اِم. وارد: از الهام گرفتن با استراق سمع تا خوابهایی دربارهی چاک بِری
نویسنده: کریس ستِفِن | برگردان: ارشیا جم
اِم. وارد در چهارسالِ بینِ آلبوم ۲۰۱۲اش «همدمی برای زمینهای بایر» تا «باران بیشتر» ،که اوایل سال ۲۰۱۶، بی فعالیت ننشسته بود. در این چند سال دو آلبومِ «شی و هیم» دیگر با زویی دِیشِنِل ساخت و با نِکو کِیس در آلبوم ۲۰۱۳اش همکاری کرد. کِیس نیز لطف او را با حضور در «باران بیشتر» به همراه پیتر باک و کِی.دی. لَنگ جواب داد.
ما با اِم. وارد دربارهی الهاماتِ غیرمنتظرهاش، مثل حضور چاک بِری در خوابش و همچنین درباره قابلیتهای ریتمیکِ گیتار و اولین مواجههی او با موسیقیِ مرموزِ اسطورهی بلوز، رابرت جانسون، در دبیرستان گپ میزنیم.
آلموزیک: وقتی میخوای موزیک بنویسی، جای بخصوصی برای نشستن و تمرکز کردن داری؟
اِم وارد: جای بخصوصی ندارم چون وقتی زیاد سفر میری و توی تور هستی باید انعطاف پذیر باشی که خودتو با شرایط مکان وفق بدی. تنها چیزی که نیاز دارم یه مکان آروم و یه ذره تنهاییه که بتونم تمرکز کنم. یه جای تمیز و خوش نور کافیه.
آلموزیک: آیا ایدهی هیچکدوم از ترانههات توی موقعیتهای غیرمنتظره به ذهنت رسیدند؟
اِم وارد: خیلی از ترانهها از شنیدن مکالمههای مردم به ذهنم رسیدن. نوع معاشرتِ مردم برای من خیلی مفرحه. به نظرم توش خیلی طنز هست، و خیلی وقتها از توش شعر خوب هم درمیاد. از خوندنِ نیویورک تایمز هم خیلی الهام میگیرم چون توی اون هم خیلی طنز هست، و خب خیلی هم تراژدی.
آلموزیک: حتما باید مکالمههای واقعی باشن یا میتونه، مثلا، دیالوگ فیلم هم باشه؟
اِم وارد: وقتی مکالمهی مردمه میتونه یه جمله باشه، یا حتی یه اصطلاح یا تکه کلام. وقتی موضوع زبان و نحوه استفاده کردن ما از اونه، چیزهایی که میشه ازش کشید بیرون بیپایانه.
آلموزیک: این موضوع وقتی دورتر از خونه میشی، و مردم ریتم و جملهبندیهای متفاوت توی صحبت کردن دارن، برات جذابتر نمیشه؟
اِم وارد: جذابیتش مساویه، نه کمتر و نه بیشتر. بودن توی جایی که مردم انگلیسی صحبت نمیکنن و من مکالماتشون رو متوجه نمیشم گاهی برای تمرکز کردن روی آهنگسازی و شعر نوشتن عالیه. چون انگار من یه هدفون ضد صدای مخصوص خودمو دارم. گاهی واقعا حس خوبیه.
آلموزیک: وقتی آهنگ میسازی همهی سازها رو باهم میشنوی یا وقتی وارد استودیو میشی تک تک اضافه میشن؟
اِم وارد: من از گیتار آکوستیک شروع میکنم، برای همین سریع گیتارو به عنوان ساز ریتمیک میشنوم…که هست! مثل پیانو که در نوع خودش ساز ریتمیکیه. این مزیتِ گیتار آکوستیکه، که ریتمها داخل و عضوی از خود سازن، مثل وقتی گیتار زدنَ رابرت جانسون رو میشنوی؛ ریتمهای موسیقیش توی گیتار زدنشن. خیلی از عناصر آهنگها از مداوم زدنِ ترانهها روی گیتار میان بیرون. انقدر روی گیتار تکرارش میکنم که ایدههایی برای ریتم، بِیس، سازهای زهی و برای هارمونیهای آوایی به ذهنم میرسه.
آلموزیک: اولین باری که رابرت جانسون شنیدی یادت میاد؟
اِم وارد: نه تنها یادم میاد، بلکه دقیقا یادم میاد اولین بار کِی رابرت جانسون شنیدم؛ دبیرستان، سال آخر. یکی از دوستام یه کاست بهم داد که عکس اون روش بود، یکی از معدود عکسهایی که تایید شده واقعا خودشه، و من خیلی جذبش شدم. بار اول موزیکش رو خیلی دوست نداشتم، به نظرم ترسناک بود چون مفهوم آواز نمیخوند. چند بار اول که شنیدمش اینجوری بودم که «این دیگه چیه!» ولی آروم آروم نظرم عوض شد و نبوغش رو درک کردم.
آلموزیک: باید توی حال و هوای بخصوصی باشی که بخوای موزیکشو گوش بدی؟ چون موسیقیش خیلی خاصه.
اِم وارد: من میتونم هر ساعتی از هر روز موسیقیشو گوش بدم چون به نظرم بینقصه.
آلموزیک: گفتی که این آلبوم یه جور فرار از تمام انرژیهای منفیِ اخبارِ این روزهاست. چجوری میتونی بین آگاه بودن از دنیای اطرافت و مثبت اندیشی تعادل ایجاد کنی؟
اِم وارد: من هرروز میخونمشون و اولین فکری که به ذهنم میرسه اینه که، «دیگه بهتره برم کانادا یا فرانسه زندگی کنم.» خوندن صفحهی اول نیویورک تایمز خیلی مایوس کنندهست، ولی بعد از اینکه دلسردیِ اولیهت فروکش میکنه شروع میکنی فکر کردن به راههایی که میتونی این موضوع رو هضم کنی. هرکس راز خودشو برای رسیدن به آرامش داره و مال من کار کردنه، که یعنی موسیقی، که من ازش به عنوان یه راه فرار استفاده میکنم.
آلموزیک: خواب موسیقی یا موسیقیدانی رو میبینی؟
اِم وارد: کیت ریچاردز و میک جَگِر و چاک بری چندبار اومدن به خوابم. ایدهی ترانهی «بچه کوچولو» که توی این آلبوم هست از یه خوابی اومد که توش چاک بری برای یه بچه خط اول شعر این آهنگ رو میخونه: «همه چیز توی دنیا پیره، به جز این بچه.» من خواب دیدم که چاک بری با این بچه توی بغلش میره روی صحنه و اون جملهی زیبا رو براش میخونه. وقتی بیدار شدم تبدیل شد به یکی از ترانههای آلبوم.