موسیقی ایران و هند: تاریخ برای کدام ورق خورد؟ SAAZBUZZ

موسیقی ایران و هند: تاریخ برای کدام ورق خورد؟

رامین صدیقی

مقدمه
در روزگار قدیم، سفر کردن ماجرایی بود که تنها از عهده تجار، کاشفان یا کشورگشایان بر می‌آمد. گروهی که ماه‌ها و چه بسا سال‌ها در حال حرکت بود نیاز به روحیه، شادابی و تفریح نیز داشت که این وظیفه بر عهده نوازندگان، شعرخوانان، دلقک‌ها، قصه‌گویان یا رقاصانی بود که کاروان‌ها را همراهی می‌کردند. اقامت‌های طولانی در هر منطقه و معاشرت با بومیان، سبب می‌شد تا بخش قابل توجهی از خصلت‌های فرهنگی چون گویش، اصطلاحات، مهارت‌ها، هنر و آلات موسیقی میان طرفین مبادله و به سوقات برده شود. تجربه‌ای که امروزه به ندرت اتفاق می‌افتد. اکنون که انسان می‌تواند فاصله بین لندن و تهران را با یک ایرباس تنها ظرف 6 ساعت طی ‌کند، از همه این فرصت‌ها به سرعت گذر می‌کند و باید دریافت‌های‌اش را از روش‌ دیگری بدست آورد که فرصت‌های اجتماعی و ارتباطی امروزی پیش‌نیاز آن است.

چاچاچا، مامبو، سالسا، راگا، ساگا، فادو، سی‌تار یا کونگا در دنیای بدون مرز معاصر دیگر واژه‌هایی غریبه نیستند. موسیقی گرایوت‌های مرکز آفریقا، آیمارهای آمریکای جنوبی، مودهای مختلف موسیقی هند یا پولسکا‌های اسکاندیناوی با هویت مستقل خود وارد ادبیان جهانی موسیقی شده‌اند و همچنین در هیبت‌های متفاوتی نیز ظهور می‌کنند تا به شکل‌گیری عباراتی جدید چون تلفیق، آفروسلت،‌ دزرت بلوز، نوردیک جز، بالیووود موزیک و امثال آن بی‌انجامد . اما در این میان اثر زیادی از سه تار نیست. دستگاه شور هنوز غریبه است. چهارمضراب چیست؟ اصولاً موسیقی ایران کجاست؟
× × × ×
ایران که روزگاری از ایستگاه‌های مهم جاده ابریشم و بستری کلیدی در مبادلات فرهنگی بوده، از اوایل قرن بیستم این رشته‌ها را پاره دید و در قیاس با سایر فرهنگ‌های منطقه، مجال کمتری برای دیده و تجربه شدن پیدا کرد. موسیقی هند اگرچه دارای هویتی منحصر به فرد است، اما بی شک نقاط اشتراک متعددی با موسیقی ایران دارد که هر دو را ذاتاً مستعد مطرح شدن می‌کند. پس چرا فقط یکی تا این حد عمومیت پیدا کرد؟ چرا ایرباس از فراز ایران با سرعت رد می‌شود اما در هند توقف دارد؟ بدون وارد شدن به مسایل هنری و زیبایی‌شناختی، فرضیاتی برای جستجوی ریشه‌های اجتماعی و تاریخی این تفاوت طرح می‌شود.

1 – استعمار و سیاست‌های درهای باز هند
هندوستان مدتها مستعمره بریتانیا بود و بتدریج مظاهری از کشور حاکم را در فرهنگ خود دید که شاید مهمترین آن رخنه زبان انگلیسی باشد. پدیده‌ای که مناسبات اجتماعی میان شهروندان هند با دنیای بیرون را روان‌تر کرد. مهاجرت به بریتانیا، اشتغال در کشورهای مشترک‌المنافع، ازدواج های هندوبریتانیایی، فعالیت‌های افتصادی متقابل، تبادل آداب فرهنگی و یا آشنایی با ارزش‌ها و آیین‌های قومی یکدیگر تنها بخشی از آن است. استعمار رویداد میمونی نیست اما کشور پهناور هند با پیشینه طولانی‌اش در همزیستی با اقوام و ادیان گوناگون، واهمه‌ای از سیاست فرهنگی درهای باز نداشت و از این نگرش حتی در دوران سخت استعمار بهره‌هایی نیز برد به گونه‌ای که در قبال پذیرش برخی از سنت‌های غیربومی، ریشه‌های هویت‌اش را نخشکاند و با برقراری گفتمانِ باز، حتی به صدور آن نیز پرداخت.
از سویی دیگر ایران در همسایگی هند، از دیرباز صحنه رویارویی‌های بزرگ بوده است. یا می تاخت یا بر او می تاختند. از زمان حمله اعراب یا مغول‌ها تا کنون، این کشور حالتی تدافعی برای حفظ تمامیت خود داشته است و اگرچه هیچگاه به یک مستعمره تبدیل نشد اما همواره در کانون توجه قدرتهای بزرگ بود که شاید پیچیده‌ترین آن از دوران قاجار آغاز شد. امپراطوری روسیه و بریتانیا برای تسلط بر منابع، فرهنگ و تمامیت ارضی ایران تلاش زیادی کردند اما به غیر از توفیق در جدا کردن بخش‌هایی از این سرزمین، هیچگاه ایران را مستعمره خود ندیدند و در نهایت به حمایت از حکومت‌های دست‌نشانده یا وابسته بسنده کردند که همین شاید پاشنه آشیل فرهنگ ایران شد. آن دسته از ایرانیان متعصب به فرهنگ و سنت‌ که از حکومت خود نیز نا امید بودند1، بر خلاف اسلاف هندی‌شان، با نوعی ترس و احتیاط در برابر فرهنگ‌های دیگر موضع گرفتند و چاره را در حصارکشی یافتند. حتی در دورانی که فرانسه، آلمان و پس از جنگ جهانی دوم ایالات متحده نیز به روشی غیرخصمانه وارد جرگه شدند، دیوارهای فرهنگی توسط سنت‌گراها کوتاه‌تر نشد و حاصل، نوعی بی‌میلی متعصبانه در برقراری گفتمان‌ و خزیدن در پیله‌ای بود که تلاش داشت اصالت را با دور نگاه داشتن آن از گزند دیگران حفظ نماید. به قیمت اینکه برای سالم نگاه داشتن طفل‌شان، او را از مزایای حضور در اجتماع محروم کرده و در منزل به او درس بدهند.2 – مرغ همسایه: همسویی با غرب و بحران هویطی یک قرن اخیر، شیفتگی قاجاریان به غرب، تجددگرایی رضاشاه پهلوی با تقلید از متدهای اروپایی برای سکولاریته، تلاش محمدرضا پهلوی برای کسب مشروعیت از طریق ملحق شدن به جریان مدرن صنعتی و اقتصادی، هر یک به نوعی غرب را بهشت موعود تصویر کردند. شرایط حضور و تحصیل ایرانیان طبقه مرفه و متوسط در خارج نیز بسیار آسان شد و از بازگشته‌های فرنگ با فرصت‌های شغلی بیشتر و جایگاه اجتماعی‌ بالاتر، استقبال شایانی می‌شد. در حوزه موسیقی نیز بسیاری از مظاهر موسیقی غرب توسط دانش آموختگان وارد ایران شد که با حمایت‌های دولتی نیز همراه بود2.

اگرچه بسیاری از این افراد خیرخواهانه در صدد بکارگیری آموخته‌هایشان برای پیشرفت موسیقی ایران بودند اما حاصل، تحمیل تئوری موسیقی غربی بر آن بود که یکی از عوارض مهم ، حرکت به‌سوی حذف ربع‌پرده از موسیقی ایران بود3. در دهه‌های بعد موسیقی عامه پسند ایران نیز به نمونه برداری از پاپ و راک غرب روی آورد.
جریان حاکم بر جامعه هنری که موسیقی ایران را عقب‌مانده می‌دانست و از آن با شرمی پنهان یاد می کرد، سبب شد تا تمایل چندانی به معرفی گنجینه موسیقی ایران به جهان بروز نکند و امروزی بودن در مسیر همرنگی با جهان غرب جستجو شود4. البته این بحران هویت فقط به هنر خلاصه نشد و در هنجارهای اجتماعی طبقه متوسط و مرفه نیز دیده می‌شد. تجددگراهای ایرانی پیشرفت فرهنگی را به عادت اغراق شده‌ای به نام حل شدن در فرهنگ‌های دیگر تبدیل کردند و شاید ناخواسته هویت خود را به حراج گذاشتند5.
هرچند فشار هنرمندان و برخی مسئولان دور اندیش در اوایل دهه هفتاد به بار نشست و تاسیس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران6 یکی از دست‌آوردهای آن بود اما این یکی نیز در مراحل رشد با رویداد مهم‌تری یعنی انقلاب اسلامی ایران همزانی پیدا کرد و اختلاف‌نظرهای فقهی میان دولتمردان جدید پیرامون نوع مواجهه با موسیقی و مشروعیت آن، نه تنها از سرعت آن کاست بلکه موسیقی را در سکوتی طولانی نیز فرو برد.

3 – روزهای جنگ سرد، آیین صلح در شرق، صبوری هند
اروپا و آمریکا مدت کوتاهی پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، در حالی که عوارض آن هنوز کاملاً پاک نشده بود، وارد بحران‌های جدیدی شدند. دو پاره شدن آلمان، آغاز جنگ سرد، مشکلات فرانسه در کامبوج، ظهور تهدیدی به نام کوبای کمونیست در حیات خلوت آمریکا، ابرقدرتی به نام چین، جنگ ویتنام و یا مک کارتیسم همگی دنیا را طی ده های 50 تا 70 میلادی در نگرانی فرو بردند. بوی جنگ جهانی سوم به مشام می‌رسید. اما مردم که تشنه آرامش و صلح بودند، جواب نیاز‌شان را در سنت‌های رایج و تعالیم اجتماعی‌شان نمی‌یافتند و به جستجوی پناه‌گاه دیگری روی آوردند. اما چه کسی در باره صلح حرف می‌زد؟ چه چیزی می توانست ذهن ها را از این دنیای بحران زده منحرف کند؟ فلسفه سیاسی مهاتما گاندی در سالهایی نه چندان دور؟ مبارزه بی‌خشونت در راه‌پیمایی نمک؟ آیین بودا؟ هندوئیسم؟ عرفان شرق؟ بوی عود؟ دالایی لاما؟
سوالاتی از این دست موجی به راه انداخت تا نسل جوان و سرکش غرب به جهان‌بینی و فرهنگی روی آورد که قبله‌گاهش هند بود. البته رویدادهای هنری گوناگونی نیز در تبدیل این موج به یک خرده فرهنگ کمک کردند تا موسیقی هند بهره زیادی از آن برده و راه خود را به جریان نوگرا و همچنین عامه پسند غرب باز کند. دیدار راوی شانکارِ درس خوانده انگلیس و یهودا منوهین که به تولید آلبوم ملاقات شرق با غرب انجامید یا گرایش جان لنون و جرج هریسون به بودیسم از طریق آشنایی با ماهاریشی از جمله این رویدادها بوده‌اند. اتفاقی که کافی بود میلیونها هوادار سینه‌چاک گروه بیتلز را به تقلید از قهرمانان‌شان وا دارد و نسبت به هند، هندوئیسم یا بودیسم کنجکاو شوند.
قطعاً در ابتدا شرایط هضم موسیقی هند برای مخاطبان غربی سخت می‌نمود و میتوان حدس زد که در دهه 50، گوش دادن به بدهه‌نوازی سی‌تار برای شنونده غربی با فرهنگ و ریتم زندگی متفاوت، ملال‌آور بوده باشد. اما این مزه جدید، دوره انتقالی‌ای را طی کرد تا سلیقه شنیداری مخاطبان به صورت تدریجی با آن آشنا شوند. حضور ساز سی‌تار در قطعه چوب نروژی از آلبوم Rubber Soul گروه بیتلز، ورود چاشنی‌های ملودیک در موسیقی گروه‌های Psychedelic و Progressive Rock، برگزاری کنسرتهایی چون Woodstock یاBangladesh ، رفاقت Zakir Hussain و John McLaughlin همه کمک کردند تا موسیقی هند مسیری صبورانه را برای معرفی خود طی کند. و امروز موسیقی هند دیگر فقط exotic نیست، بلکه بخشی آشنا از آداب شنیداری غرب است و مخاطبان به راحتی می‌توانند ساعت‌ها به راگاهای هندی گوش بسپارند. اما در همان دوران، ایرانِ تجددگرا آنچنان در صدد جهش به سوی یک کشور توسعه یافته و هم‌سو با غرب بود که جهانیان آن را بیشتر به یک نسخه کوچک از آمریکا در خاور میانه می‌شناختند تا تمدنی با ادبیات، شعر و موسیقی‌ غنی.

آینده چه می گوید؟
آینده می‌گوید که Exotism هنوز در دنیا خریدار دارد و گوش‌ها علاقه به شنیدن صداها و آواهای جدید خواهند داشت. موسیقی ایران با قدمتی کهن و تنوعی گسترده که حاصل اقلیم و اقوام گوناگون‌اش است، اگر چه بسیاری از فرصت‌های پیش روی هند را در اختیار نداشت، یا از آن‌ها استفاده نکرد، اما هنوز استحقاق دیده شدن دارد.
در کنار دو جریان اصلی که به یک اندازه در نادیده شمرده شدن موسیقی ایران نقش داشتند، یعنی آنانی که حفظ ارزشها را در پاک کردن صورت مسئله و پرهیز از هرگونه انعطاف ، تبادل و معاشرت هنری دیدند و نگرشی که راه مدرنیته را در همرنگی با غرب جستجو می‌کرد و در این سفر، چمدان هویت خود را جا گذاشت ، جریان سومی نیز وجود دارد که به دلایل مختلف در اقلیت قرار داشت اما طی چهار دهه اخیر یک تنه به ترویج موسیقی ایران پرداخته و از گفتمان نیز پرهیز ندارد7. آن‌ها به تربیت قشری جدید از هنرمندان پرداخته‌اند که می‌توانند در کنار نسل نوینی از ایرانیان جوان که به شناخت ریشه‌های خود روی آورده‌ و دوباره به ایرانی بودن‌شان می‌بالند، امیدها را زنده نگه ‌دارند.

1 – شیفتگی سلاطین قاجار به فرهنگ اروپا در حوزه موسیقی در نیمه قرن 19 با راه اندازی موسیقی نظام و استخدام کارشناسانی از فرانسه شکلی رسمی یافت که بعدها به تاسیس دسته موسیقی سلطنتی انجامید و عملاً اجرای موسیقی به سبک کلاسیک غربی محوریت یافت. در مراحل بعدی حتی اولین سرود ملی کشور ایران نیز به یک غیرایرانی به نام موسیو لومر سپرده شد. از آن پس تسلط اروپایی ها بر مدارس موسیقی ایران و موسیقی رسمی کشور چنان رشدی یافت که هنرمندان سنت‌گرای ایرانی عملاً از امکان حمایت دربار و حکومت از موسیقی ایرانی ناامید شدند.
برای مطالعه بیشتر، کتاب نگاه به غرب محمدرضا درویشی، انتشارات ماهور، توصیه می‌شود.

2 – نخستین رویکرد رسمی برای جایگزینی آموزش موسیقی غربی در مدارس موسیقی ایران، با صدارت ستوان غلامحسین مین‌باشیان بر مسند اداره موسیقی کشور در سال 1938 در دوران حکومت رضا پهلوی شکل گرفت. مین‌باشیان تحصیل کرده کنسرواتوار ژنو بود و بعدها سرپرست ارکستر سمفونیک بلدیه نیز شد و اساس آموزش را بر قواعد و گام‌های موسیقی غربی نهاد و به دنبال آن کلیه امکانات و بودجه‌های دولتی نیز در با فرمان پادشاه در مسیر توسعه موسیقی کلاسیک و نوازندگی سازهای غربی قرار گرفت. موزیسین‌های خارج رفته بسیاری از جمله پرویز محمود از این دیدگاه حمایت می‌‌کردند و حتی پیشنهاد حذف کامل موسیقی ایرانی از برنامه هنرستان‌های موسیقی داده شد.
برای مطالعه بیشتر، کتاب نگاه به غرب محمدرضا درویشی، انتشارات ماهور، توصیه می‌شود

3 – شخصیت‌های اثرگذاری چون علینقی وزیری که تلاش داشت آموزش سازهای ایرانی در مدارس موسیقی حفظ شود و بانی ثبت و کتابت ردیف موسیقی ایران (ردیف میرزا عبدالله) نیز بود، پس از تحصیل در خارج اصرار داشت تا موسیقی ایرانی را در قالب گام‌های غربی تفسیر یا تغییر دهد.

4 – به خاطرات حسین علیزاده در مصاحبه همین شماره مراجعه کنید.

5 – شاید بی‌دلیل نباشد که طی دهه‌های 70 تا اواخر قرن بیستم، در هر نقطه پرجمعیت جهان، با محله چینی ها، محفل یهودیان یا منطقه عرب‌نشین برخورد می‌شد، اما محافلی از ایرانیان به ندرت به چشم می‌آمد. ایرانیان خیلی سریع با محیط یا شرایط جدید تطابق پیدا می‌کنند که این رفتار با شرم فرهنگی تجدد گرایان نیز همراه شد تا قشر بزرگی از ایرانیان در تعامل فرهنگی بیشتر گیرنده باشند تا دهنده. این رفتار با رویدادهای پس از انقلاب اسلامی ایران (چون گروگانگیری در سفارت آمریکای تهران، تبلیغات منفی رسانه‌های جهان، مسئله تروریسم و وقایع داخل ایران) رنگ و بوی سیاسی نیز گرفت و شدیدتر نیز شد.

6 – مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران در سال 1968 با مدیریت دکتر داریوش صفوت و حمایت رادیو و تلویزیون ایران، که پیش‌تر نیز با راه‌اندازی برنامه گل‌های رنگارنگ در رادیو نگاه پدرانه‌اش به موسیقی سنتی ایران را نشان داده بود، تاسیس شد و هدف آن آموزش و توسعه موسیقی سنتی ایران و نگهداری از میراث شنیداری کشور بود.

7 – هنرمندانی چون حسین علیزاده، کیهان کلهر، پرویز مشکاتیان، محمدرضا شجریان، علیرضا مشایخی یا احمد پژمان که بسیاری از آنان دانش‌آموخته غرب نیز هستند از جمله هنرمندانی هستند که با نگاه به ریشه‌های فرهنگی خود به معرفی موسیقی ایران در زمینه‌های گوناگون می‌پردازند.

منبع: Artpress Magazaine-France

ارسال شده به تاریخ 15 مهر 1392
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS