با برف می خواند
بیورک؛ هنرمندی از سرزمین آتش فشان و یخ
حسام گرشاسبی
تا اوایل دههی 90 میلادی، کشور ایسلند برای خیلی ها فقط یک نام بود. کشوری دورافتاده، با دورنمایی بسیار سرد، پوشیده از برف و تودههای یخی شناور بر روی آبهایی که احاطهاش کردهاند و کوههای آتشفشان، واقع در شمالی ترین قسمتهای نقشههای جغرافیایی. بعد «بیورک» اتفاق افتاد. به این ترتیب که آلبوم «دِبیو» (Debut) که در سال 1993 منتشر شد، آنچنان مورد استقبال قرار گرفت که بهسرعت نام خالقش را بهعنوان یکی از نامتعارفترین ستارههای آن سال بر سر زبانها انداخت و آوازهاش را به اینجا هم رساند.
البته بیورک در غرب، از کمی قبلتر شناخته شده بود. یعنی از حدود سال 1987 و بهعنوان یکی از اعضای اصلی و خوانندهی گروه پاپِ ششنفرهای با نام «شوگرکیوبز» (Sugarcubes). اما مسیر ستاره شدن و به اوج رسیدنش پس از انحلال این گروه و با شروع فعالیتهای شخصی اش (از 1992) هموار شد. او پس از فروپاشی شوگرکیوبز بهجای پیگیری شیوهی پاپِ متعارف این گروه، بهدنبال تجربههای جدید در زمینه استفاده از عناصر موسیقی الکترونیک، راک، جَز، کلاسیک، اینداستریال و غیره رفت و با بسیاری از نامهای بزرگ ژانرهای مختلف، مثل «نلی هوپر»، «آندِر وُرلد» و «تریکی» همکاری کرد. به این ترتیب بود که دِبیو، اولین آلبوم شخصی او، نه تنها جهتگیری جدید هنری او را معرفی کرد، بلکه با استقبال بسیار خوبی مواجه شد و آوازهاش را به چهارگوشهی جهان رساند.
اگرچه عنوانِ دِبیو (به معنی آغاز راه) بهطور ضمنی به این نکته اشاره دارد که این آلبوم را می توان اولین پروژهی شخصی بیورک بهحساب آورد، اما برای ایسلندی ها این اولین آلبوم شخصی او و دلیلِ محبوبیتش نیست. وقتی بیورک (متولد 21 نوامبر 1965) مشغول گذراندن دورهی تحصیلات ابتدایی در شهر زادگاهش «رِیکیاویک» بود، اجرایی که از یکی از آثار «تینا چارلز» (I Love to Love) بر روی نوار کاست ضبط کرده بود توسط معلمش برای شبکهی یکِ رادیو ایسلند فرستاده شد. بعد از اینکه این اجرا از رادیو پخش شد، انتشاراتی با نام «فالکین» (Falkkin) به او پیشنهاد داد که مجموعهای از آثارش را منتشر کند. به این ترتیب درحال که 11 سال بیشتر نداشت، اولین آلبومش با عنوان «بیورک» در ایسلند منتشر شد. تصویر جلدِ این آلبوم را مادرش طراحی کرده بود و گیتارش را ناپدری اش نواخته بود. این آلبوم که مجموعهای بود از اجرای مجدد چند آهنگ پاپ و راک، از جمله یکی از آثار گروه معروف «بیتلز» (Fool on the Hill)، بهسرعت در ایسلند تبدیل به یک هیت شد، اما در هیچ کشور دیگری منتشر نشد.
سلیقه موسیقایی بیورک تحت تاثیر غوغایی که جریان «پانک» در دههی 70 میلادی بهپا کرده بود، تغییر کرد. او در سال 1979 یک گروه پانک با نام «اکسُدُس» (Exodus) تاسیس کرد، و در سال بعد بهعنوان خواننده به گروه «جَم اِیتی» (Jam 80) پیوست. پس از آن، در سال 1981 بههمراه «یاکوب مگنوسون» (نوازندهی بِیسِ اکسُدُس) گروه «تَپی تیکاراس» (Tappi Tikarrass) را به راه انداخت و بههمراه این گروه آلبومی با نام «میراندا» (1983) منتشر کرد. بعدتر گروه «کِی.یو.کِی.ال» (K.U.K.L.) را بههمراه «ایِنار اُرن بندیکسُن» تاسیس کرد و با این گروه آلبومهای «چشم» (1984) و «تعطیلات در اروپا» (1986) را منتشر کرد. پس از آن بود که همین گروه دگرگون شد و با برخی تغییرات در اعضا به شوگربِیبز تغییر نام داد.
شوگربِیبز که یکی از معدود گروههای ایسلندی بود که بیرون از مرزهای این کشور شناخته شد و اولین آلبومش با عنوان «زندگی خیلی خوب است» (Life’s Too Good) در سال 1988 در بریتانیا و آمریکا تبدیل به یک هیت شد، تا سال 1992 حضور موفقیتآمیزی در اروپا و آمریکای شمالی داشت، در حالی که اعضایش در کشور خودشان ستاره بودند. در سال 1990، بیورک مجموعهای از آثار استاندارد جَز را بههمراه یک گروه ایسلندی (Trio Gudmundar Ingolfssonar) ضبط کرد و نتیجهکار کار آلبومی شد با عنوان «گلینگ گلو» که این آلبوم هم فقط در ایرلند منتشر شد. در همان دوران بود که درگیری ها و اختلاف نظرهای بیورک و اِینار بهشکل قابل ملاحظهای بالا گرفت و در نهایت منجر به انحلال گروه شد.
بعد از انحلال گروه، بیورک به لندن نقل مکان میکند تا تجربههای شخصی اش در زمینه موسیقی الکترونیک را آغاز کند. او یک سال قبل در اجرای قطعهی «اوپس» کاری از گروه «808 استِیت» (808 State) به عنوان خوانندهی میهمان حضور داشت و همین تجربه نظرش را به موسیقی هاوس (House) جلب کرده بود. از همان سال اول زندگی در لندن، همکاری اش را با «نلی هوپر» – که سابقهی همکاری با «سول تو سول» و «مَسیو اَتَک» را در کارنامهاش داشت – آغاز میکند. در واقع با کمک نلی هوپر کارهای بیورک سمت و سوی الکترونیک بهخود گرفت. اولین نتیجهی این همکاری «رفتار انسانی» (Human Behaviour) است که در ماه ژوئن سال 1993 منتشر میشود و در فهرست 40 ترانهی پرفروش بریتانیا قرار میگیرد. بعد از آن دِبیو به بازار میآید و رتبهی سوم جدول پرفروشترین آثار موسیقایی آن سال بریتانیا را از آنِ خود میکند و در اروپا و آمریکای شمالی با استقبال خیلی خوب منتقدین روبرو میشود، چنانکه در پایان سال مجلهی «اِناِمای» (NME) این آلبوم را بهعنوان بهترین آلبوم سال معرفی میکند. بهغیر از صدای نویی که در کل آلبوم بهواسطه تلفیق عناصر موسیقی کلاسیکال و بیتهای موسیقی الکترونیک شنیده میشود، بیورک از همین اولین تجربهی متفاوت، خلاقیت و نبوغش را در انجام کارهای نامتعارف بهرخ میکشد: مثلاً یکی از قطعات آلبوم را (There’s More to Life than This) در توالت یک بار (Milk Bar) ضبط میکند، تا اتمسفر و حس و حالِ بار (سروصداها و بیتهای موسیقی الکترونیک) در پسزمینه کارش باشد.
بیورک در طول سال 1994 بیشتر وقتش را صرف تولید دومین آلبوم استودیویی اش میکند، او در این آلبوم نیز با نلی هوپر همکاری میکند و تریکی، «گراهام مسی» (از 808 State) و «هاوی بی» (از Mo’ Wax Records) هم به تیم اضافه میشوند. اولین تکآهنگ از این آلبوم (Army of Me) در بهار سال 1995 منتشر میشود و در رتبهی 10تاییِ تکآهنگهای پرفروشِ بریتانیا قرار میگیرد. سپس (در ژوئن 1995) «پُست» منتشر میشود و جایگاه دوم جدول پرفروشترین آلبومهای برتانیا و جایگاه 32 در جدول پرفروشترین آثار آمریکای شمالی را از آن خود میکند. پُست بهمانند سلف خودش، هم فروش موفقی دارد و هم با استقبال خوب منتقدین مواجه میشود و دومین بریت اَوارد (Brit Award) را بهعنوان بهترین آرتیست بینالمللی از آنِ بیورک میکند. پس از آن بیورک در سال 1996 مجموعهی «تلگرام» را منتشر میکند که شامل ری میکسهای قطعات آلبوم پُست است.
آوازهای سرزمین مادری
مجموعهی تلگرام در سال 1997 در آمریکا منتشر میشود و بهدنبال آن، «هوموژنیک» (Homogenic) که بنا به اعتقاد بسیاری از منتقدین یکی از تجربی ترین و در عین حال موفقترین پروژههای او تا بهامروز است در همان سال بیرون میآید. بیورک که در جریان موفقیتهای پروژههای اولیهاش در لندن زندگی میکرد، پس از تجربهی دو شکست احساسی پیاپی، یعنی بههم خوردن رابطهاش با تریکی و بعد از آن پایان رابطهی ناموفقش با «گُلدی» (از چهرههای مطرح موسیقی دِرام اَند بِیس)، به مالاگا میرود و پس از آن به سرزمین مادریاش ایسلند بازمیگردد تا بر روی آهنگهایی کار کند که در نهایت منجر به تولید هوموژنیک میشود. فضای این آلبوم احتمالاً تحت تاثیر زندگی عاطفی ناموفقش، بهشدت احساسیتر از کارهای قبلی اوست. «مارک بِل»، «مارک اِسپایک» و هاوی بی که مجموعهی همکارانش در این آلبوم را تشکیل میدهند، به او کمک میکنند تا آلبومش نه تنها از نظر احساسی قویترین کارش باشد، بلکه از نظر صدا دهی نیز یکی از جسورانهترین تجربههایش را شکل دهد. برای بیورک این آلبوم بازگشت به ریشههای ایسلندیاش بهحساب میآید، آلبومی که البته تمام جنبههای موسیقی او را در بر ندارد اما برخی از تاثیرگذارترینهاشان را بهرُخ میکشد. او میخواست که بیتهای لُکنتدار و انتزاعی آلبومش مثل فعالیتِ کوههای آتشفشانی صدا بدهد و آن را با زهیها و بادیها و اِلِمانهایی از موسیقی کلاسیک و موسیقی محلی کشورش تلفیق و بههمراه اشعار عاشقانه و حماسیاش ارائه کند. نتیجه بهشکل عجیبی قابل قبول از آب درمیآید: از فضای تصویری و زهیهای جادویی و شعر احساسی «بَچِلورِت» (من درختی هستم که قلب میرویاند / هر کدام بهجای آنی که تو برمیداری) و فضای صنعتی و گردابمانند «پلاتو»، تا پایانبندی غافلگیرکنندهی یکی از عاشقانههایش (Unravel) که همهی صداهایش حذف میشوند و یک اُرگ (بهسبک آنچیزی که در مراسم تدفین در کلیسا مینوازند) بههمراه بیتِ سادهی مترونوممانند قطعه را بهپایان میرساند: گویی شنونده در مراسم تدفین رابطهای عاطفی شرکت کرده است.
اما شاید مهمترین قطعهی این آلبوم «یوگا» باشد. قطعهای که در فهرست برترین تکآهنگهای دههی 90 قرار دارد و باعث شده که برخی منتقدین، بیورک را بهدلیل تلفیق عناصری از موسیقی الکترونیک با موسیقی کلاسیک و باروک در آن، ابداعکنندهی سبک «باروک الکترونیکا» (baroque electronica) بنامند. بیورک در جریان تولید یوگا تلاش میکند تا چشماندازها و طبیعت کشورش را در موسیقیاش متبلور کند و در این راه آنقدر با صدای کوبهایهایش وَر میرود تا در نهایت مثل فعالیت کوههای آتشفشانی صدا بدهند و آنرا بیت آتشفشانی (Volcanic Beat) مینامد: «وقتی در حال انجام کارهای مقدماتی تولید هوموژنیک بودم، برایم خیلی بدیهی بود که این آلبوم عاشقانهی من برای طبیعت ایسلند خواهد بود. من درباره کارهای استودیویی و بیتها به اندازهای میدانستم که بخواهم موسیقی پاپ مدرن ایسلندی بهوجود آورم. تجربههای خیلی زیادی روی بیتها انجام دادم و سعی کردم که صدای آتشفشانی بدهند. با این آهنگ، من در واقع رویای ساختن نوعی سرود ملی را در سر میپروراندم… سرود ملی نه… یک آهنگ کلاسیک ایسلندی.» شعر این قطعه نیز ادای دینی است به سرزمین مادری بیورک و همچنین بهترین دوست او «یوهانا یوگا یوهانسدوتیر» – که بعدها و در جریان فیلمبرداری «رقصنده در تاریکی» دستیار شخصی او شد.
تلاشی که در جهت ادای دین به طبیعت ایسلند و تبلورِ آن در موسیقی این قطعه صورت گرفته، باعث میشود که منتقدین و موزیکولوژها برای بررسی تاثیر طبیعت ایسلند بر آثار بیورک بیشتر از هر چیز به همین آهنگ و در مجموع آلبوم هوموژنیک مراجعه کنند. مثلاً «نیکولا دیبِن» استاد موزیکولوژی دانشگاه شفیلد در کتابی که در سال 2009 با نام «بیورک» منتشر کرده میگوید: «بیتهای یوگا انگار با انرژی زمینلرزه تراز شدهاند و بهنوعی صدای حرکت سنگها بر هم در جریان فعالیتهای آتشفشانی یا زمینلرزهای را تداعی میکنند.»
همچنین بهگفتهی دیبنیز، سرودهای سنتی ایسلندی بهواسطهی استفاده از همآواییهای فاصله چهارم و پنجم اکتاو که در نتیجه صدایی توخالی میدهند، قابل تشخیص هستند. او این الگو را در زهیهای یوگا که در ابتدای قطعه و در زیر ترجیعبند آن بهصدا در میآیند ردیابی کرده است. او معتقد است که این ارجاع به همآوایی سنتی ایسلندی تصادفی نیست و آشکارا نشاندهنده تعلق خاطر بیورک به سرزمین مادریاش و تاثیریست که از آن میگیرد.
تحت تاثیر طبیعت، حامی طبیعت
تنوع و گستردگی استفاده بیورک از رسانهها، تکنولوژیها و ژانرهای مختلف موسیقی تعریف سبک کاری بیورک را مشکل کرده، از همین روست که دیبنز در کتابش بهجای بررسی و تعریف سبک کاریِ او، به بررسی موضوعی، محتوایی و تماتیک آثارش میپردازد. به اعتقاد دیبنز وابستگی شدید بیورک به طبیعت و تاثیری که از آن گرفته یکی از مشخصههای اصلی شیوهی موسیقایی اوست. در ادامه او ارجاعات بیورک به طبیعت را در چهار گروه اصلی دستهبندی میکند: طبیعت آتشفشانی، طبیعت برفی، دریا و گونههای حیوانی. یکی از بارزترین نمودهای این ارجاعات در ویدیوکلیپِ یوگا که نتیجهی همکاری بیورک با «میشل گوندری» فیلمساز برجسته فرانسوی است بهچشم میآید، جایی که آنها در طول 5 دقیقه تمام این چهار دسته را به نمایش میگذارند.
تعلق خاطر بیورک نسبت به طبیعت ایسلند فقط مختص او نیست و از فرهنگ جامعه امروز این کشور سرچشمه میگیرد. آنچنان که این ارجاعات و تعلق خاطر را در آثار «سیگور رُس» دیگر گروه معروف ایسلندی هم میشنویم. به نوشتهی دیبنز، رابطه ایسلندیها با طبیعت کشورشان باید با توجه به روحیهی کلی ایسلندِ مستقلِ سرافرازی که دوران استعمار را پشت سر گذاشته بررسی شود. این کشور استقلال خود از استعمار دانمارک را در سال 1918 بهدست آورد و در سال 1944 جمهوری شد. به این ترتیب غروری ملی در مردم این سرزمین برانگیخته شد و این سرافرازی و شعف ملی منجر شد به ایجاد رابطهای طبیعی بین این مردم با زمینی که بر آن زندگی میکنند.
همین علاقه به طبیعت ایسلند و تاثیرپذیری شدید از آن است که هنرمند تراز اولی مثل بیورک را تبدیل به یک فعال محیط زیست سرسخت میکند. او در جایی از مستندی که در سال 2008 بهمنظور افشاگری در زمینهی تخریب طبیعت کشورش توسط صنایع آلومینیومسازی ساخت، در برابر دوربین مینشیند و با خنده میگوید: «مشکل ما ایسلندیها این است که طبیعت همهی داراییمان است.» بیورک علاوه بر مجموعه اعتراضهایی که نسبت به فعالیت کورههای ذوب آلومینیوم در ایسلند به راه انداخته، اصلیترین مخالف فعالیت کمپانی بزرگ کانادایی «ماگما» در کشورش نیز بهحساب میآید. ماگما چندی پیش 95 درصد شرکت ایسلندی تولید برق «اچ اس اُرکا» را که با استفاده از فعالیتهای جئوترمال (آتشفشانی – زیرزمینی) تولید انرژی میکند را خریده است. بیورک در واکنش به این اتفاق بههمراه سیگور رُس کنسرتی اعتراضی ترتیب داد که یکدهم جمعیت 319 هزار نفری ایسلند در آن شرکت کردند. او همچنین نامهای تنظیم کرد که در آن خواسته شده که منابع تولید انرژی در تملک ایسلندیها باقی بماند که این نامه را 50 هزار نفر از هموطنانش امضا کردند. «همسایههای ما کانادا و فرانسه و برزیل نیستند. همسایه ما طبیعت است. ایسلند با کوهها و اقیانوس احاطه شده است. نصف غذایی که خانوادهی من میخورند از راه شکار تامین میشود. ما یک جزیره جدا افتاده در میان آتلانتیک هستیم، پس خیلی حواسمان هست که با جزیرهمان و با دریاهای اطرافمان چهکار میکنیم.»
دیگر تاثیری که موقعیت جغرافیایی و اقلیمی سرزمینی چون ایسلند میتواند بر هنرمندانش داشته باشد، را میتوان از این نوشته منتقد گاردین فهمید: «بدیهی است که انزوا و فاصله (بهخصوص از فرهنگ پاپ آمریکایی!) میتواند کاملاً بهنفع یک هنرمند و در جهت استفادهی هرچه بیشتر او از غرایض و ناخودآگاه شخصیاش عمل کند… همچنین زمستان، حداقل برای من، بهترین زمان برای تولیدِ خلاقه است. زمانی که در خانه میمانی و بر روی تولید موسیقی، ادبیات و دیگر هنرها تمرکز میکنی، بدون اینکه کسی حواست را پرت کند. بدون فشار از طرف ناشرها، یا تهیهکنندههای هالیوودی. در این شرایط موزیسینها و فیلمسازها میتوانند بیشتر خطر و تجربه کنند و البته استقلالشان را حفظ کنند.».
اَپلیکیشن آلبومِ ویروسی!
بیورک پس از موفقیتها و اعتباری که بهواسطه انتشار هوموژنیک کسب میکند، در بهار سال 2000، بهخاطر بازی در فیلم «رقصده در تاریکی»، بهعنوان بهترین بازیگر زن جشنوارهی فیلم کَن انتخاب میشود. فیلمی که برای کارگردانش «لارس فُن تریه» نخل طلای آن جشنواره را بهارمغان میآورد. «سِلماسانگز» (Selmasongs) که شامل مجموعه موسیقی هایی است که بیورک برای این فیلم ساخته، در پاییز همان سال به بازار میآید و با استقبال خوبی مواجه میشود. یک سال بعد از آن، پنجمین آلبوم استودیویی بیورک با عنوان «وِسپِرتین» (Vespertine) منتشر میشود. بیورک در این آلبوم نیز به سیاق همیشگیاش همکاری با هنرمندان و متخصصین مختلفی را تجربه میکند. یکی از این گروهها دوئت «مَتموس» است که بهواسطه صداهایی که با منابع طبیعی تولید میکنند، مثلاً صدای بُر زدن کارت، یا برخورد سکه با ظرف آهنی، بسیار مشهور است. بیورک سال 2004 را بر روی پروژه «مِدولا» (Medulla) میگذراند. آلبومی که کلاً با صداهای انسانی و سمپلهای وُکال ساخته میشود. او همچنین یکی از قطعات این آلبوم با نام «اقیانوسیه» را در جریان افتتاحیه بازی های المپیک 2004 آتن اجرا میکند. موسیقی فیلمی از «متیو بارنی» (Drawing Restraint 9) هنرمند چند رسانهای شناختهشدهی آمریکایی – که بعدها زندگی مشترک اینبار موفقیتآمیزی را با او آغاز کرد – کار بعدی اوست که در سال 2005 منتشر میشود. پس از آن و در جریان تولید آلبوم «وُلتا» که در سال 2007 منتشر میشود، او با هنرمندان متفاوت و متنوعی مثل «تیمبالَند» (موسیقی الکترونیک)، «تومانی دیاباته» (خوانندهی اهل مالی) و یک گروه کُر ایسلندی همکاری میکند. تور کنسرتی که او بعد از این آلبوم برگزار کرد یکی از پرخرجترین تورکنسرتهای دههی اول قرن بیستم بهشمار می رود.
در جریان برگزاری همین تور، بیورک بلندپروازانهترین پروژهاش تا به امروز را کلید میزند: «بایوفیلیا» (Biophilia)، که در نهایت تبدیل به آلبوم بعدی او میشود. پروژهای اینتِرَکتیو که از اتباطات انسانی و صداها، تا مسائل مربوط به کره زمین (مثل مسائل زیستمحیطی) و مسائل مربوط به آموزش شنوندهها / بینندهها در زمینهی تئوری موسیقی و علوم را در بر می گیرد. این پروژه با کمک مهندسین، محققین، طراحان بازی های کامپیوتری شکل میگیرد و اَپلیکیشن آن (مخصوص آی پاد و آی پَد) به همراه سی دی آلبوم تولید میشود.
برنامهی بایوفیلیا برای آیپد، شامل 10 اپلیکیشن جداگانه است که همگی در یک اپلیکیشن مادر قرار داده شدهاند. هر کدام از اپلیکیشنهای کوچکتر مربوط به یکی از قطعات این آلبوم است، که به مخاطب اجازه میدهد که با آهنگها اینترَکت کند و حتی نسخهی کاملاً جدید خودش از هر آهنگ را بسازد. همچنین به هر کدام از قطعات بر اساس برنامهای که در زمان انتشار آلبوم اعلام شده، قابلیتهای جدیدی در طول زمان اضافه میشود. در این اپلیکیشنها برای هرکدام از قطعات یک بازی طراحی شده و مقادیر زیادی عکس مرتبط و نکات آموزشی و انیمیشن تهیه شده است. مثلاً برای قطعه «ویروس» یک برنامه آموزشی تهیه شده که طرز حمله ویروس به سلولها را نشان میدهد، چیزی که بیورک «نوعی داستان عاشقانه بین سلول و ویروس» مینامدش. رابطهای که پایان خوشی ندارد و «ویروس آنقدر دلبستهی سلول است که آن را تخریب میکند!». بازی شما را اینگونه بهچالش میکشد که باید حمله ویروس را متوقف کنید، و البته اگر در این بازی موفق شوید پخش آهنگ متوقف میشود و برای شنیدن ادامهی آهنگ مجبورید که اجازه بدهید که ویروس کارش را انجام دهد!
برنامههای آموزشی که بیورک در زمینهی علوم طبیعی و مسائل زیستمحیطی در این آلبوم گنجانده است، بار دیگر تعلق خاطرش به طبیعت را بهخوبی نشان میدهد. او در جواب سوالی دربارهی اهمیت بالای طبیعت در آثارش میگوید: «در شهر رِیکیاویک که من در آن متولد شدهام، شما در وسط طبیعت هستید، احاطه شده بهوسیلهی کوهها و اقیانوس، و در عین حال در یک پایتخت اروپایی نیز زندگی میکنید. به این ترتیب من هیچ وقت نمیفهمم که چرا باید بین طبیعت و زندگی مدرن شهری تفاوت قائل شوم! شاید واقعیت جور دیگریست… مردمی که در شهرهای بزرگ دیگر و پایتختهای پیشرفته زندگی میکنند، تجربهشان از طبیعت به یک سفر دو هفتهای در طول سال خلاصه میشود… این واقعیت زندگی بشر نیست… برای من جالب است که در قفسههای فروش مطبوعات در شهرها، مجلههایی مثل «نشنال جئوگرافیک» قرار میدهند که در آنها دربارهی یک دنیای خیالی گمشده که آدمها هیچوقت در واقعیت آنرا نخواهند دید مطلب نوشته شده! ببخشید، اما فکر میکنم که «عجیب و غریب» شما دوستان شهری هستید، نه ما! برای ما، طبیعت جایی نرفته است. طبیعت کاملاً در اطراف ماست و احاطهمان کرده… فکر کنم که ما با شما قابل مقایسه نباشیم!».
منابع:
1 – http://www.guardian.co.uk/music/2011/oct/06/bjork-biophilia-cd-review
2 – http://www.mtosmt.org/issues/mto.10.16.3/mto.10.16.3.takehana.html
3 – http://www.guardian.co.uk/music/musicblog/2011/sep/19/bjork-homogenic
4 – We Are The Earth Intruders: Images of nature and Icelandin Björk’s music videos, by Umit Koseoglu
5 – http://www.allmusic.com/artist/bj%C3%B6rk-mn0000769444
6 – http://www.guardian.co.uk/music/2012/may/03/bjork-what-inspires-me
7 – http://www.guardian.co.uk/music/2011/jul/04/bjork-innovation-simon-reynolds
8 – http://www.sigur-ros.co.uk/media/intervi/id0.php
منبع: ماهنامه شبکه آفتاب – شماره 5 – دی 1391