سرنوشت چه قدرتی دارد
وردی در عصر طلایی اپرا
عزیز معتضدی
کودکی وردی
جوزپه وردی در نهم یا دهم اکتبر ۱۸۱۳ به دنیا آمد. از آنجا که مبدأ شب و روز در قریه رونکول، محل تولد او، غروب آفتاب محسوب میشده، امروز به درستی معلوم نیست که آهنگساز در کدام یک از این دو روز به دنیا آمده است.
زادگاه وردی در نزدیکی بوسهتو از توابع پارما، دوکنشینی بود که سالها قبل از تولد آهنگنساز و تا دوران کودکی او بارها میان امپراتوریهای اتریش و فرانسه دست به دست شد، و این دورانی تاریخی است که استاندال در رمان مشهور صومعهی پارم به آن پرداخته است.
وردی که از کودکی شاهد انتقام جوییهای اتریشیها و قتل و چپاول روستاییان به گمان گرایش آنها به فرانسویها بخصوص پس از سقوط ناپلئون بود، بعدها طرفدار سرسخت گاریبالدی سردار ملی شد که توانست با کمک یارانش ایتالیا را بعد از قرنها تبدیل به کشوری مستقل و یکپارچه کند.
استعداد موسیقی وردی، فرزند مسافرخانهدار قریه از مادری ریسنده، خیلی زود آشکار شد.
این استعداد مورد توجه آنتونیو بارتزی، تاجر متمول و میزبان و پشتیبان انجمن فیلارمونیک بوسهتو، قرار گرفت. بارتزی وردی را به ارگنواز کلیسای جامع شهر معرفی کرد و در ضمن از او خواست به دخترش مارگریتا آموزش موسیقی بدهد.
وردی هر چه ارگ نواز کلیسای جامع درباره اصول آهنگسازی و اپرا کمیک میدانست از او آموخت و در حالی که دل به عشق مارگریتا سپرده بود تصمیم گرفت برای ادامه تحصل به میلان برود. میلان در آن زمان هم مثل امروز یکی از مهمترین مراکز هنر اپرا در اروپا بود. وردی اما امکان زندگی در آن شهر بزرگ را بدون بخت ورود به کنسرواتوار نداشت.
در این زمان باز هم بارتزی به کمکش آمد و هزینه سفر و اقامت موقت او را از طریق نهادهای فرهنگی که خود بر کارشان نظارت داشت تأمین کرد. در میلان با این وجود بخت با وردی همراه نشد و به رغم چند مارش و اوراتوریوی تحسینانگیزی که تا قبل از بیستسالگی ساخته بود، به دلیل شرط سنی از ورود به کنسرواتوار باز ماند.
این شکست بسیار بر او گران آمد و چون حمایت مادی و معنوی بارتزی در این شرایط منوط به بازگشت او به بوسهتو بود، با وجود آشناییهایی که با محافل موسیقی میلان پیدا کرده و حتی سفارش ساختن یک اپرا هم گرفته بود به زادگاه خود برگشت.
در بوسهتو وردی با مارگریتا ازدواج کرد و چند سال بعد با او و دو فرزندی که به دنیا آوردند بار دیگر راهی میلان شد.
اینبار امیدوار بود نخستین اپرایش را به نام اوبرتو به روی صحنه بیاورد، اما افرادی که میشناخت دیگر سمتی نداشتند و او به اجبار کارش را برای ارزیابی به افراد دیگری در اپرای اسکالا داد. از بخت خوش با مدیر وقت اپراخانه، بارتولومئو مهرلی، که کارش را پسندیده بود آشنا شد و گرچه اجرای اثرش به خاطر مقررات اداری و بیماری خواننده تنور به تعویق افتاد، اما سفارش ساختن سه اپرا را از مهرلی گرفت و به کار مشغول شد.
قدرت سرنوشت
حمایت مهرلی و موفقیت نسبی نخستین اپرای وردی در آن زمان آرزوی بسیاری از آهنگسازهای جوان بود که حتی حاضر بودند هزینه اجرای آثارشان را هم خود بپردازند. این موفقیت اما از بخت بد زمانی به سراغ وردی آمد که گویی مقدر بود فراز و فرودهای تراژیک و تاریخی بعضی از اپراهای آیندهاش را در زندگی شخصی نیز تجربه کند: با گذشت یک سال و با وجود تجربه سفر پیشین وردی که طبعی گوشهگیر داشت هنوز با محیط پرجنب و جوش هنری میلان کاملاً خو نگرفته و نخستین سفارش مهرلی را به پایان نبرده بود. مدیر صبور در این هنگام پیشنهاد نوشتن موسیقی دیگری را برای یک اپرا کمیک به او داد. وردی در حال نوشتن این اپرا بود که بیماری به سراغ خانوادهاش آمد و ابتدا دو کودک و سپس همسرش مارگریتا را بر اثر بیماری مننژیت از دست داد.
در این زمان او خود هنوز بیستو هفتسال بیشتر نداشت و با تب و بیماری اپرا را به پایان رساند و آن را به مهرلی سپرد. اپرا در ماه سپتامبر ۱۸۴۰ به روی صحنه رفت و با شکست فاحش و هو و جنجال تماشاگران بدرقه شد. وردی با جسم و جان فرسوده به بوسهتو برگشت و تصمیم گرفت برای همیشه آهنگسازی را کنار بگذارد. در این زمان چنان به تصمیمش پابند بود که در خواب هم نمیدید روزی دوباره به صحنه برگردد و به حکم تقدیر و “قدرت سرنوشت”، نامی که بعدها به یکی از اپراهایش داد به چنان موفقیتی برسد که آثارش را دویست سال بعد از تولدش در همان اسکالایی که روزی با تحقیر از آنجا رانده شده بود با شکوه هر چه بیشتر به اجرا درآورند.
بازگشت به میلان
وردی سرانجام بعد از دو سال سکوت و بیخبری با تشویق مهرلی و چند دوست شاعر و نویسنده شروع به نوشتن اپرای نابوکو کرد. نمایش این اثر به رغم همه تردیدهای اولیه یک موفقیت بزرگ و غیرمنتظره بود به طوری که وردی پس از آن تا رسیدن به سه شاهکار ماندگارش ریگولتو، ایل ترواتوره و لاتراویاتا، طی نه سال سیزده اپرای دیگر نوشت. او خود از این دوره زندگیاش به عنوان سختترین سالهای کار یاد کرده و در نامه به یکی از حامیانش نوشته در تمام این مدت حتی یک ساعت فرصت استراحت نداشته است.
سفارشها یکی پس از دیگری از ونیز و فلورانس و میلان تا پاریس، وین و سنت پترزبورگ از راه میرسیدند. آوازه اپراهای وردی نه تنها در اروپا بلکه در دیگر نقاط دنیا هم پیچیده بود، تا جایی که خدیو مصر، اسماعیل پاشا، به مناسبت افتتاح کانال سوئد به او سفارش یک اپرا داد.
وردی که دیگر موقعیتش تثبیت شده بود و قصد داشت از فشار کار خود اندکی بکاهد و تنها به انتخاب خودش موسیقی بسازد، ابتدا در مورد قبول این پیشنهاد تردید داشت و بخصوص مایل نبود وارد میدان مناسبتها و رویدادها شود، اما وقتی نام واگنر و شارل گونو، آهنگساز معروف فرانسوی، به عنوان گزینههای بعدی خدیو مصر به میان آمد بیدرنگ پیشنهاد را پذیرفت و اپرای آیدا را بر اساس یادداشتهای یک مصرشناس فرانسوی و چند نویسنده دیگر در باره دوران تمدن باستانی این کشور ساخت.
وردی در سی سال پایانی عمر خود کمتر کار کرد و کوشید بر کیفیت آثارش بیفزاید. آخرین اپرای او فالستاف، شاهکاری بر اساس نمایشنامه شکسپیر است که وردی به جبران شکست نخستین اپرا کمیک خود آن را در این ژانر ساخت. در مجموع بیست و هشت اپرا از وردی به جا مانده که بعضی از آنها بازنویسی آثار پیشیناند، یک رکوییم در رثای آلکساندرو مانزونی دوست شاعر و نویسنده متوفایش در سال ۱۸۷۳ و چند قطعه مختلف مذهبی نیز حاصل ذوق و توانایی آهنگسازیست که بیشتر سالهای عمر دراز خود را صرف ساختن اپرا کرد.
وردی حتی اگر همه این آثار و قطعات و اپراهای برجسته سالهای کمال هنریاش را هم نساخته بود تنها با اپراهایی مثل ریگولتو، ایل تروواتوره، لاتراویاتا و آیدا شهرتش را تا امروز حفظ میکرد.
راز موفقیت هنر وردی در عصر رمانتسیم بر خلاف واگنر که متن اپراهایش را خود مینوشت، در استفاده از ملودرامهای عاشقانه و آزادیخواهانه نویسندگان محبوبی مثل ویکتور هوگو، آلکساندر دوما، شیللر و لرد بایرون، و بازنویسی آنها به قلم اپرانویسهای خبره و با تجربه، و تلفیق اینهمه با تواناییهای ذاتی و دراماتیک موسیقی خود بود. وردی به این ترتیب در آثار دورهی میانی خود هم قلب تودهها را تسخیر میکرد و هم دل منتقدان را به دست میآورد.
سالهای آرامش
وردی پس از گشودن درهای شهرت و ثروت به روی خود ابتدا خانهای در زادگاهش بوسهتو خرید و پس از مرگ مادرش تا پایان عمر در ویلایی به نام خودش در سنتآگاتا در شمال ایتالیا زندگی کرد. او در سالهای اوج فعالیتش همراه جوزپینا استرو پونی ستاره سوپرانوی ایتالیا که با اجرای آثار دونیزتی و روسینی به شهرت رسیده و پس از آن در آثار او ظاهر میشد به شهرهای مختلف ایتالیا و اروپا سفر میکرد. وردی در کنار استروپونی در مبارزه با سانسور مقامات اتریش، کمک به نویسندگان و آهنگسازان جوان، شرکت در امور خیریه و از همه بالاتر تلاش برای اتحاد ایتالیا نقشی سازنده داشت. زمانی که متوجه شد سفرهایش با استروپونی موضوع شایعهپردازیها و تضعیف جبههی طرفداران آزادیخواهش شده به طور رسمی با او ازدواج کرد.
وردی در ایران
همزمان با تأسیس و فعالیت تالار رودکی در دهه چهل و پنجاه شمسی آثار معروفی از اپراهای جهان در کنار باله، رقص و موسیقی محلی، و سنتی ایرانی به اجر درآمدند. با تعطیلی تالار روکی در زمان انقلاب و گشایش مجدد آن زیر نام تالار وحدت متأسفانه فیلم و نوار بسیاری از آثار اجرا شده و حتی اسناد و مدارک اداری از نامهها و قراردادها تا گزارشهای کارشناسان در باره کیفیت برنامهها و غیره به نظر میرسد همه از میان رفتهاند.
در سالهای اخیر پژوهشگران ایرانی و خارجی مثل نیما کیان، طراح و رقصنده و مدیر سازمان باله ایران در سوئد، و لیلیانا اوسس آدامز، نوازنده تکنواز هارپ کلاسیک و پژوهشگری که شش سال در بخش اداری تالار رودکی با عنایت رضایی مدیر برنامههای تالار همکاری کرده، بخش های مختلفی از تاریخ فعالیت های تالار و برنامههای آن را با تصاویر و جزییات جالبی جمعآوری کرده و به ثبت رسانده است.
رساله پژوهشی خانم آدامزهم اکنون در کتابخانه کنگره واشنگتن تحت قوانین کپیرایت به امانت گذاشته شده است. در بخشهایی از این رساله که خانم آدامز به زندگی جوزپه تادهای خواننده افسانهای تنور جهان میپردازد از اجرای یکی از بهترین نقشهای او در اپرای فالستاف اثر وردی به رهبری کِنِت مونتگمری کانداکتور برجسته بریتانیایی و کارگردانی لطفی منصوری در تهران با همراهی خوانندگان شاخص ایرانی مثل آلک و آلنوش ملکونیان، خوانندگان تنور و سوپرانو، سودابه صفائیه و نسرین آزرمی یاد میکند. این اجرای تاریخی متأسفانه امروز در دسترس نیست.
در نوشتههای پراکنده و جسته گریخته دیگری که درباره دوران اوج فعالیت و درخشش هنرمندان وجود دارد، در کنار اشارههایی که به کنسرتها و اپراهای مشهور جهان در تهران با شرکت و همراهی هنرمندان ایرانی مثل حسین سرشار، پری ثمر، ثمین و اولین باغچهبان، آلک ملکونیان، پری زنگنه، احمد پارسی و رشید وطندوست شده، از اجرای اپرای ایل ترواتوره اثر وردی نیز بر اساس رمان مادام کاملیای آلکساندر دومای پسر با شرکت منیر وکیلی در نقش اصلی ویولتا یاد شده که از این اثر هم اطلاع زیادی در دست نیست.
بهترین اجراهای تاریخی اپراهای وردی
نخستین اپرایی که در تاریخ ضبط صدا به طور کامل به روی دستگاههای اولیه ضبط منتقل شد، اپرای ارنانی اثر وردی بر اساس نمایشنامهای از ویکتور هوگو در سال ۱۹۰۴ بود. فهرست زیر گزیدهای از بهترین اجراهای تاریخی اپراهای وردی از زمان امکان ضبط موسیقی تا کنون به انتخاب صاحبنظران معتبر موسیقی است.
اپرای آیدا
به رهبری جورج سولتی، با گروه کر و ارکستر اپرای رم، با صدای لئونتین پرایس، ریتا گور و جان ویکرز، سال اجرا- ۱۹۶۱
و همچنین به رهبری جورج سولتی، با صدای لئونتین پرایس، ریتا گور، کارلو برگونزی- گروه کر و ارکستر مترو پولیتن، نیویورک، اجرای زنده- ۱۹۶۳
اپرای دون کارلو
به رهبری کارلو ماریو گیولینی، با صدای مونتسرا کاباله، شرلی ورت و پلاسیدو دومینگو- گروه کر و ارکستر کاونت گاردن لندن، سال اجرا- ۱۹۷۰
اپرای فالستاف
به رهبری هربرت فون کارایان، با صدای تیتو گوبی، الیزابت شوارتسکف و آنا موفو، ارکستر فیلارمونیک وین، ۱۹۵۷- و همچنین اجرای ۱۹۸۰، ارکستر اشتاتسوپر وین، با صدای جوزپه تادهای، رولاندو پانرای و فرانسیسکو آریازا.
اپرای قدرت سرنوشت
به رهبری فرانسیسکو مولیناری- پرادلی با گروه کر و ارکستر تئاتر سن کارلوی ناپل، با صدای رناتا تبالدی، اورلا دومینگوئز، و فرانکو کورلی. اجرا- ۱۹۵۸
و همچنین به رهبری دیمیتری میتروپولوس با گروه کر و ارکستر ماجیو موزیکال فلورانس، با صدای رناتا تبالدی، فدورا باربییری و ماریو دل موناکو. اجرا- ۱۹۵۳
اپرای اتللو
به رهبری اتوره پانیزا با گروه کر و ارکستر مترو پولیتن نیویورک، با صدای الیزابت رتبرگ، جیوانی مارتینللی و لارنس تیبتی- ۱۹۳۸
اپرای ریگولتو
به رهبری رافائل کوبلیک، با گروه کر و ارکستر اپرای اسکالا، و صدای رناتا اسکوتو، فیورنزا کوسوتو و کارلو برگونزی. ۱۹۶۴
اپرای لاتراویاتا
به رهبری اتوره پانیتزا، با گروه کر و ارکستر متروپولیتنف و صدای رزا پونسل، فردریک جیگل و الدا وتوری و لارنی تیبتی. ۱۹۳۵، و همچنین:به رهبری کارلو ماریو گیولینی، اجرای زنده، اپرای اسکالا، با صدای ماریا کالاس و جوزپه دی استفانو و اتوره باستیانی. ۱۹۵۵
اپرای ایل تروواتوره
به رهبری رناتو سللینی، با ارکستر ویکتور آر سی ای، و با صدای زینکا میلانف، فدرورا باربییری و جوسی بیورلینگ- ۱۹۵۲
منبع: بی بی سی