موسیقی عامیانه در ایران؛ مقدمه
محمود خوشنام
فرهنگ عامیانه را اگر برگردان دقیق آن چیزی بدانیم که در زبانهای اروپایی “فولکلور” نامیده میشود، دامنهای بسیار گسترده پیدا میکند و همه باورها، رفتارها، شعرها، قصهها و ترانههای بخش بزرگی از تودههای مردم را در بر میگیرد.
در این میان ترانههای عامیانه که جایی برجسته در این فرهنگ دارد، خود به دو بخش روستایی و شهری تقسیم میشود، اگر چه در تعریفهایی که تا کنون از آن به دست دادهاند، به سبب وجود ویژگیهای مشترک از این تفکیک چشم پوشیدهاند.
صادق هدایت که با شور و شوق فراوان در زمینه “فرهنگ عامیانه مردم ایران” کار کرده، همه این ترانهها را “نماینده روح ملت” و “صدای درونی” آن ارزیابی میکند و سازندگان آنها را “مردم گمنام بیسواد” مینامد، که اگر چه دستاوردهایشان با اصول علمی موسیقی امروز متفاوت است، ولی به هر حال “نوعی هنر” است، حتی “هنر کاملی” است. به گفته هدایت ” عموما و به خطا هنر را منحصر به مردمان برگزیده و منورالفکر تصور میکنند، حال آن که نیاز به هنر در طینت بشر به ودیعه نهاده شده…. انسان ابتدایی و وحشی نیز حتی، هیجانات خود را به آواز بیان میکند. شاید آواز او ساده و خشن باشد ولی به هر حال نماینده حس زیبایی پرستی اوست…”
عبدالحسین زرین کوب نیز ترانههای عامیانه را برخاسته از درون جامعه، ارزیابی میکند. با این تفاوت که او سازندگان آنها را، نه مردم بیسواد، که هنرمندانی میداند که گمنام ماندهاند و یا خواستهاند، به دلائل اجتماعی، گمنام بمانند. “این هنرمندان بی نام و نشان به زبان توده مردم سخن گفتهاند. به همین جهت نیز ترانههایشان در میان عامه مردم رواج پیدا میکند….”
تا این جا با ویژگیهای مشترک ترانههای عامیانه، اعم از شهری و روستایی، آشنا شدیم. نخست آن که شعر و موسیقی آنها ساده، بیتکلف و زبان دل مردم است.
دوم آن که سازندگان و سرایندگان اصلی آنها شناخته شده نیستند. ولی ویژگیهای دیگری نیز در میان است که ترانههای عامیانه شهری را از ترانههای روستایی جدا میکند.
نخست آن که بسیاری از آنها به سبب پرداختن به مسائل روز شهری، عمر کوتاهتری دارند. مسائل که کهنه میشوند، آنها نیز از یادها میروند. دوم آن که ترانههای شهری رابطه نزدیکتر و پیوستهتری با موسیقی سنتی و مایههای ردیفی آن دارند. اگر چه استادان سنتی آنها را “بیارزش” میدانند، ولی بخشی از این ترانهها، در عمل به سبب برخوردار بودن از ریتمهای تند در اجرای مایههای سنتی، آنها را به پسند مردم نزدیکتر میکنند. بی سبب نیست که در سالهای نخستین قرن جاری خورشیدی، چند تن از آهنگسازان و خوانندگان سنتی نیز به ترانههای عامیانه شهری روی آوردهاند.
جستجو برای یافتن سرآغاز زندگی ترانههای عامیانه، کار لغو و بیهودهای است، زیرا که آدمی از بدو خلقت با موسیقی و- این نوع موسیقی- زیسته است. ولی البته میتوان به سراغ تاریخ گردآوری و تدوین ترانهها رفت. به نظر میرسد که پیش از ایرانیان، جهانگردان و شرق شناسان اروپایی به ثبت و ضبط ترانهها و تصنیفهای شهری ما علاقه نشان دادهاند.
یکی از قدیمیترین ترانههای مردمی که متن آن به ثبت رسیده و رنگ و بوی سیاسی نیز دارد، برمیگردد به اوایل دوره قاجار و شکست و فرار و مرگ لطفعلی خان زند که موردعلاقه مردم بوده است. این ترانه را ” ادوارد اسکات وارینگ” انگلیسی در کتاب “سفری به شیراز”، در سال ۱۸۰۷ میلادی، به نقل آورده است:
“لطفعلی خان مرد رشید/ هر کی رسید، آهی کشید/”
“مادر او جامه درید/ لطفعلی خان بختش خوابید/”
“بازم صدای نی میآد/ آواز پی در پی میآد!/”
ادوارد براون، خاور شناس معروف مینویسد: “ایرانیها اشعاری سبک دارند که وزن آنها نیز غیر معمولی است… و آنها را در جادهها و باغها، گاه همراه با سه تار، میخوانند. سرایندگان آنها هم شناخته شده نیستند و ترجیح میدهند، گمنام بمانند.”
براون سپس تکهای از ترانه “دلگشا” را به عنوان نمونه نقل میکند که مردم در شکایت از بد رفتاریهای یکی از بزرگان حکومتی میخواندهاند:
“دلگشا را ساخت زیر سرسرک/ دلگشا را ساخت، با چوب و فلک!”
از میان نویسندگان ایرانی شاید عبدالله مستوفی نخستین کسی باشد که در خاطرات خود، گوشه چشمی نیز به ترانههای مشهور مردمی داشته است. از جمله ترانهای را ثبت کرده که مردم در اعتراض به سفر عتبات ناصرالدین شاه، در سالهای قحطی ساختهاند:
“شاه کج کلا/ رفته کربلا/ نان شده گران/ یک من یک قران/
ما شدیم اسیر/ ازدست وزیر/ ازدست وزیر!……../”
عارف قزوینی، ترانه پرداز دوره مشروطیت نیز در دیوان خود، به اختصار از چند ترانه عامیانه شهری یاد میکند و البته آنها را به باد انتقاد میگیرد. به گفته روحالله خالقی، او نمونههای نازلی از این ترانهها را به نقل میآورد تا اهمیت و ارزش تصنیفهای وطنی خود را گوشزد کرده باشد. غیر از نمونههایی که عارف انتخاب کرده، ترانههای عامیانه دیگری نیز وجود داشته که در حد خود دارای ارزشهایی بودهاند تا آن جا که بعضی از آنها را بعدها خوانندگان سنتی نیز با تنظیمهای تازه بازخوانی کردهاند.
اسماعیل مهرتاش و جواد بدیع زاده در این میان دو نمونه برجسته به شمار میآیند.
اسماعیل مهر تاش که تارنوازی را نزد درویش خان و دانش موسیقی را از علینقی وزیری آموخته بود، به مرور علاقه ویژه به گردآوری و تنظیم ترانههای عامیانه شهری پیدا کرد. او که در زمینه تئاتر نیز درس خوانده بود، از این ترانهها در برنامههای صحنهای خود بهره میگرفت.
مهرتاش به ویژه به گردآوری و بازسازی “ترانههای عامیانه حرفهای” علاقه داشت. مثل آنچه فروشندگان دورهگرد، در کوچه و خیابان و درباره کالای خود میخواندند تا مشتریان را از خانهها بیرون بکشند.
جواد بدیع زاده نیز که از یک خانواده روحانی برخاسته بود، بعدها به موسیقی سنتی روی آورد و به ویژه رغبت بسیار به خواندن ترانههای عامیانه پیدا کرد. اصرار و تشویق مهرتاش و ابوالحسن صبا در ایجاد این رغبت نقشی مهم ایفا کرده است.
بدیع زاده خود میگوید: “مهرتاش چند آهنگ با اشعار خودمانی درست کرده بود که زبان حال مردم بود. مثل”زالکه زال زالکه” و “یکی یه پول خروس”، و به من پیشنهاد کرد، بخوانم. من وحشت داشتم از خواندن آنها. زیرا فکر میکردم مورد ملامت دوستان و موسیقی شناسان واقع شوم… بالاخره با مقداری جر و بحث و تشویق مرحوم ابوالحسن صبا برای خواندن آنها آماده شدم…..”
کوششهای اسماعیل مهرتاش و جواد بدیع زاده، نیرویی تازه به ترانههای عامیانه بخشید و موقعیت آنها را به عنوان یک نوع موسیقی فراگیر در ایران تثبیت کرد. این ترانهها، پس از آن، پروش دهندگان و مجریان ویژه خود را پیدا کرد که تعدادشان نیز روزافزون بود.
منبع: بی بی سی