اینجا بر تخت سنگ…
خاطره نگاری دههی پایانی زندگی فرهاد مهراد
منوچهر آزادی
اشاره: « فرهاد» هنرمند تنهایی بود. به خصوص در دههی پایانی زندگی اش. اما در این تنهایی محبوب بود، نزد بسیار مردمانی که با صدای بی صدای او آشنا بودند. اطرافیان فرهاد که او دغدغه هایش را با آنها تقسیم می کرد، محدود می شد به « پروین گلفام» همسرش، چند موسیقی دان و آهنگساز و چند تن که دستی در نشر داشتند. یکی از آنها « منوچهر آزادی» مدیر عامل کانون موسیقی نی داوود است که از سال 1372 تا کنون مسوولیت انتشار آثار فرهاد را بر عهده داشته. این نوشتار، خاطره نگاری متفاوتی است از آنچه که طی ده سال پایانی زندگی فرهاد مهراد گذشته است، از زبان یکی از نزدیکان نه چندان بسیارش.
آلبوم ها و کنسرت ها
نخستین بار سال 72 فرهاد را منزل «فریبرز لاچینی» دیدم. فکر می کنم حدود سه سالی می شد که فرهاد به دنبال اخذ مجوز برای آلبوم « خواب در بیداری» بود و در همین زمان ما با هم آشنا شدیم. آن روزها قرار بود یک سری کار با تنظیم جدید ضبط و تبدیل به یک آلبوم شود. بعد از مدتی به دلیل مسایل مالی – که زیاد هم مهم نبود – ارتباط ما قطع شد(!) اما من پیگیر بودم تا فهمیدم که ارشاد مجوز استودیو را صادر کرده است؛ منتها تصمیم فرهاد عوض شده بود و کارها را برای تنظیم به شخص دیگری سپرده بود. در آن مرحله بود که خیلی ماجرا حادتر شد. من مجوز استودیو را از « فریدون سلمانیان» که آن زمان معاونت ارزشیابی مرکز موسیقی وقت بود، گرفتم و او کنجکاو شده بود که چرا مجوز استودیو را به من بدهند. بعد شنیدم که فرهاد آهنگ ها را با کس دیگری تنظیم کرده بود و کار او را نپسندیده بود و تصمیم گرفته بود که به صورت تکنوازی کارها را انجام بدهد و همهی کارها را هم خودش کرد؛ حتی طراحی داخل جلد و دفترچهی دوم آلبوم و حتی دست نوشتهی روی جلدآن…
یک سالی پیگیر این کار بودند تا مجوزش را گرفتند و حتی تا مرحلهی تکثیر نیز جلو رفتند. بعد از یک سال، روزی خانم « پروین گلفام»- همسر فرهاد – با من تماس گرفت و گفت که کاری را آماده کردیم و می خواهیم منتشر کنیم. من گفتم که فرهاد تمایلی ندارد که من کار را انجام بدهم ولی ایشان به من اطمینان داد که فرهاد با این مساله مشکلی ندارد. در همین مقطع – حول و حوش سال 71 – اولین کنسرت فرهاد در سینما سپیده برگزار شد. آن زمان، سلمانیان مسوول واحد ارزشیابی بود و برای برگزاری این کنسرت مجوزهای لازم را صادر کرده بود. کنسرت هم کنسرت موفقی شد. بعد از اینکه آلبوم فرهاد به صورت یک کار تکنوازی منتشر شد، من کمی هم دلخور بودم و گفتم اگر به خاطر لج و لجبازی ها نبود و تصمیم نمی گرفت که خودش کار را تنظیم کند، آلبومش این قدر یکنواخت نمی شد. اما بعدها فهمیدم که فرهاد به همین شکل کار را دوست داشته و به انتشار آن به این شکل اصرار داشت. آن روزها برخوردهایی که بعد از صدور مجوز و انتشار این آلبوم صورت می گرفت، کمی عجیب بود. برخی افراد جا خورده بودند که چنین کاری مجوز گرفته آن هم با صدای فرهاد یادم هست وقتی که این آلبوم در نمایشگاه کتاب از بلندگوهای غرفهی کانون موسیقی نی داوود پخش می شد، مسوولان برگزاری نمایشگاه نمی دانستند باید چه برخوردی داشته باشند. به هر حال آلبومی بود که با طی مراحل قانونی مجوز انتشار داشت و به شکل کاملا رسمی و قانونی منتشر شده بود. آخر هم به بن بست رسیدند و از ما خواستند که کار را کمتر پخش کنیم و البته با صدای کم!
سال77، دومین آلبوم فرهاد به نام « برف» منتشر شد. در زمان انتشار این آلبوم فرهاد خارج از ایران و درگیر کنسرت هایش بود و بعد از بازگشتش کار را منتشر کردیم. در همان وقت ها آلبوم دیگری به نام « وحدت» منتشر شد که انتشارش بدون اجازه فرهاد بود. با یک نامه ای از طرف آهنگساز که ظاهرا جعلی بوده و حتی « اسفندیار منفردزاده» هم از آن خبر نداشته است. فرهاد در اعتراض به این حرکت، نامه هایی به ارشاد نوشت و کار به جایی رسید که ناشر آلبوم وحدت مجبور شد جوابگو باشد و من به عنوان داور بین این دو نفر قرار گرفتم و در نهایت مقرر شد که ناشر مبلغی را به عنوان حقوق قانونی فرهاد بپردازد و اجازهی انتشار اثر را بگیرد. فرهاد؛ به طور کل کارهایش را واگذار نمی کرد و بیشتر مصر بود که در انتشار کار مشارکت داشته باشد. با آن ناشر آلبوم هم قرار گذاشت تا طرح جلد تغییر کند و با تایید فرهاد برای نشر بعدی مجددا چاپ شود اما این اتفاق باز هم نیفتاد و باعث شد دوباره شکایتی صورت بگیرد در آن مقطع « یحیی شریعت نیا» وکیل خانوادهی فرهاد بود و با پیگیری های او بر اساس تعهد ناشر که نسخه ای از آن هم در ارشاد بود، بررسی هایی انجام و مجوز اثر پس گرفته و از انتشار آن جلوگیری شد.
آلبوم بعدی سال 80 بود؛ « کنسرت فرهاد» در آن مقطع و در نوروز سال 78 آخرین کنسرتی بود که فرهاد در هتل استقلال برگزار کرد. فرهاد پیش از آن، در کنسرت دیگری که اسفند 76 در هتل شهر در تهرانپارس برگزار شده بود، به روی صحنه رفته بود، اما این بار درست روز 28 اسفند سال 77 اعلام کردند که کنسرت اجازهی برگزاری ندارد، یعنی درست زمانی که دیگر فرصتی برای دسترسی به مردم و اعلام عمومی وجود نداشت. نهایتا ما برگزارکنندگان کنسرت مجبور شدیم روز کنسرت در محل برگزاری حضور داشته باشیم تا از مردم عذرخواهی کنیم. از راه های دور و نزدیک و حتی از شهرستان آمده بودند، اکثرا حاضر نبودند که پول بلیطشان را پس بگیرند و بعضی هم نگران شدند که نکند اتفاقی برای فرهاد افتاده باشد؛ با این حال برخورد بدی از طرف مردم صورت نگرفت. دلیل لغو برنامه برای خود مدیران و مسوولان هتل استقلال هم گنگ بود و آنها هیچ وقت جواب قاطع و توجیه پذیرفتنی ای را ارایه نکردند. خوشبختانه با پیگیری های همسر فرهاد، توانستیم فرهنگسرای گلستان را برای اجرای کنسرت در اختیار بگیریم. هر چند که سالن کوچک بود و مجبور شدیم برنامه را در دو شب برگزار کنیم. بسیاری از ترس آنکه برنامه باز هم لغو شود،با وجود در اختیار داشتن بلیت شب دوم، در اولین اجرا به فرهنگسرا آمده بودند و به هیچ وجه اطمینان ما از برگزاری شب دوم را نمی پذیرفتند، همین شد که در سالن سیصد نفره، هفتصد نفر حضور داشتند. البته به خاطر حال جسمی فرهاد هم دو شب کنسرت پشت سر هم نبود و این باعث می شد که این دسته از علاقه مندان بیشتر شک کنند! در شب دوم یعنی آخرین کنسرت فرهاد بود که جمعی از مردم با خود فرهاد ملاقات داشتند، از او امضا گرفتند و فرهاد از این ملاقات بسیار خوشحال بود. بعد از این کنسرت بود که فرهاد تصمیم گرفت آلبوم « گفتگوی تمدن ها » را منتشر کند. فرهاد مجموعه ای از آهنگ های جدیدش را به من داد که به پنج-شش زبان دنیا خوانده بود. برای تنظیم آن آلبوم « سعید انصاری» را معرفی کردم، اما در نهایت کار در حد چند اتود باقی ماند و فقط با پیانو اجرا شد که یکی اش« بانوی گیسو حنایی» است که در مجموعه آثارش منتشر شد. کارهای دیگری هم هست که شعرها و دست نوشته هایش هنوز باقی است. آن موقع خانم گلفام اصرار داشت که حتما آلبومی از فرهاد منتشر شود در نتیجه از نظر کیفیت صدا روی کنسرت های فرهاد در ایران و خارج از ایران کار کردیم. فرهاد در اجراهای زنده اش، هر بار با دفعهی بعد تفاوت هایی داشت که برخاسته از غریزهی هنرمند است، برای همین هر کدام از قطعات حال و هوایی متفاوت داشت که نهایتا گزیده ای از قطعات انتخاب شد. انتخاب ها و طرح ها را معمولا بعد از اینکه من با طراح به نتیجهی نهایی می رسیدم، به خانم گلفام می دادم و ایشان با فرهاد چک می کردند و اگر نظری داشت اعمال می شد و بعد کار نهایی می شد. آن زمان فرهاد در اوج بیماری بود و به همین خاطر خانم گلفام اصرار داشت آن آلبوم هر چه زودتر منتشر شود تا خود فرهاد آن را ببیند. خوشبختانه همین طور هم شد و جالب اینکه استقبال خوبی هم از آن به عمل آمد و فرهاد پیش از سفر همیشگی اش انتشار این آلبوم را دید، همان طوری که دوست می داشت…
یک سال بعد از آن بود که انگیزهی انتشار مجموعه آثار فرهاد ایجاد شد و خانم گلفام به همراه چند نفر از دوستان و بستگانشان پیگیر آن شدند تا منتشر شد. در حال حاضر هم آلبوم وحدت به صورت دو سی دی قرار است منتشر شود، البته با نام « از دیروز تا همیشه» و این بار با اطلاع و اجازهی همسر فرهاد، آلبوم دیگری به نام « از دورها» نیز مجموعه ای است از ترانه خوانی های فرهاد در سن بیست و دو سالگی. فرهاد این قطعات را برای خواهرش که لندن بوده می خواند که اکثرا فارسی هم نیست. فرهاد خیلی وقت پیش تصمیم می گیرد که بعدها این کار منتشر بشود تا جنبهی یادگاری آن حفظ شود. این آلبوم نیز به زودی عرضه می شود و کسانی که آرشیو کارهای فرهاد را دارند، بد نیست این آلبوم را هم داشته باشند…
خانهی فرهاد
اولین جرقه های تاسیس خانهی فرهاد زمانی زده شد که تلویزیون یک سری آثار فرهاد مثل « وحدت»، « کودکانه» و « یک شب مهتاب» را بدون اجازه پخش کرد و ظاهرا روی یکی از اینها کلیپی هم ساخته شد. خانم گلفام به این اقدام تلویزیون اعتراض کرد و جوابی هم از طریق روزنامه ها گرفت. تلویزیون مدعی بود که این آثار متعلق به خودش است و می تواند پخش کند. در حالی که به هیچ وجه این طور نبود، مثل آثاری که بعدها منتشر شده و هیچ دخلی به تلویزیون نداشته و این رسانه دستی در تولید آن نداشته است. با این وجود صدا و سیما خیلی راحت به خودش اجازه می دهد که این آثار را پخش کند و حتی در پایان سریال ها وقتی مناسبتی هست که نمی توانند آهنگ تیتراژ پایانی را پخش کنند، از فرهاد موسیقی می گذارند. در همین مقطع یحیی شریعت نیا به عنوان وکیل خانوادهی فرهاد پیگیر ماجرا شد. در این میان ایشان پیشنهاد برگزاری بزرگداشتی برای فرهاد با عنوان « از دیروز تا همیشه» را داد که خوشبختانه استقبال خیلی خوبی هم شد. آن برنامه کم و کاستی هایی هم داشت که ضعف ما بود اما مردم استقبال خوبی کردند. قشنگ ترین قسمتش هم زمانی بود که سالن را ترک می کردند و آهنگ های فرهاد را زمزمه می کردند. بعد از بزرگداشت فرهاد بود که تصمیم گرفته شد که خانهی فرهاد تاسیس شود. با دوستان مختلف جلساتی برگزار شد و خانم گلفام و آقای شریعت نیا پیگیر شدند تا مجوز موسسه صادر شد. هدف خانهی فرهاد برگزاری بزرگداشت ها و مناسبت های مختلف و در نهایت برگزاری مسابقهی جایزه فرهاد بود. جایزه ای مثل خیلی از این جوایزی که بر اساس اسم هنرمندهای شاخص برگزار می شود. تیمی از دوستان متخصص برای بررسی این ماجرا تشکیل شد. در آن زمان « کیانوش غریب پور»، « بهزاد فراهانی»، « حمید فرخ نژاد»، « مستانه مهاجر»، فریدون سلمانیان، یحیی شریعت نیا و « مریم علوی» در کنار نگارنده و خانم گلفام در این تیم بودند. بعد از مدتی به دلایلی همه کنار رفتند و فقط شریعت نیا، خانم گلفام و علوی ماندند. همان روزها بود که بعد از پیگیری های بسیار، تلویزیون مسالهی کپی رایت آثار فرهاد را پذیرفت و قبول کرد برای پخش آثار او خسارت بدهد و بعد از آن هم قیمتی به عنوان حق پخش آثار فرهاد پرداخت کند. از طرف خانهی فرهاد هم قرار شد جایزهی موسیقی پاپ را با مدیریت « فریدون شهبازیان» برگزار کند. از جایزه بسیار استقبال شد و حدودا بالای چهارصد اثر به دبیرخانهی برگزاری این مسابقه فرستاده شد که حدود صد اثر آن از خانم ها بود که طبیعتا کنار گذاشته شد و تصمیم بر آن شد که در فرصتی بهتر جایزه ای برای خانم ها هم برگزار کنند. خواننده های شاخص هم در این جمع بودند و آثار توسط داورانی که شهبازیان انتخاب کرده بود بررسی شد. هیات داوران متشکل از « فردین خلعتبری»، « محمد رضا چراغعلی»، « بهروز صفاریان» و « الهه حمیدی» تصمیم گیری کردند. مرحلهی اول هم به انجام رسید و حدود پنجاه کار انتخاب شد و مقرر شد که در این مقطع و سری دوم حتما بین اینها دوباره انتخاب جدیدی داشته باشیم و تا پایان جشن داوران دیگری اضافه شوند. قرار بود برگزیده های نهایی در اجرایی صحنه ای مرحلهی نهایی مسابقه را مقابل هیات داوری داشته باشند. یعنی کنسرت هایی که همان جا داوری می شد و برنده های نهایی مشخص می شدند. ماجرای برگزاری کنسرت و گرفتن سالن باعث شد که برگزاری این برنامه با پیچیدگی مواجه شود. چون به هر حال اخذ مجوز برای برگزاری چنین رویدادی در کشور ما عجیب است. مسوول پیگیری های این کنسرت یحیی شریعت نیا بود. اولین جایی که موافقت ضمنی برای برگزاری برنامه را اعلام کرد، مجموعهی اریکه ایرانیان بود. بعد از برگزاری جشنوارهی موسیقی در سال 1386، مسوولان این سالن گفتند که آنجا نمی شود این کنسرت را اجرا کرد. روی همین حساب تالار وحدت را انتخاب کردیم که چون موسیقی پاپ بود و حساسیت روی آن داشتند، با وجود موافقت های اولیه، مخالفت کردند. بعد از آن با حوزهی هنری صحبت کردیم، آنها بسیار استقبال کردند و زمانش را هم اعلام کردند و خودشان شدیدا پیگیر بودند. بعد از پانزده یا بیست جلسه ای که تشکیل شد ناگهان گفتند نیمهی اول سال نمی توانند جشن را برگزار کنند و برای نیمه دوم سال هم باید دوباره صحبت کنیم. آن زمان هم که کنسرت سالن استقلال لغو شد، بعدا از زبان مسوولان سالن شنیدم که می گفتند: « اگر ما می دانستیم این قشر از آدم ها می آیند برای کنسرت، برنامه را لغو نمی کردیم. به ما گزارش دیگری داده بودند!».
همین رفت و آمدها بین سالن های مختلف اختلاف هایی را بین اعضای اصلی خانهی فرهاد به وجود آورد. در این زمان خانم گلفام، « صالح نیک بخت» را به عنوان مشاور حقوقی جدید خانوادهی فرهاد معرفی کرد. سوء تفاهم ها شدت گرفت و درگیری ها کمی حاد شد تا اینکه خانم گلفام خواستار انحلال خانهی فرهاد شد، در حالی که یحیی شریعت نیا مخالف تصمیم آنها بود. در نهایت تصمیم بر انحلال خانهی فرهاد گرفته شد و خود به خود با انحلال خانهی فرهاد، برگزاری مسابقهی جایزه فرهاد هم منتفی شد. خانم گلفام به کانادا مهاجرت کردند و خاطرات آن صدای بی صدا ماند برای مردم وطنش…
منبع: فرهنگ و آهنگ – شماره 27 – آبان 1388