موسیقی عامیانه در ایران؛ عاشقانهها
محمود خوشنام
یکی از دلانگیزترین بخشهای موسیقی عامیانه را در ایران ترانههای عاشقانه میسازد. ترانههایی که بیش از آن که با طنز و فکاهه سر و کار داشته باشد، با مضامین ساده ولی شاعرانه پرورانده شده است و گاه از نظر عاطفی، از فاخرترین شعرهای ادبیات رسمی پیشی میگیرند.
ترانههای عاشقانه را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول را لالاییها تشکیل میدهند، که اگر چه ویژه کودکان است ولی بازتاب والاترین عشقها، عشق مادری نیز هست. در گروه دوم ترانههایی جای میگیرند که از همان عشقی میگوید که جهان و آنچه در او هست، به نیروی آن پایدار مانده است.
اهمیت و ارزش لالاییها را میتوان در پیشینه تاریخی و فراگیر شدن جغرافیاییشان جستجو کرد. پیشینه آن در واقع به درازای همان تاریخ است. در همه ادبیات اسطورهای و تاریخی از آن یاد شده و در همه جهان نیز بدون استثناء رواج و رونق داشته است و همچنان دارد.
لالایی نخستین آوازی است که به گوش کودک میخورد و او را به جهان نوازش و آرامش میبرد. صادق هدایت که از نخستین کسانی است که در زمینه ادبیات عامیانه ایران به پژوهش پرداخته، میگوید این ترانهها آنچنان با روحیه و زندگی کودک متناسب است که همیشه نو و تازه مانده و چیز دیگری نتوانسته جانشین آن بشود.
در وجه تسمیه لالایی که در همه زبانهای دنیا با تغییرات جزیی به کار میرود، نظرات یکسان نیست. بعضی از پژوهشگران آن را تکرار، نت ششم از الفبای موسیقی به شمار میآورند، و از این راه بر اهمیت موسیقی در لالاییها تاکید میگذارند، و بعضی دیگر آن را با توجه به فرهنگهای قدیمی، مشتق از “لله” گرفتهاند که همان دایه و پرستار کودکان باشد.
لالاییها اگر چه در مناطق مختلف ایران، لحن و لهجه متفاوت پیدا میکنند، ولی از نظر محتوای شعری و ساختار موسیقایی، تفاوت چندانی میانشان نیست.
سیما بینا، خواننده معروف ترانههای بومی که سالهاست به پژوهش در لالاییهای سراسر ایران پرداخته است، نیز محتوای لالاییها را چه شهری و چه روستایی یکسان میبیند.
او میگوید: “هر کجا که بروید رفتار مادران را کما بیش شبیه هم میبینید. هم ناز و نوازش در لالاییهای آنها هست، و هم دلتنگی از اوضاع روزگار. در واقع لالایی خوانی فرصتی به مادران میدهد که شکوههای خود را نیز بیان کنند.”
محمود کیانوش، پژوهشگر ادبی، بیشتر ارزش لالایی را در موسیقی آنها میبیند و نه در محتوای ادبی که کودکان هم زیاد از آن سر در نمیآورند.
سیما بینا، مقام موسیقی لالاییهای همه جای ایران را نیز کمابیش یکسان میبیند.
“بیشتر در شور و دشتی جریان دارد. مایههایی که احساس غمگنانه مادران را بهتر باز میتاباند.”
چند نمونه از لالاییها را میآوریم:
لالای لای لای گل لاله/ پلنگ در کوه چه میناله
پلنگ در کوه چه میناله/ برای دختر خاله
لالای لای لای به گل مانی/ به آب زیر پل مانی
سحرگاهان که برخیزی/ به خرمنهای گل مانی
لالای لای لای گل نازم/ تو رو دارم به هیچ سازم
تو رو دارم چی کم دارم/ هزاران شکر به جا آرم
و اما ترانههای عاشقانه بزرگسالانهای که هم چنان زبان ساده عامیانه و گاه کودکانه دارند، سرشار از ظرافتهای شاعرانهاند. صادقانهترین عشقها را با سادهترین زبان و در فضایی رویایی و استعاری که آفریننده شعر است- بیان میکنند. نمادها همه از طبیعت گرفته شده است و همین وابستگی به طبیعت، قدمت آنها را نشانه میزند که به گفته بعضی از پژوهشگران تا دل اسطورهها میتوان آنها را رد یابی کرد.
صادق هدایت در میان ترانههای عاشقانه عامیانه، یکی دو ترانه را از نظر ارزش در مقامی بالاتر مینشاند. “مضمونهای سادهای که اینقدر دلفریب است که میتواند با شعر شاعران بزرگ همسری کند.”
یکی از آنها ترانهای است که با عنوان “ماه بلند” شناخته شده. گفتگویی است میان عاشق و معشوق و نوعی تعقیب و گریز را به گونهای تمثیلی بیان میکند:
تو که ماه بلند در هوایی/ منم ستاره میشم دورتو میگیرم
تو که ستاره میشی دورمو میگیری/ منم ابر میشم رو تو میگیرم
تو که ابر میشی رومو میگیری/ منم بارون میشم تن تن میبارم
تو که بارون میشی تن تن میباری/ منم سبزه میشم سر در میآرم
جریان تغییر و استحاله به بزی میرسد که سبزه را میخورد و قصابی که سر بز را میبرد و ماجرا همچنان ادامه پیدا میکند.
ترانه دوم تحسین شده از سوی هدایت را میتوان “شب بارانی” نامید. شب بارانی یار به بالای بام میآید و با بوسهای از لبش خون میچکد که در باغچه به دسته گلی تبدیل میشود. جریان استحاله در این مضمون نیز با ظرافت تمام پیگیری میشود. گلی که عاشق میخواهد آن را بچیند کفتر میشود و به هوا میپرد و چون میخواهد کفتر را بگیرد، ماهی میشود و به دریا میرود.
هدایت با شگفتی دریافته که این مضمون شاعرانه در ادبیات بسیاری از سرزمینها وجود دارد. در فرانسه آن را “شانسون د متامرفوز”- یا ترانه دگردیسی مینامند و نمونههایی از آن را محققین حتی در اشعار سانسکریت پیدا کردهاند. هدایت با این همه معتقد است که نسخه فارسی ترانه، از اندیشه و احساس لطیفتری برخوردار است. زیرا عاشق خود را تنها به یادگار شاعرانه معشوق راضی میکند، ولی چیزی در دستش نمیماند.
ترانههای عامیانه ایران در حوزه ادبیات روشنفکری نیز نفوذ کرده و دستمایهای برای آفرینش شاعران و آهنگسازان فراهم آورده است.احمد شاملو، شاید نخستین کسی باشد که به طور جدی از ترانههای عامیانه با هدف بیان مسائل روز استفاده کرده است. گذشته از دو منظومه “پریا” و “دختران ننه دریا” که با تکیه بر ادبیات عامیانه سروده شده، شعرهای دیگری نیز با همین دستمایه از او به یادگار مانده است.
محمود کیانوش میگوید که شاملو در این کار، از شاعر انقلابی اسپانیا، “فدریکو گارسیا لورکا” پیروی کرده است. “لورکا” در همه آثار خود از شعر و نمایشنامه، از فرهنگ عامیانه به وفور استفاده کرده است. شاملو هم در پی این کار رفت و این بهرهگیری را تجربه کرد.”
هنرمندان دیگر ایرانی نیز در گذشته دور و نزدیک با تکیه بر متلها و ترانههای عامیانه آثاری ساخته و پرداختهاند و در پناه تمثیلهای ترانهای حرف خود را زدهاند، بدون آن که گرفتار سانسور شوند.
منبع: بی بی سی