش موسیقی دانشگاه لس آنجلس کالیفرنیا در آمد. در امریکا زیاد پر کار نبود و موسیقی او به ندرت اجرا می شد. قطعه آوازی «نجات یافته یی از ورشو» برای تک خوان و همسرایان را در این دوره نوشت.
بر خلاف عقیده اش، در ۱۹۵۱ آهنگسازان سراسر جهان به طور چشمگیری از نظام ۱۲ صوتی او استقبال کردند و خیلی زودتر از آنچه گمان می برد تاثیر خود را بر موسیقی جهان نهاد. سرانجام او پس از دگرگون ساختن بخش بزرگی از موسیقی قرن بیستم در روز سیزدهم جولای ۱۹۵۱ در لس آنجلس درگذشت.
پی یرو خله
این اثر بر مبنای ۲۱ قطعه شعر از اشعار «آلبر ژیور» با ترجمه آلمانی «اوتو اریش هارت لبن» ساخته شده است. پی یرو خله برای راوی کلارینت(همراه با کلارینت باس)، ویولن (همراه با ویولن آلتو)، ویولنسل و پیانو تالیف شده است. آنچه در آن جلب نظر می کند ملودی های منقطع و تضادهای بسیار شدید در به کارگیری شدت و ضعف و زیر و بمی صداها است. این قطعه برخلاف آنچه که اکسپرسیونیست ها عقیده داشتند به آینده نظر دارد ولی محدوده های صوتی با رنگ های بر آشوبنده اش از نقاشی های این دوره خبر می دهد. عده یی معتقدند این اثر از برجسته ترین آثار با کلام شونبرگ است، چرا که پی یرو خله از نظر اجرای آواز، سبکی نا معمول بین گفتار و آواز دارد. بدین ترتیب برای نخستین بار واژه های «سخن صدا» و «سخن آواز» وارد زبان هنری و ادبی آن زمان شد. طراحی صحنه هایی که شوئنبرگ در موسیقی اش تدارک دیده، نو و جسورانه بود. به همین دلیل نیز عده یی از منتقدان موسیقی، ۵ قطعه برای ارکستر و پی یرو خله شونبرگ را با دو اثر بزرگ «استراوینسکی»، «پرستش بهار» و «آواز هزار دستان» از نظر اهمیت و تاثیرگذاری بر جریان های هنری قرن بیستم قابل مقایسه می دانند، با این تفاوت که سبک شوئنبرگ با استراوینسکی اختلاف بسیاری دارد.
Arnold Schoenberg, by Egon Schiele 1917
پی نوشت ها؛
۱- نظامی که در آن آهنگسازی بر اساس گام های ماژور و مینور و جایگاه کارکردی نت های درون هر یک از گام ها بود. در حقیقت نت ها در این نظام ارزش برابر ندارند بلکه بعضی از آنها نقش مرکزی پر اهمیت تری پیدا می کنند.
۲- فقدان تعمدی تنالیته سنتی که به عنوان تکنیک به کار گرفته شود.
منبع: روزنامه اعتماد – چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۷