گفت‌وگو با هلن گریمو | بخشِ اول SAAZBUZZ

گفت‌وگو با هلن گریمو | بخشِ اول

پیتر شلوئر | بهزاد هوشمند

در پانزده سالگی جهانِ موسیقی را با خوانشِ جدیدش از راخمانینف شگفت‌زده کرد. اجرای خارق‌العاده‌ی آن دخترِ جوانِ فرانسوی از اتودهای راخمانینف طوفانی بود. تاویلِ مه‌آلودش از سوناتِ اپوس سی و ششِ راخمانینف استانداردهای جدیدی در نوازندگی پدید آورد. او این قطعه را در تنها سه هفته آموخته بود. پس از آن، او بارِ دیگر به کنسرواتوار پاریس بازگشت و اجرای او و ارکسترِ پاریس به رهبری دنیل برنبویم نقطه‌ی آغازِ فعالیت‌های او در سطحِ جهان بود.

هلن گریمو در جست‌وجوی خود سرانجام برامس را یافت، و خوانشِ متفکرانه‌ی او از کنسرتو پیانوی شماره‌ی دوی برامس با همراهی آندریس نلسونز و فیلارمونیکِ وین درکِ عمیقِ او از این آهنگ‌ساز را آشکار کرد.

امروز گریمو در آمریکا-همراه با گرگ‌هایش-زندگی می‌کند. او در رابطه با گرگ‌ها به آرامشِ روحی برای برگزاری کنسرت‌هایش می‌رسد. گفت‌وگوی او و پیتر شلوئر در نیویورک را می‌خوانید:

پیتر شلوئر: شما تنها موسیقی‌دانِ خانواده‌ی گریمو هستید. چطور؟

هلن گریمو: زمانی که کودک بودم، والدینم حس می‌کردند که چندان شاد نیستم. به همین خاطر تصمیم گرفتند فعالیت‌های متعددی به من پیشنهاد کنند. درسم بد نبود و آموختن را دوست داشتم، اما مشکلم با فرآیندِ یادگیری بود و آن را به شکلی که خودم می‌خواستم انجام می‌دادم. همیشه تکالیفم را پیش از همه تمام می‌کردم، بعد یا حواسِ بقیه را پرت می‌کردم، یا موضوعاتِ بی‌ربطی که درباره‌شان کنجکاو بودم را پیش می‌کشیدم. علاقه‌ای به بچه‌های هم سن و سالِ خودم نداشتم و از گروه‌هایی که آن‌ها عضوشان بودند متنفر بودم. آن‌ها همیشه احتیاج به یک قربانی داشتند و این به نظرم وحشیانه و زننده می‌آمد. در زنگ‌های تفریح، معمولاً پشتِ یخچالِ سالنِ غذاخوری پنهان می‌شدم. همیشه ناراحتی و تنفرم از کارهای اجباری را نشان می‌دادم. وسواسِ تقارن داشتم؛ گاهی همه‌ی لباس‌هایم را از کمد بیرون می‌ریختم و بعد با استفاده از خط‌کش تا می‌کردم. کاری که ساعت‌ها طول می‌کشید و والدینم را دیوانه می‌کرد. تا زمانی که نظم کاملاً برقرار نمی‌شد آرام نمی‌گرفتم. اما چیزی که آن‌ها را وقعاً آزار می‌داد این بود که عمداً به خودم صدمه می‌زدم: اگر برایم اتفاقی می‌افتد، باید همان اتفاق را برای نقطه‌ی مقابلِ بدنم به وجود می‌آوردم تا تعادل برقرار شود.

پیتر شلوئر: پدر و مادرتان چه‌کار کردند؟

هلن گریمو: آن‌ها امیدوار بودند که ورزش به من کمک کند. تلاش کردند با استفاده از فعالیت‌های مختلف به مغزم استراحت دهند، اما من واقعاً اشتیاقِ چندانی نداشتم. آخرین چیزی که به ذهنشان رسید موسیقی بود. پدرم یک پیانوی کوچک اجاره کرد و کلاس‌های پیانو برایم ترتیب داد. موسیقی تبدیل به راهِ فرارِ شخصیِ من شد. مشکلاتم را حل نمی‌کرد، اما کمک می‌کرد با آن‌ها کنار بیایم.

پیتر شلوئر: چیزی که قرار بود نوعی درمان باشد، بزرگ‌ترین استعدادِ شما را آشکار کرد. شما با پی‌یِر باربیزه در مارسی پیانو را شروع کردند و در دوازده سالگی واردِ کنسرواتوار پاریس شدید و با ژاک روویه ادامه دادید.

هلن گریمو: و در ابتدا همه چیز عالی بود. اما از سالِ دوم تبدیل به یک موجودِ سرکش شدم. در پایان آن سال، امتحانی بود که باید در آن چندین اتود اجرا می‌کردیم. اما من در چیزهای جذاب‌تری غرق شده بودم. در سونات‌ها و کنسرتوهایی که قرار بود دیرتر اجرا کنیم. به قدری از اتودِ فا ماژور، اپوس دهِ شوپن خسته شده بودم که خیلی ساده، گفتم اجرایش نمی‌کنم. معلمم گفت که یا آن را بنوازم، یا کلاس را ترک کنم. این هم تأثیری نداشت. دیگر کلاس نرفتم و با تمرین کردنِ کنسرتوی شماره‌ی دو شوپن، رپرتوارِ خودم را انتخاب کردم. بعدتر همین کنسرتو را با اعضای کنسرواتوار نواختم. یک ضبط از آن اجرا را، همراه با همان اتود به عنوانِ قطعه‌ی پایانی، برای معلمم بردم تا ثابت کنم وقتم را تلف نکرده‌ام. چند هفته بعد یک تهیه‌کننده از شرکتِ دِنون به پاریس آمد، و بعد از این‌که ژاک روویه آن نوار را به او داد، تصمیم گرفت یکی از اجراهایم را ضبط کند.

پیتر شلوئر: موفقیتی بدونِ برنده شدن در یک مسابقه‌ی نوازندگی. آیا هرگز در مسابقاتِ نوازندگی شرکت کرده‌اید؟

هلن گریمو: بله، یک بار. قرار بود تجربه‌ی مهمی باشد، اما بر مسیرِ کاریِ من تأثیری نگذاشت. در کنسرواتوار همه انتظار داشتند که در پایان دوره‌ی تحصیلی در مسابقاتِ نوازندگی شرکت کنی. معلمم پیشنهاد کرد که در مسابقه‌ی بوزُنی در بولزانو شرکت کنم. اما یک روز، دفترچه‌ی راهنمای مسابقه‌ی چایکوفسکی در مسکو را پیدا کردم و در آن غرق شدم. قطعاً باید به مسکو می‌رفتم، چون ادبیات روسی مرا شگفت‌زده می‌کرد. دوست داشتم بدانم مردم آن‌جا شبیهِ شخصیت‌های کتاب‌های داستایوفسکی و تولستوی، که با اشتیاق فراوانی خوانده بودم، هستند یا نه. ژاک روویه اخطار کرد که این کار، با توجه به این‌که هیچ تجربه‌ای ندارم، خودکشیِ کامل است. به ویژه که خودِ او در ژوری بود و نمی‌توانست به اجرای من رای بدهد. به هر حال من نامه‌ی درخواست شرکت در مسابقه را فرستادم و در آخرین لحظه پذیرفته شدم. بالاخره توانستم رپرتوارِ لازم را در مدتِ کوتاهی آماده کنم. از چشم‌اندازِ گذراندنِ سه هفته در مسکو هیجان‌زده بودم. تا مرحله‌ی نیمه‌نهایی رسیدم و از شنیدنِ اجراهای دیگران چیزهای زیادی آموختم. وقتی به فرانسه برگشتم، با کمی شانس توانستم یک رسیتال در جشنواره‌ی موسیقیِ اکس-آن-پرووانس برگزار کنم که از طریقِ رادیو پخش شد. بعد از آن در کن یک رسیتال داشتم، شرکتِ دِنون اولین سی‌دیِ من را منتشر کرد که شاملِ قطعاتی از راخمانینف بود و با دنیل برنبویم و ارکستر پاریس یک کنسرت برگزار کردم. او برایم توضیح داد که توجهِ بیش از اندازه به مسابقه‌های نوازندگی چقدر می‌تواند خطرناک باشد و در نتیجه این فصل از زندگی‌ام تمام شد. بعد از آن تصمیم گرفتم کلاس‌هایم را رها کنم. دوست داشتم مستقل باشم و حس می‌کردم تمام ابزارِ لازم را از معلم‌هایم گرفته‌ام. متاسفانه ژاک روویه از این تصمیم رنجید. واقعا متاسفم، چون خیلی به او مدیونم.

پیتر شلوئر: آیا روش تمرینی که انجام می‌دهید-بدون پدال و بسیار آرام-را ژاک روویه به شما آموزش داد؟

هلن گریمو: بله. او همیشه می‌خواست که به صدای سازِ خودت گوش کنی، به جای این‌که فقط بنوازی. این به نظر بدیهی می‌آید، اما این‌طور نیست. بیشترِ افراد به صدای سازِ خودشان گوش نمی‌دهند. این روش کمک می‌کند که بهتر پیشرفت کنی. همچنین بسیار مهم است که بتوانی رنگِ صدا را بدونِ پدال تغییر دهی یا بدونِ پدال نت‌ها را به شکلِ لگاتو اجرا کنی. فقط وقتی توانستی این کار را بکنی، حق داری پدال را بگیری. و هرچه آرام‌تر تمرین کنی، در اجرا با تمپوی اصلی راحت‌تری. اما گاهی هم فقط ذهنی، بدونِ ساز، تمرین می‌کنم.

پیتر شلوئر: آن را چطور یاد گرفتید؟

هلن گریمو: یک بار قرار بود یک قطعه‌ی موسیقیِ معاصر را برای امتحانی در کنسرواتوار آماده کنم. به آن قطعه هیچ علاقه‌ای نداشتم و روزِ قبل از امتحان حتی نت‌ها را نمی‌دانستم. بعد از سه ساعت تمرینِ بی‌فایده تصمیم گرفتم روشِ جدیدی را امتحان کنم. چراغ‌ها را خاموش کردم، در تاریکی رو تختم نشستم و از اول قطعه را در ذهنم مرور کردم. زمانی که به جایی رسیدم که ادامه‌ی قطعه را یادم نبود، چراغ را روشن کردم، میزان‌های فراموش شده را با دقت خواندم، چند بار نواختم، چراغ‌ها را خاموش کردم و دوباره از اول. پنج ساعتِ بعد روی این قطعه از همه‌ی قطعاتِ دیگرِ برنامه مسلط‌ تر بودم. کشفِ بسیار مهمی بود که مدام آن را گسترش دادم. به جز اندیشیدن به جمله بندی‌ها و ساختارِ قطعه، باید بتوانی شرایطِ فیزیکی اجرا را در ذهنت بازسازی کنی. در آن لحظه، موسیقی را در کامل‌ترین شکلِ خودش می‌شنوی، حالتِ انگشتان و کلِ بدنت را در هنگام اجرا می‌بینی و درک می‌کنی که اجرای آن قطعه در واقعیت چه حسی دارد. این یک موقعیتِ تمرکزِ شدید است که در آن مثلِ یک نمایشنامه، اجرای ایده‌آلِ آن موسیقی در آینده را تصور می‌کنی. بعد، روی صحنه، می‌توانی همین مسیر را دنبال کنی.

پیتر شلوئر: آیا این فرآیند، شاملِ اجرای آکردها به شکلِ آرپژهای ظریف، که یکی از مشخصاتِ بسیار خاصِ نوازندگی شماست نیز می‌شود؟

هلن گریمو: نه، زمانِ تمرین گاهی همه‌ی آکوردها را به شکلِ آرپژ می‌نوازم تا همه‌ی صداها را بشنوم. گاهی فکر می‌کنم کاش سازی می‌زدم که تنها یک خطِ ملودی داشت، چون چندصداییِ پیانو می‌تواند خیلی خسته کننده باشد. هرگز نمی‌شود عدالتِ واقعی را بینِ جزییاتِ فراوانی که با هم اتفاق می‌افتند رعایت کرد. در نتیجه، همیشه باید انتخاب کنی، و این به معنیِ نادیده گرفتنِ انتخاب‌های دیگر است.

منبع: engarmag.com

ارسال شده به تاریخ 3 خرداد 1395
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS