جان کیج؛ فراتر از موسیقی SAAZBUZZ

جان کیج؛ فراتر از موسیقی

گردآوری و برگردان: امیرعلی محبی‌ نژاد

«وقتی می‌خواهم درباره وقایع؛ افراد و موقعیت‌های حساس و موثری که بر زندگی و کار من تاثیر گذاشته‌اند بگویم، پاسخ این است که تمامی وقایع حساس بودند، تمامی افراد و هر چه که اتفاق افتاده است و در حال وقوع است بر من تاثیر می‌گذارد.»
این جملات فروتنانه از یکی از تاثیرگذارترین افراد عرصه هنر و موسیقی قرن بیستم است.فردی که به ما آموخت سکوت هم شنیدنی است اگر گوش شنوا داشته باشیم. نابغه‌ای که به نسل‌های پس از خود یاد داد چگونه آزادانه بیاندیشند و چگونه آزادانه عمل کنند و آموخت که چگونه هرج و مرج را از اندیشه و عمل آزاد تمیز دهند.

کیج در اواخر عمرش به هنرهای بصری روی آورد. او با استفاده از روش‌ آرایش تصادفی عناصر که در ساخت موسیقی به کار می‌بُرد، به خلق نقاشی‌ها و آثار بصری‌ پرداخت. حاصل کار او بسیار لطیف و آرامش‌بخش بود.
جان کیج در 1950، زمانی که 38 سال داشت، توسط یکی از شاگردانش به نام کریستین وولف با کتاب کوچکی که پدرش کورت وولف ناشر آن بود، آشنا شد. آن کتاب کوچک یا همان نسخه جیبی،متن کهن چینی به نام ئی چینگ ، بود. کیج از گذشته به فلسفه شرق علاقه داشت. گرچه هیچگاه پیرو سفت و سخت مناسک مکتب زن (ZEN) و مراقبه نبود ولی ویژگی‌ای که در آن کتاب او را شیفته خود کرد، ظرفیت بی‌نظیر آن در ایجاد دگرگونی‌های بنیادی در شیوه کار و نگرش او به مدت چهار دهه پس از آن، در موسیقی، نوشتار و آثار بصری کیج بود. آثاری که تماماً الهام‌گرفته و سازمان‌یافته فلسفه شانس و به‌ویژه تجربیاتی بود که در آن کتاب آمده بود.
ئی چینگ، کتاب مقدس چینیان است و کهن‌ترین متن به‌جامانده از چین باستان. در این کتاب مقدس، که بیش از چهار هزار سال قدمت دارد شصت و چهار علامت همراه با تفسیر آن‌ها آورده شده ‌است.

Untitled-1

شکل 1, جدول شصت و چهارتایی اشکال و احتمالات کتاب ئی چینگ

روش کار آن این‌گونه است که با ریختن سکه‌ آغاز می‌شود. سپس بر اساس حالت‌های مختلفی که سکه‌ها می‌نشینند الگویی رسم می‌شود که این الگو بر یکی از شصت و چهار الگوی آورده‌شده در کتاب منطبق است. در انتها تفسیر آن تصویر خوانده می‌شود. حال آنکه جذاب‌ترین بخش این تشریفات برای کیج، بخش پرتاب سکه بود. او در این باره می‌گوید: «در هر موردی که به مشکلی برمی‌خورم از آن استفاده می‌کنم، حتی برای نوشتن مقاله و موسیقی‌.» او در طول سال 1951 برای مواردی همچون تعیین مدت زمان، گام و دینامیک موسیقی‌اش، به کرات از پرتاب سکه بهره برد.
کیج اولین هنرمند زمانه خود نبود که عنصر تصادف را در خلق آثار خود به کار گرفت. برای مثال تریستان تسارا ، شاعر و هنرمند آوانگارد رومانیایی- فرانسوی و یکی از بنیانگذاران و مهم‌ترین چهره‌های جنبش هنری دادائیسم، داستان‌های مجلات و روزنامه‌ها را به شکل تصادفی می‌برید و با چیدن این قطعات در کنار هم، آن‌ها را به عنوان اشعار دادائیستی ارایه می‌کرد. همزمان،تکنیک‌های سورئالیستی در کلاژ تصاویر و نوشتار مانند اکسکوئیزیت کرپس ، چیدمان غیر قابل پیش‌بینی تصاویر و متون غیرهمخوان و نامتجانس را ترویج می‌دادند.
در دوران پس از جنگ دوم جهانی، برخی تکنیک‌های تصادفی، آوانگارد و خلاقانه در بریده نوشته‌های ویلیام باروز و نقاشی های انتزاعی و بی‌نظم جکسون پولاک جلوه‌گر بودند. ولی تعهد به آنگونه بی‌نظمی، کاملاً از شیوه‌ها، طبیعت و سرشت کیج به دور بود. آنچه کیج به دنبالش بود چیزی فراتر، متفاوت و در چارچوب قواعد بود. این قواعد تا جایی پیرو تصادف بودند که به هرج و مرج کشیده نشوند.او می‌خواست حیطه جدیدی را تجربه کند که در آن پدیده‌ها کمتر ‌شخصی و کمتر برآمده از اعماق ناخودآگاه سرکش افراد باشند.نزدیک‌ترین شخص همفکر او در این مورد مارسل دوشان ، هنرمند فرانسوی مکاتب دادائیسم و سورئالیسم و یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین چهره‌های هنری قرن بیستم بود که از اوایل دهه 40 میلادی با هم دوست بودند. در 1913 دوشان با همکاری دخترش روی قطعه‌ای به نام غلط‌نامه موزیکال کار کرد. به این شکل که نوشته‌هایی را از درون یک کلاه بیرون می‌آوردند و به هم می‌چسباندند و به عنوان متنی واحد می‌خواندند. اما حتی این نمایش سرگرم‌کننده هم برای ذائقه کیج بسیار درونی و شخصی بود. او می‌گوید: «بسیاری از وقایع هستند که مرا مجذوب خود نمی‌کنند، مانند بریده‌های کاغذ چسبیده به هم و تکان‌دادن کلاه … من بیشتر از جزئیات لذت می‌برم و دوست دارم وقایع تا آنجا که ممکن است پیچیده‌ باشند.»
رویکرد کیج برای استفاده از شانس و اقبال در تجربیاتش کمتر شخصی، سلیقه‌ای و تحت تاثیر انگیزه‌های فردی بود. او در ابتدا، ئی چینگ را که نوشتاریمعنوی و روحانی است، به یک پردازشگر ساده اعداد تصادفی تقلیل داد. پس از مدتی نیز کتاب و تکنیک پرتاب سکه را به منظور استفاده از برنامه کامپیوتری ویژه‌ای که در دست داشت کاملاً کنار گذاشت. این برنامه لیست‌های بلندی از اعداد تصادفی بین یک و 64 تولید کرده بود.او از 1984 تا زمان مرگش در 1992، همواره صفحات چاپ‌شده‌ای از این لیست‌ها را به همراه داشت که از آن‌ها برای ساخت موسیقی، نوشتن سخنرانی‌ها و اشعار مزوزتیک ،

2,

شکل 2, نمونه‌ای از اشعار مزوستیک کیج

که بسیاری از آثار متاخرش را شامل می‌شوند، استفاده می‌کرد. او اذعان می‌کند که این عادات در موقعیت‌هایی به او اجازه می‌دهند تا «از نظم فاصله گرفته و به سمت بی‌نظمی» حرکت کند، اما این ادعا به نظر گمراه‌کننده می‌آید. او اصرار داشت که بهره‌گیری وی از پدیده شانس به هیچ عنوان به معنای پذیرفتن هرج و مرج نیست. کیج به واقع یکی از سخت‌گیرترین هنرمندان آوانگارد در دوران خود بود و هیچگاه پا را از قواعدی که برای خود و کارش مشخص کرده بود فراتر ننهاد. هر فردی می‌تواند این دقت و سخت‌گیری را در کار او ببیند و در طراحی‌ها، چاپ‌ها و نقاشی‌هایی که او در نیمی از عمر خود به ویژه در دهه‌های آخر عمرش به آفرینش آن‌ها مشغول بود، غوطه‌ور شود. کیج در سال 1969 و پس از مرگ دوست و استادش مارسل دوشان که یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان جهان و از بنیانگذاران هنر مفهومی بود، مجموعه‌ای را با عنوان Not Wanting to Say Anything about Marcelدر گرامیداشت وی خلق کرد. این مجموعه اولین پروژه بصری پخته او بود. آثار این مجموعه متشکل از چهار پلکسی گرم بود که هر کدام، از هشت صفحه پلکسی گلس که روی آن‌ها حروف، اعداد و تصاویر چاپ ‌سیلک‌ شده، و بر یک پایه چوبی نصب شده بودند ،

4

شکل 3, نمونه‌ای از مجموعه «  Not Wanting to Say Anything about Marcel »

تشکیل شده بود. جاگذاری متون، اعداد و تصاویر، توسط لیست اعداد تصادفی او مشخص می‌شد. ایده نام‌گذاری این مجموعه هم از آنجا شکل گرفت که روزی کیج و دوست هنرمندش جاسپر جونز در حال صحبت بودند که جونز گفت، «من نمی‌خواهم چیزی درباره مارسل بگویم.» کیج از این جمله برای عنوان اولین حضور جدی خود در دنیای هنرهای بصری استفاده کرد. این مجموعه نیز از آن جهت بسیار حائز اهمیت است که تقریبا از آن به عنوان دریچه ورود او به عالم هنرهای بصری یاد می‌شود. ولی در سال 1978 بود که کیج به‌درستی به قابلیت استفاده از روش آهنگسازی خود در هنرهای بصری پی برد و دریافت که چگونه می‌تواند الگوهای آهنگسازیش را در هنرهای بصری به کار بَرد. او به دعوت‌نامه‌ای که از طرف کیتن بران ، موسس کارگاه چاپ Crown Point Press واقع در سانفرانسیسکو، دریافت کرده بود، پاسخ مثبت داد تا به همراه چاپگرهای ماهر او بر روی مجموعه چاپ فلزی – تیزابی کار کند. از آن سال به بعد کیج، تقریبا هر ساله برای تولید صدها نسخه چاپی و آشنایی بیشتر با تکنیک‌های گوناگون چاپ از قبیل حکاکی، اتد خشک و … به آنجا می‌رفت و همزمان برخی تکنیک‌های نامتعارف چاپ را نیز دنبال می‌کرد.
شاخص‌ترین کاری که در Crown Pointتولید کرد مجموعه‌ای از آثار چاپی و طراحی‌هایی بود که با الهام از باغ ریوآنجی در کیوتو که مشهورترین باغ زِن (Zen) ژاپن است، انجام داد. این باغ متشکل از پانزده قطعه سنگ است که در پنج قطعه زمین جزیره‌‌مانند کوچک وپوشیدهاز چمن، بر سطحی شیاردار و پوشیده از سنگریزه قرار گرفته‌اند. کیج در وفاداری به فضای محدود باغ ژاپنی و اثبات دوباره علاقه‌اش به تعیین حدود، به هیچ کدام از سنگ‌ها اجازه تعدی از حاشیه و لبه کاغذ را نمی‌داد. به این ترتیب اثر خلق‌شده نمودی به ظاهر پر هرج و مرج و در عین حال آرام داشت. خطوط به شکلی غیر قابل پیش‌بینی درون چارچوبی که او تعیین کرده است در گردش و حرکت هستند. طراحی‌ها بیشتر محو و کمرنگ هستند، به گونه‌ای که برخی اوقات اثر مداد به سختی روی کاغذ باقی می‌ماند.

3

شکل 4, نمونه‌ای از نقاشی‌های کیج از مجموعه سنگ‌های باغ ریوآنجی

مدتی بعد کیج تجربیات خود را در این زمینه در یک کارگاه چاپ دیگر واقع در مانتن لیک ویرجینیا، گسترش داد. در ابتدای کار روی این پروژه‌ها اصرار داشت که نه یک هنرمند چاپگر باشد و نه یک نقاش. ولی جسارت به نمایش‌گذاشتن آن آثار را داشت و برای پوشاندن دیوارهای گالری‌ها با طراحی‌ها و نقاشی‌هایش مشتاق بود. او در اواخر عمر خود روی تعدادی نمایشگاه که در برگیرنده کارهایی از خود او و دیگران بودند کار کرد که تمامی آثار به نمایش‌ گذاشته‌ شده بر پایه تئوری شانس به وجود آمده بودند. مهم‌ترین این نمایشگاه‌ها Rolywholyover بود. نمایشگاهی که با همکاری جولی لازار ،هنرگردان موزه هنرهای معاصر لس آنجلس، برگزار شد. از آنجا که آثار و چیدمان دقیق آن‌ها شانسی انتخاب شدند، این نمایشگاه کمتر از جنس نمایشگاه‌های معمول بود. کیج در این باره می‌گوید: «نمایشگاه تغییر بسیار خواهد کرد، طوری که اگر بار دیگر باز گردید برایتان آشنا نخواهد بود.» Rolywholyover بیشتر به یک اجرای موسیقی شبیه بود تا یک نمایشگاه مرسوم، و به گفته خودش: «چیزی بیشتر شبیه به سیرک تا یک نمایشگاه در یک گالری.»
از دیگر نمایشگاه‌های مطرح کیج در حیطه آثار بصری اش می‌توان به نمایشگاه بالتیک که نقطه عطفی در کارنامه هنری وی بود، همچنین هر روز، روزی خوش است که بیشتر بررسی آثار چاپی و نقاشی‌های کیج به انضمام آرشیوی از آثار ضبط‌شده و مصاحبه‌های او است، اشاره کرد.
آثار جان کیج تاثیر شگرفی در موسیقی و هنر قرن بیستم داشت و ابداعات بدیع و تکنولوژیک او به میل باطنی‌اش به پیش‌راندن مرزهای دنیای هنر، گره خورده بود. در سال 1951 اولین ضبط خود را بر روی نوار مغناطیسی انجام داد و در 1952 اجرای تئاتری‌ای را روی صحنه برد که از آن به عنوان اولین اجرایHappening یاد می‌شود.ابداع پیانوی دست‌کاری‌شده و قطعاتی که برای پرکاشن می‌نوشت، او را به کشف بُعد دیگری در موسیقی رهنمون کرد. کیج همچنین از پیشگامان جنبش هنری فلاکسوس بود. او معتقد بود که رویه هنرمندانه در خلق یک اثر هنری بسیار مهم‌تر از محصول نهایی تولید‌شده است. فلاکسوس یکی از مهم‌ترین حرکت‌های هنری در نیمه دوم قرن بیستم است که توسط هنرمند لیتوانیایی تبار اهل نیویورک، جورج ماکیوناس ، به منظور تلاشی در جهت گردآوریافکار انقلابی در حیطه هنر، فرهنگ و سیاست و فعالیت در قالب یک پیکره، شکل گرفت. خانواده ماکیوناسدر انتهای جنگ جهانی از لیتوانی گریختند و به نیویورک نقل مکان کردند. آنجا بود که او برای اولین بار با گروهی از هنرمندان و موسیقیدانان آوانگارد به محوریت جان کیج و لامونته یانگ آشنا شد. این آشنایی زمینه‌ساز شکل‌گیری فلاکسوس شد. در اصل، خواستگاه این حرکت هنری، ریشه در ایده‌هایی دارد که توسط جان کیج در دهه پنجاه میلادی مطرح ‌شد. از دیگر هنرمندان مطرح جنبش فلاکسوس می‌توان به جوزف بویز ، یوکو اونو ، نام جون پایک و دیک هگیس اشاره کرد.

به گفته جرج لوئیس ، پروفسور و استاد موسیقی پیشین دانشگاه سن دیگو و استاد فعلی دانشگاه کلمبیا، «کیج یک تاثیر شگرف بود. از آن گزیری نیست، فراتر از تاثیر می‌رود، او یک نیاز است. فرقی نمی‌کند او را بشناسید یا نه، بسیاری از کرده‌های امروز ما، تاثیر‌گرفته از ایده‌های اوست.»

منابع

1 – http://johncage.org/
2 – http://www.theguardian.com/artanddesign/2010/jul/10/john-cage-composer-drawings-exhibition
3 – http://en.wikipedia.org/wiki/John_Cage
4 – http://detroitdesignfestival.com/happening/nothingtoseeness-the-visual-art-of-john-cage/
5 – http://www.huffingtonpost.com/vince-carducci/nothingtoseeness-the-visu_b_4004182.html
6 – http://lmu- munich.academia.edu/ThomasDreher/Papers/1136178

/Dreher_Thomas_Apres_John_Cage_._Zeit_in_der_Kunst_der_sechziger_Jahre._

Von_Fluxus-Events_zu_interaktiven_Multi-Monitor-Installationen_
پی‌‌‌نوشت:
1.Chiristian Wolff
2.Ching
3.Tristan Tzara
4.Exquisite corpse
5.William Burroughs
6.Jackson Pollock
7.Marcel Duchamp9
8.Plexigram
9.Plexiglas
10.Jasper Johns
11.Kathan Brown
12.Mountain Lake
13. Julie Lazar
14.The Baltic
15.Every Day Is a Good Day
16.Fluxus
17.George Maciunas
18.La Monte Young
19.joseph beuys
20.yoko ono
21.Nam June Paik
22.Dick Haggis
23.George Lewis

این مطلب برای سایت سازباز نوشته شده است و استفاده از آن با ذکر منبع آزاد می‌‌باشد.

ارسال شده به تاریخ 20 آذر 1392
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS