با هوش موسیقی یا باهوش موسیقی؟ SAAZBUZZ

با هوش موسیقی یا باهوش موسیقی؟

تحلیل مکتب فرامرز پایور به نظریه‌ی هوش‌های چند گانه
بابک بوبان

اشاره: برای بررسی و تحلیل یک مکتب آموزشی(1) از روش‌های مختلفی می‌توان استفاده‌ کرد؛ صرف نظر از این که درس موسیقی باشد یا ریاضی یا جغرافی، مدرسه باشد یا دانشگاه یا کلاس آزاد، یکی از روش‌های رایج، استفاده از نظریه‌ای علمی برای بررسی و تبیین و تحلیل موضوع مورد بحث است. از آنجایی که بررسی یک مکتب آموزشی در حوزه‌ی تعلیم و تربیت قرار می‌گیرد، در اینجا از یکی از نظریات متاخر در این حوزه استفاده شده است. نظریه‌ی هوش‌های چندگانه(2) که توسط «هاوارد گاردنر» در 1983 میلادی ارایه شد. با تعریف جدیدی از هوش به بررسی و تحلیل نظام‌های آموزشی، یادگیری، معلم و فراگیر پرداخت. (3) این نظریه که هنوز مورد توجه آکادمیک طرفدارانش و گاردنر قرار دارد، همچنان در حال گسترش است. در نخستین ارایه، تعداد هفت هوش به عنوان هفت نوع توانایی ذهنی انسان مطرح شدند. اکنون این عدد به نه رسیده است. نظریه‌ی هوش‌های چندگانه که با آن، همه‌ی انسان‌ها با هوشند و منحصر به فرد، به دلیل دیدگاه انسان‌گرایانه و مبتنی بر اصالت فرد، از دایره‌ی تعلیم و تربیت فراتر رفته و نگاه به نظام‌های اجتماعی از خانه تا جامعه دارد. کشورهای مختلف جهان برخوردهای متفاوتی نسبت به آن از خود نشان داده‌اند؛ برخی آن را حتی تا حد الگویی برای طراحی پارک و بوستان‌های شهری پذیرا بوده و برخی که در پی پرورش یا تولید انسان‌هایی مشابه هم هستند، از آن استقبال نکرده‌اند.(4)
***
هوش چیست؟ باهوش کیست؟
به طور سنتی، از هوش همواره به عنوان توانایی ذهنی در زبان و منطق یا ریاضی یاد شده است. بهره‌ی هوشی یا IQ نیز با ارزیابی و محاسبه‌ی اینهاست که عنوان شده. گفته می‌شود(5) که اگر فقط به هوش منطقی- ریاضی و هوش زبانی توجه کنیم، بخش بزرگی از توانایی ذهنی انسان را نادیده گرفته‌ایم؛ چرا که ظرفیت ذهن انسان بسیار فراتر از این ذره‌ی کوچک است. به نظر می‌رسد که برخورد جامعه هم با مفهوم هوش و فرد باهوش شکل تناقض‌آمیزی دارد. از سویی، نابغه‌ها را فقط آنهایی می‌دانیم که در ریاضی و مشابه آن توانایی شگفت‌آور دارند و یک ورزشکار یا رقصنده یا نوازنده و یا حتی خواننده را (مخصوصا اگر موسیقی ایرانی کار کند!) نابغه نمی‌خوانیم.می‌بینیم که به راحتی یک شاگرد مدرسه یا دانشجو را در درس ریاضی (حتی شاید، نه در فیزیک یا شیمی یا زیست – شناسی) با هوش و نابغه به حساب می‌آوریم؛ اما هیچ وقت نشنیدم «نیما» یا «شاملو» (شاعر)، «تختی» (گشتی‌گیر)، «نجف دریابندری» (مترجم)، «بهرام بیضایی» یا «داریوش مهرجویی» (کارگردان)، «هادی ساعی» (تکواندوکا)، «حسین علیزاده»‌(موسیقی‌دان)، «علی محمد حق‌شناس» (زبان شناس) و «پرویز تناولی» (مجسمه‌ساز) نابغه باشند گویا بیشتر ترجیح می‌دهیم عنوان‌های دیگری برایشان به کار ببریم مانند نخبه، هنرمند، استاد، پهلوان و غیره. از سوی دیگر، جامعه یا خانواده می‌گوید: «فلان نوزاد خیلی با هوش است؛ چهره‌ی پدرش را تشخیص می‌دهد». یا «فلان بچه آرام و قرار ندارد، دایما در حال خراب‌کاری است، دل و روده‌ی دستگاه‌های صوتی یا وسایل خانه را بیرون می‌کشد. از آن نابغه‌هاست!» گویا مفهوم هوش دچار نوعی بلاتکلیفی است. فکر حکمی می‌دهد اما حس چیز دیگری می‌گوید.
نظریه‌ی هوش‌های چندگانه
این نظریه شاید تکلیف آن تناقض را روشن کند. با این نظریه، آنهایی که ریاضی خوبی دارند با هوش هستند، چون هوش ریاضی یا هوش منطقی بالایی دارند. آنهایی هم که خوب نقاشی می‌کشند یا غذاهای خوشمزه و لذیذ می‌پزند یا دایم با اتومبیلشان یا وسایل خانه کلنجار می‌روند با هوش‌اند چون هوش تصویری یا هوش فضایی بالایی دارند.این دو هوش تنها دو از نه هوشی هستند که از سال 1983 تا به حال به شکل علمی شناخته شده‌اند. وجود نهمین هوش (هوش وجودی) هنوز کامل اثبات نشده؛ چون هنوز با تمام معیارهای آزمایشگاهی لازم انطباق خود را نشان نداده است. هر کدام از هوش‌ها باید واجد این شرط ها باشند: به مجموعه‌ای از مهارت‌ها و استعدادها مربوط باشند. به حرفه یا کار و فعالیتی منتهی شوند. با تکامل نوع بشر رشد کرده باشند. در روان‌شناسی قابل سنجش باشند. آزمون سایکومتریک داشته باشند. یک نظام نشانه‌ای برای خود داشته باشند. در افراد معین به شکل یک نیاز یا استعداد جلوه کنند. به بخش یا بخش‌هایی از مغز مرتبط باشند.
اما هوش وجودی برخلاف هشت هوش دیگر هنوز واجد تمام شرط‌های بالا نیست. هفت هوش تصویری – فضایی ،منطقی – ریاضی،کلامی – زبانی، بین فردی،درون فردی، بدنی – حرکتی، موسیقی – ریتمی با ارایه‌ی نظریه در سال 1983 پیشنهاد شدند و هوش طبیعت در اواسط دهه‌ی نود میلادی به آنها اضافه گردید. در عرض چند سال اخیر، هاوارد گاردنر به وجود هوش نهم نیز پی‌برده اما هنوز شواهد علمی کافی برایش به دست نیاورده است. اگر بخواهیم تعبیر نظریه‌ی هوش‌های چندگانه را از هوش و فرد با هوش به زبانی ساده بیان کنیم، این چنین می‌شود گفت که: همه‌ی آدم‌ها به شکلی یگانه و منحصر به خود با هوش هستند. و هشت راه برای با هوش بودن وجود دارد. به علاوه، ما از ترکیب هوش‌هایمان استفاده می‌کنیم، نه از تک تک آنها. تمام هوش‌ها را همه‌ی آدم‌ها دارند اما کم و زیاد و بالاخره، همه می‌توانند هر هوشی را تا میزانی مشخص در خود تقویت کنند. می‌بینیم که این نظریه به انسان‌ها کمک می‌کند به خود بها بدهند برای آن کس که هستند و آن چه که می‌توانند بشوند.
در مکتب فرامرز پایور
همان طور که در اشاره گفته شد، با نگاه کردن به یک مکتب آموزشی به عنوان یک نظام تعلیم و تربیتی می توانیم آن را با نظریه‌ای خاص بررسی کنیم. در اینجا با نظریه‌ی هوش‌های چندگانه، می‌خواهیم ببینیم که در مکتب پایور از کدام هوش‌ها و به چه شکل استفاده شده تا بدانیم به غیر از به کارگیری اجتناب‌ناپذیر هوش موسیقی – ریتمی، چه هوش‌های دیگری در آموزش و یادگیری دخالت داده شده‌اند که بفهمیم:
اول؛ بازدهی آموزشی این مکتب چگونه است؟ چون آن مکتبی در آموزش و پرورش شاگردان موفق‌تر است که همه و یا بیشتر هوش‌ها را در امر یادگیری دخالت دهد. صرف‌نظر از موضوع درس، چه رقص چه انشا، دخالت دادن همه‌ی هوش‌ها در فعالیت‌های آموزشی باعث یادگیری بهتر و بیشتر آن درس می‌شود.
دوم؛ ثمر این مکتب چه و که می‌تواند باشد؟ چه کسی را و برای چه کاری تربیت می‌کند؛ موسیقی‌دانی فقط با هوش بالا در موسیقی یا انسانی با هوش که موسیقی می‌داند؟ نوازنده‌ای با هوش‌های متوسط یا انسان با هوشی که سنتور هم خوب می نوازد؛ آهنگساز یا نوازنده سرپرست گروه یا عضو گروه؟ معلم یا مولف؟ چه نوع موسیقی ای؟ تکنوازی یا ارکستری؛ سازی یا آوازی؟
هوش تصویری – فضایی [Visual- Spatial Intelligence]
جایگاه در مغز:کورتکس بصری، هیپوکامپوس راست و کورتکس آهیانه‌ای.
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر تصویری و درک اشیا و چگونگی حرکتشان در دنیای واقعی
در مکتب پایور اثر چندانی از دخالت دادن این هوش دیده نمی‌شود در کتاب‌ها تمهید تصویری خاصی دیده نمی‌شود. از تخیل شاگرد در حین آموزش استفاده‌ی خاصی نمی‌شود و به نظر نمی‌رسد که در پرسش‌ها یا آزمون‌های کلاس نیز نقشی ایفا کند. شاید تنها مصداق توجه به هوش تصویری را در این دانست که استاد از شاگرد می‌خواهد هنگامی که درس جدید را برایش در کلاس می‌زند به دست‌های استاد نگاه کند، نه به صفحه‌ی کتاب.
هوش منطقی- ریاضی [Logical- Mathematical Intelligence]
جایگاه در مغز: کورتکس جلوی پیشانی
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر منطقی و تعقل در باره‌ی روابط بین اشیا، اتفاقات و مفاهیم
دخالت این هوش در بخش‌های مختلف این مکتب به وضوح دیده‌ می‌شود. از میان مثال‌های متعدد به اینها می‌توان اشاره کرد: فهرست بندی‌های منظم هر کتاب، توالی منطقی کتاب‌ها از دستور سنتور به ردیف ابتدایی و ردیف صبا تا ردیف چپ کوک (عالی)، ترتیب چیده شدن درس‌ها از آسان به سخت در جاهایی که عملاً امکان آن بوده است. رو‌ش‌های تمرین خاص مثلاً، برای بی غلط زدن یک قطعه، مرحله‌ی آخر تمرین (مرحله‌ی قبل از این، اجرای قطعه در دورهای پنج‌تایی است، حداقل دو دور)، پنج اجرای متوالی بدون غلط است؛ به طوری که هر بار در هر نوبت اشتباهی صورت بگیرد. باید از نوبت اول مجدداً شروع کنیم؛ این شکل تمرین در اغلب مواقع باعث می‌شود که قطعه یا قسمت مورد نظر متجاوز از پانزده یا بیست دفعه اجرا شود، استنتاج و قیاس از روش‌های متداول انتقال درس به شاگرد است، توجه خاص به اعداد در کلام استاد حین تدریس کاملاً مشهود است.
هوش کلامی – زبانی [Verbal- Linguistic Intelligence]
جایگاه در مغز: عمدتاً نیمکره‌ی چپ
تعریف:توانایی بالقوه برای تفکر واژگانی و درک چگونگی کاربرد موثر زبان
استفاده از شعر در دستور سنتور و ردیف‌ها، نمونه‌ای از دخالت هوش کلامی- زبانی است. گر چه به نظر می‌رسد دلیل این استفاده‌ بیشتر پیروی از یک سنت موسیقی ایرانی و یک سنت آموزشی باشد. از مصداق‌های دیگر این هوش در این مکتب‌ می‌توان از معنا کردن شعرهای آواز اسم برد. نام‌گذاری قطعات هم می‌تواند مصداق دیگری برای حضور زبان در مکتب پایور باشد؛ از «چهل مضراب» (که خود گواه دیگری بر هوش منطقی – ریاضی است) تا «پالیزبان» و «فریبا».
هوش بین فردی [Interpersonal Intelligence]
جایگاه در مغز: سیستم لیمبیک، کورتکس جلوی پیشانی
تعریف: توانایی بالقوه برای فکر کردن به دیگران و درک ارتباطات خود با آنها
برای وجود این هوش در اهداف آموزشی مکتب پایور، اینها را می توان برشمرد: «فرامرز پایور» به بعضی از شاگردانش اصول اولیه‌ی نواختن تمبک را می‌آموخت (که می‌گفت خود از «حسین تهرانی» آموخته) و از آنها می خواست در کلاس برای ضربی های مشکل، به خصوص پیش درآمدهای سنگین، هم کلاسی خود را همراهی کنند. شاگردان را به انجام فعالیت‌های گروهی، از اجرای دو نوازی در کنسرت‌های کلاسی تا همکاری در گرداندن امور محوله، ترغیب می‌کرد. به حضور شاگردان در کلاس (به غیر از هنگام تحویل درس خود) برای گوش دادن به ساز و درس دیگران بها می‌داد. اما در کتاب‌های آموزشی و طراحی آنها کمتر نقطه‌ای از توجه خاص به هوش بین فردی دیده می شود.

هوش درون فردی [Intrapersonal Intelligence]
جایگاه در مغز: سیستم لیمبیک، کورتکس جلوی پیشانی
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر در باره‌ی خود و اندیشیدن به افکار، احساسات و رفتار خود
تقریباً اثری از دخالت این هوش در این مکتب دیده نمی‌شود. حتی می توان نوعی مقاومت و عدم انعطاف را در ایجاد ارتباطی بین مکتب (شامل درس‌ها، روش‌های تدریس، هدف‌های آموزشی، معیارهای سنجش و موازین یادگیری) و خود شاگرد (شامل افکارش درباره‌ی موضوعات درسی، احساساتش در باره‌ی چیزهایی که می‌نوازد و مانند آن) مشاهده کرد.
هوش بدنی – حرکتی [Bodily- Kinesthetic Intelligence]
جایگاه در مغز: کورتکس حسی، کورتکس حرکتی
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر حرکتی و استفاده از بدن خود
در یک مکتب آموزش نوازندگی به دلیل نواختن ساز، خواه ناخواه از بدن استفاده می شود اما به نظر می‌رسد که این واقعیت برای دخالت فعال هوش بدنی- حرکتی کافی نباشد. در مکتب پایور تفکر حرکتی به قوت عوامل دیگر این هوش نیست. به نظر می‌رسد که نه در کتاب‌های آموزشی و نه در روش‌های آموزش از شاگردان خواسته نمی‌شود به حرکت‌ها فکر کند.شاید دخالت داد این توانایی برای یادگیری همه‌ی سازها لازم باشد؛ اما برای سنتور که موسیقی تندرونده‌تری از باقی سازها دارد و حرکت مضراب و ضربه‌های آن در سطحی وسیع و فاصله‌‌های کوچک بین خرک‌ها صورت می‌گیرد، این مساله جدی‌تر جلوه می‌کند. تغییر پوزیسیون‌های زرد و سفید و پشت خرک را هم باید به موارد بالا افزود. به عبارت دیگر، برای سازی که حرکت در آن برای دقت و صحت اجرا و نیز ایجاد بیان نقش مهمی ایفا می‌کند، هوش حرکتی در این مکتب دخالت ناچیزی در آموزش دارد.
هوش موسیقی – ریتمی [Musical- Rhythmic Intelligence]
جایگاه در مغز: کورتکس شنوایی راست، سیستم لیمبیک
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر صوتی و درک موسیقی و چگونگی ساخت و اجرای آن
به کارگیری این هوش در هر آموزش موسیقی بدیهی است. اصلاً همین واقعیت است که می‌تواند از شاگردان یک مکتب افرادی بسازد که تنها هوش موسیقی خوبی دارند ولی هوش‌های دیگرشان ضعیف و رشد نیافته باقی مانده است. خود هوش موسیقی – ریتمی هم در یک مکتب موسیقی می‌تواند به درجات مختلف دخالت داشته باشد. در مکتب پایور، آواز خواندن حین سنتور زدن، از حفظ داشتن شعرها، همنوازی‌ها و گوش دادن به موسیقی زمینه یا آنچه دیگری می‌نوازد از مصداق‌های بارز توجه به این هوش است. اما در این مکتب کار چندانی روی ریتم و درک آن صورت نمی‌گیرد. اغلب شاگردان بدون درک مستقل، مشخص و کافی به تکرار آن چه شنیده‌اند می‌پردازند. حرکت بدن به حداقل است. پا زدن حین نواختن ممنوع بوده و از شاگرد خواسته می‌شود که بدن و دست‌ها را در کمترین مقدار حرکت بدهد. در این مکتب، کمتر فرصتی برای درک و دریافت موسیقی اختصاص داده می‌شود. در باره‌ی تکنیک‌ها و روش‌های گوش دادن به موسیقی تقریباً به شاگرد چیزی گفته نمی شود.
هوش طبیعت [Naturalist Intelligence]
جایگاه در مغز: هنوز دقیق مشخص نشده اما احتمالاً شبکه‌ی عصبی تشخیص و شناسایی اشیاء ناحیه‌ی بینایی متمایل به بخش خلفی مغز.
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر در باره‌ی طبیعت و درک آن
توجه به طبیعت و دخالت آن در آموزش موسیقی از سویی بسیار دور از ذهن و از سویی دیگر، به دلیل نزدیکی موسیقی سنتی ایران با طبیعت امری بسیار محتمل است. برای نمونه می‌توان وجود اسامی پرنده‌ها و گل‌ها، نسبت دادن دستگاه‌ها به ساعات مختلف شبانه‌روز و نام مناطق و شهرها را یادآوری کرد. در مکتب پایور هم مطالب درسی دارای همین مشخصات هستند؛ اما اگر بخواهیم توجه خاص در دخالت هوش طبیعت را در این مکتب ببینیم، شاید چندان قابل ملاحظه نباشد، شاید با قطعاتی مانند «زردملیجه»، «زنگ شتر»، «گل گندم» و مانند اینها یا دستمایه‌های فراوان دیگر در ردیف موسیقی ایرانی بتوان هوش طبیعت را بیشتر در آموزش دخیل کرد.
هوش وجودی [Existential Intelligence]
جایگاه در مغز: لب‌های گیجگاهی و احتمالاً مجتمع پیام‌های تمام مغز.
تعریف: توانایی بالقوه برای تفکر فلسفی و درک زندگی، عالم و هستی
اگر چه، همان طور که پیش‌تر گفته شد، این هوش هنوز کامل در فهرست هوش‌های چندگانه تثبیت نشده، اما بدون شک در یک مکتب موسیقی هنری، از هر ژانر و سرزمینی، جایگاه و محل توجه خاص خود را دارد.در موسیقی اصیل ایرانی هم، به دلایل مختلف مانند وام‌گیری از شعر فارسی، همنشینی با داستان‌های عاشقانه، تاثیرپذیری از اساطیر، نزدیکی با عرفان و مانند اینها،دخالت هوش وجودی کاملا نمایان است.اما این واقعیت در میان شنوندگان بسیار محسوس‌تر است تا شاگردان و استادان موسیقی ایرانی.از افراط عده‌ی قلیلی از موسیقی‌دانان ایرانی در به کارگیری این هوش شنوندگان که بگذریم؛ به نظر می‌رسد که بیشتر کلاس‌ها و مکاتب موسیقی به هوش وجودی به معنای گسترده و کلی آن، یعنی توانایی تفکر فلسفی و درک زندگی و هستی به دور از گرایش فکری یا معنوی خاصی، کم توجه یا بی‌توجه‌اند. در مکتب پایور نیز دخالت معین و مشخصی از هوش وجودی مشاهده نمی‌شود و با این که دچار آن افراط‌های بالا نیست، اما جایگزین مشخصی هم در جهت اعتدال بخشیدن به این دیدگاه در این مکتب دیده نمی‌شود.
نتیجه:
یک؛در این تحلیل، ارزش‌گذاری هدف نیست. اینجا قصد شناخت است. با شناختی که دارای اشراف باشد می‌توانیم روشن‌تر به مسایل نگاه کنیم. آن گاه اگر قصد انجام کاری داشته باشیم، موثر خواهیم بود.
دو؛ویژگی ها و خصوصیات برخی پدیده‌ها را در مقایسه بهتر می‌شود مشاهده کرد تا به طور مجرد. به وسیله‌ی این بررسی، با مقایسه‌ی این مکتب با مکتب‌های دیگر سنتور (صرف نظر از ابعاد آنها که در حال حاضر به اندازه‌ی مکتب فرامرز پایور نیستند) و همچنین مقایسه با مکاتب سازهای ایرانی دیگر و مکاتب غیرایرانی، روشن‌تر می‌توانیم مصداق‌های عنوان شده در اینجا و نتایج را درک کنیم. به علاوه، تاثیر عملکرد یک مکتب بر شاگردانش را باید از جنبه‌های مختلف مورد بررسی قرار داد؛ چرا که شاگردان یک مکتب قرنطینه نیستند و فقط در معرض آن مکتب قرار ندارند.
سه؛این بررسی می‌تواند در مواردی فقط بررسی مکتب پایور نبوده و به نوعی شامل تمام مکاتب آموزش موسیقی ایرانی، دیدگاه‌های جاری در آن و مقوله‌ی فرهنگ و هنر باشد.چرا که وجود بعضی از مشخصات این مکتب به دلیل ساز سنتور یا شخص فرامرز پایور نیست؛ بلکه وامدار نوعی طرز تلقی از هنر، فرهنگ، تعلیم و تربیت و موسیقی به معنای اعم در میان مردمان جهان و به شکل اخص در بین ایرانیان است.
چهار؛ با نگاهی کیفیت‌گرا به دخالت هوش‌های چندگانه در مکتب فرامرز پایور می‌بینیم که حضور اغلب هوش‌ها متوسط است و به غیر از یکی، باقی هوش‌ها دخالت ضعیفی در آن مکتب دارند که این خود در قدم اول می‌تواند نشان از بازدهی متوسط یک مکتب داشته باشد. مکتبی که اگر از اکثر هوش‌ها به میزان و کیفیت بالاتری بهره می‌جست می توانست در شکل قوی‌تری به هدف‌های خودش نایل شود. می گوییم هدف‌های خودش چون مساله‌ی بررسی موفقیت یک مکتب با توجه به اهدافی است که خودش تعیین کرده؛ نه هدف‌های دیگری که ممکن است در جای دیگر و توسط دیگران مطرح باشد.
پنج؛ به تک‌تک هوش‌ها که توجه کنیم؛ ضعف دخالت هوش‌های تصویری – فضایی، درون فردی و وجودی مشهود است. هوش‌های طبیعت، موسیقی – ریتمی و بدنی – حرکتی تقریباً با کیفیتی مشابه و تقریباً متوسط به کار گرفته شده‌اند. هوش‌های بین فردی و کلامی- زبانی هم در حدی متوسط اما بیشتر از سه هوش قبلی حضور دارند. شاید قوی ترین دخالت هم سهم هوش منطقی – ریاضی باشد.
شش؛ عدم پرورش کافی هوش‌های وجودی، درون فردی و تصویری – فضایی می‌تواند موجب تربیت شاگردانی بدون تفکر فلسفی و تخیل و تفکر تصویری باشد. همچنین می تواند باعث شود شاگردان این مکتب بدون توجه به احساسات و افکار خود به خلق موسیقی بپردازند. به عبارت دیگر؛ موسیقی ای به وجود آورند که عاری از خود، تخیل و تفکر باشد. به این دلیل، شاید شاگردان این مکتب آهنگساز نباشند.
هفت؛ دخالت متوسط هوش موسیقی – ریتمی برای یک مکتب موسیقی نقطه‌ی قوت نیست به همین دلیل به نظر نمی‌رسد که این مکتب بتواند فردی با هوش بالای موسیقی تربیت کند. به عبارت دیگر؛ ثمر این مکتب شاید موسیقی‌دان متوسطی باشد.
هشت؛ به نظر می‌رسد که این مکتب می‌تواند نوازنده‌ی گروه تربیت کند. پرورش کافی هوش بین فردی و هوش کلامی شاگردان به آنها کمک می‌کند که با بهره جستن از هوش منطقی بالا فرد مناسبی برای عضویت در گروه موسیقی باشند؛ اما شاید برای سرپرستی گروه هوش موسیقی – ریتمی بالاتری لازم باشد.
نه ؛ برای تصنیف و تالیف تخیل لازم است. هوش ضعیف تصویری – فضایی شاید مانع از پرورش موسیقی‌دانانی بشود که بتوانند مولف باشند؛ توانایی تالیف چه در موسیقی و چه در طراحی دوره‌های آموزشی، تألیف و ترجمه‌ی کتاب، مقاله و مانند اینها.
ده؛ به کارگیری کافی از هوش‌های بین فردی، کلامی و منطقی شاید بتواند معلم تربیت کند. معلم‌هایی که قادر باشند محتوای مکتبی را خود در آن پرورش یافته‌اند، به شاگردان بعدی منتقل کنند.
پی نوشت ها:
1- مجموعه‌ی مواد درسی (شامل کتاب‌های آموزشی و غیر آموزشی) اهداف آموزشی، روش‌های آموزش و معیارهای سنجش و یادگیری را در اینجا مکتب آموزشی می‌نامیم.
2- نظریه‌ی هوش‌های چندگانه Multiple Intelligences Theory
3- بوبان، بابک (1381) نقش موسیقی آوازی در آموزش شعر فارسی، رساله‌ی کارشناسی ارشد زبان‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبائی
4- Fleetham, Mike (2007) Multiple Intelligences, Network Continuum, London
5-Brown, H. D (1987) Principles of Language Learning and Teaching Prentice – Hall. New Jersey

منبع: فرهنگ و آهنگ – شماره‌ی 23,24 – بهمن و اسفند 1387

ارسال شده به تاریخ 20 آذر 1392
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS