موسیقی پاپ و پست مدرنیسم SAAZBUZZ

موسیقی پاپ و پست مدرنیسم

جان استوری، ترجمه محمدرضا فرزاد

در این نوشته من به ترسیم و توصیف حالات و اشکال مختلف وضعیت و فرهنگ پست‌مدرن نخواهم پرداخت و تنها این دو را به‌منظور بررسی و تحلیل فرهنگ عامه به کار خواهم بست. «مک رابی» بر این باور است که «مباحث اخیر در باب پست‌مدرنیسم هم از جذبه‌ای قدرتمند و هم از سودمندی بسیار در نزد تحلیلگران فرهنگ عامه برخوردار است». پست‌مدرنیسم «موجودیت یافتن صداهایی را که در دل تاریخ در ذیل فراروایت های مدرنیستی برتر ناشنیده و خاموش مانده‌‌اند» نوید می‌ دهد ، صداهایی که در پس فراروایت هایی که هم پدرسالارانه و هم امپریالیستی بوده‌اند، پنهان مانده‌اند.» پست‌مدرنیسم در اندک‌زمانی به شمار بسیاری از واژگان و اصطلاحات مفهومی خاص دست یافته است. پست‌مدرنیسم دامنه خود را از مرزهای تاریخ هنر تا حوزه نظریه سیاسی و حتی صفحات مجلات و روی جلد صفحه‌ها و لوح های موسیقی گسترده است و در نگاه من این قضیه چیزی بیش از یک تغییر ذوق و سلیقه ص‍ِرف است.
بحث در باب موسیقی عامه‌پسند و پست‌مدرنیسم باید تمامی اشکال فرهنگی و کنش های فرهنگی مختلف را دربرگیرد و برجسته سازد: تلویزیون، ویدئو کلیپ، فیلم و موسیقی پاپ. اینک تنها به دو نمونه تلویزیون و موسیقی پاپ می‌پردازم.

همان‌گونه که «فریث» و «هورن‌ِ» معتقدند «ترانه‌های پاپ، موسیقی متن‌ِ زندگی‌ِ روزانه روزگار پست‌مدرن‌اند، موسیقی‌ای که در فرودگاه و آسانسور، در رستوران و کافه، و در مراکز خرید و زمینهای ورزشی گریزی از شنیدن آن نیست»
موسیقی پاپ پیوسته به بازیافت تاریخ خود می‌پردازد: به بازسازی، به احیاء، به بازگشت. پیشرفتهای سریع تکنولوژیک (به‌ویژه در عرصه نمونه‌گیری sampling) این روند را دموکراتیزه کرده است موسیقی پاپ چه به لحاظ بازار جهانی‌اش و چه به لحاظ استقبال و علاقه‌اش به حاشیه‌های فرهنگ و موسیقی ها و فرهنگ های دیگر قابل بسط و تعمیم است. فردریک جیمسون بین موسیقی پاپ پست‌مدرن و مدرن تفاوتی قائل است، او معتقد است که «بیتلز» و «رولینگ استونز» بازنمای یک لحظه و برهه مدرنیستی‌اند، اما برعکس «پانک راک» را می‌توان پست‌مدرنیستی دانست. «آندرو گودوین» بر این باور است که به دلایل مختلف این نظر اساسا‌ً وارد و صائب نیست. موضع گودوین در این بحث بر این مدعاست که پست‌مدرنیسم هیچ رابطه واقعی‌ِ توضیحی تشریحی با موسیقی‌ِ پاپ ندارد. دیدگاه من آنست که هرچند ممکن است که جیمسون در این‌باره اشتباه کرده باشد اما این به معنای آن نیست که آراء «گودوین» در این زمینه صائب و شایسته باشند. به هر حال، پست مدرنیسم در اواخر دهه 1960 آغاز می‌شود یعنی در همان دوره پیدایش موسیقی پاپ. به‌لحاظ دوره‌بندی، موسیقی پاپ و پست‌مدرنیسم به‌شدت به هم نزدیک وهم‌پوشان‌اند. البته این نکته ضرورتا‌ً بدین معنا نیست که هر موسیقی پاپ، پست‌مدرن است. همان‌گونه که گودوین نشان داده است، برتافتن و پذیرش این بحث، خود، بسیار دشوار است. از یک سوی می‌توان یک گستره زمانی فشرده را چون او در نظر داشت (پیشرفت سریع فرهنگ موسیقی در گذر از رئالیسم و مدرنیسم و پست‌مدرنیسم) که بر مبنای آن می‌توان یک آغازگاه مدرنیستی را هم در نظر گرفت. همان‌طور که گودوین در مقابل به شکل مجاب‌کننده‌ای به این بحث می‌پردازد که بیتلز و رولینگ استونز با یکدیگر متفاوت‌اند و آن دو نیز در کنار هم با «ک‍ِل‍َش» و «تاکینگ هدز» فرق دارند. فی‌الواقع به‌شکلی ساده‌تر می‌توان گفت می‌توان فرق میان «مهارت و چیره‌دستی» بیتلز و تاکینگ هدز و «اصالت» رولینگ استونز و کلش قائل شد. شاید بهترین روش برای اندیشیدن در باب رابطه موسیقی پاپ و مدرنیسم، تفکر تاریخ‌نگرانه است، تفکری که از الگوی ریموند ویلیامزی‌ِ اجزا‌ء‌ «غالب»، «متکامل» و «مازاد» فرهنگ بهره می‌گیرد. موسیقی پاپ پست‌مدرن را می‌توان عنصر نوخاسته و متکامل دهه 60 دانست که با ظهور بیتلز متأخر و راک‌ِ «داست کوست» ـ به‌عنوان نمونه‌های اصلی ـ چهره می‌نماید و در دهه 1970 با ظهور پانک «آرت اسکول» ـ که در اواخر دهه 1980 «وجه غالب» فرهنگی موسیقی پاپ می‌شود ـ تداوم می‌یابد. بررسی این رابطه به نحو مذکور از امتناع‌گرایی دو حکم «هم پست‌مدرن‌اند» و «هیچ‌کدام پست‌مدرن نیستند» پرهیز می‌کند و هرچه بیشتر دوری می‌جوید. و این یعنی که در نظر آوردن این رابطه (شاید با اصطلاح ناپسامدرن یا پیش پسامدرن) خود بازنمای‌ِ یک «موازنه در حال تغییر) نئوگرامشی‌وار، در میان اشکال متکامل و غالب فرهنگ، می‌باشد.

بررسی این مسئله به ما نشان می‌دهد که به هر حال هر موسیقی پاپی از جهاتی پست‌مدرن است (یا حداقل به شکلی بالقوه پست‌مدرن است)، اما هر موسیقی پاپی ضرورتا‌ً پست‌مدرن نیست (و اگر بخواهیم مدل جمیسونی را در نظر آوریم می‌تواند «رئالیستی» یا «مدرنیته» باشد). بحث سنجیده و دقیق گودوین در باب رابطه پست‌مدرنیسم / موسیقی پاپ او را به نکته فوق رهنمون می‌سازد اما خصومت و دشمنی او با پست‌مدرنیسم به او اجازه پذیرش و قبول منطق بحث خودش را نمی‌دهد. او بسیاری از برداشتها و تفاسیر مختلف از موسیقی پاپ و فرهنگ موسیقی پاپ به‌عنوا ن عنصر پست‌مدرن را به میان آورد. شاید مشهورترین و مستندترین رویه و جنبه توسعه پیشرفتهای تکنولوژیک، تسهیل ظهور و پیدایش صنعت Sampling باشد. آنچه اغلب در نظرات و آرا‌ء گودوین مورد غفلت واقع می‌شود شیوه استعمال و کاربرد سمپلینگ Sampling است. او معتقد است که سمپلینگ به تاریخمندی و یادآوری «تاریخ و اصالت» موسیقی کمک شایانی می‌کند؛ او همچنین بر این باور است که «سمپلینگ اغلب از این نکته غافل بوده است که نقل‌قولها و ارجاعات‌ِ به اصوات و سبکها، در نهایت فرهنگ امروز را تاریخمند می‌سازند. موسیقی رپ (Rap) شاید بهترین نمونه سمپلینگی‌ست که در این منظر وجود دارد. «کورنل وست» نظریه‌پرداز آمریکایی مسائل فرهنگ، وقتی از او پرسیدند تا شیوه‌های بین فرهنگی سیاهان را نام برد، چنین پاسخ داد:

«موسیقی و موعظه» و در ادامه چنین گفت: «رپ منحصر‌به‌فرد است چرا که وعظ و سنتهای موسیقی سیاهان را درهم‌ می‌آمیزد، او فضای مذهبی و روحانی کلیسا را با ریتمهای متعدد و چندگانه موسیقی خیابان درهم می‌آمیزد، شمرده‌گویی و بند‌به‌بندخوانی‌ِ سرسام‌آوری که به ریتم آفریقایی درام سنکوپ می‌شود، هم در نهایت تبدیل به یک محصول پست‌مدرنیستی آمریکایی بدل می‌شوند: «هیچ سوژه‌ای در این فرهنگ وجود ندارد مگر سوژه‌ای از‌هم‌گسیخته، درهم‌شکسته، گسسته از گذشته و حال، در نهایت به شکل مبدعانه‌ای محصولی مختلط و چندگ‍ِن تولید می‌شود. ترکیب سبک‌گرایانه عناصر شفاهی، ادبی و موسیقایی در این موسیقی مثال‌زدنی است…» این موسیقی سهم‌ِ انرژیهای مخرب جامعه است سهم‌ِ جوانان سیاه‌پوست طبقات پست جامعه، سهم انرژیهایی که در رخوت سیاسی جامعه امریکا، ناگزیر از بیان خویشتن به روشی فرهنگی و دموکرات هستند. می‌توان چنین ادعایی را هم درباره رپ انگلیسی به‌عنوان پدیده‌ای پست‌مدرن داشت. «مک رابی» همان‌طور که پیش‌تر یادآور شدیم، بر این باور است که پست‌مدرنیسم به «آنچه نسل جدید روشنفکران (اغلب سیاه، مونث، یا کارگر) نامیده می‌شوند» گرایش دارد. گروه موسیقی «قاتلین بی‌رحم رپ» (که در حال حاضر از هم پاشیده است) سیاه و از طبقه کارگر بودند: سه روشنفکر که عقاید و آرای سیاسی‌شان را با ریتم «هولم نورث‌ِ» موسیقی فانک بیان می‌کردند. آنها نیز دلبسته رویکرد بازی‌گرایی و سرقت هنری پست‌مدرن بودند ـ البته نه به‌عنوان هدفی فی‌نفسه ـ آنان در پی آن بودند تا از این طریق به نقد گزنده نژادپرستی هر روزه جامعه انگلیس دست یابند. آنان یقینا‌ّ این مدعای جیمسون که کار آنها نمونه یک هزل (پاستیش) پست‌مدرن است، را نقض می‌کنند (در این مورد گودین مسلما‌ً درست گفته است). بازی بینامتنی نقل‌قولها و ارجاعات آنها پیامد و نتیجه فرسودگی‌ِ زیباشناختی نیست بلکه ترکیب مؤثر و کارآمد قطعات و اجزاء رپرتوار فرهنگی‌ست که وجود آنان را منکر می‌شود.
موسیقی مرکب و درهم‌آمیخته آنان به لعن و نفرین کسانی می‌پردازد که موجودیت آنان را به‌عنوان صدایی در درون فرهنگ انگلیس نادیده گرفته‌اند. همچنین می‌توان شکل مصرف موسیقی پاپ و فرهنگ پیرامون آن ـ فرهنگ موسیقی پاپ ـ را فی‌نفسه پست‌مدرن دانست. این نظری است که مک رابی دارد؛ «فرد ف‍ِیل» هم بر این باور است که لااقل در آمریکا، پست‌مدرنیسم یک «شیوه خاص مصرف» است: «ساختار احساس» قشر خاصی از یک طبقه اجتماعی: طبقه مدیران جامعه. نحوه خوانش فرهنگ تغییر یافته است. امبرتواکو، با بهره‌گیری از اصطلاح «رمزگذاری مضاعف» چارلز جنکس به شناسایی حساسیت پست‌مدرنیستی بر آگاهی از «تاکنون گفته‌ها» می‌پردازد. او معشوقه‌ای را مثال می‌زند که نمی‌تواند به عاشقش بگوید: «دیوانه‌وار دوستت دارم» بلکه در عوض می‌گوید: «به قول باربارا کارتلند دیوانه‌وار دوستت دارم» درک و دریافت جهان در فاصله گیومه و کما، به این شکل خود می‌تواند شیوه‌ای برای حمله کردن به ذوق و پسند بورژوازی باشد، و در عین حال می‌تواند راهی برای حمایت از آنهایی باشد که احتمالا‍ً بی‌ذوق و سلیقه‌اند ـ آنها که بدون گیومه، بدون نقل‌قول صحبت می‌کنند. وانگهی در این راه، نوعی پست‌مدرنیسم مقاومت‌کننده در برابر نوعی پست‌مدرنیسم واکنش‌دهنده ایستاده است. در‌حالی‌که آکادمیها بر سر این بحث مانده‌اند که آیا بهتر است پست‌مدرن را همچون یک کنش یا یک متن در نظر آورد و فهم کرد یا نوعی تفسیر و خوانش صنعت موسیقی در شتابی به منظور ترکیب متن و مصرف بوده است. در حال حاضر نوعی طبقه‌بندی و فهرست ژانر / فروش در موسیقی پاپ وجود دارد که طبقه‌بندی‌ای پست‌مدرن دانسته می‌شود. شاید جالب‌ترین نمونه این تقسیم‌بندی برنامه «ام تی وی‌ِ پست‌مدرن» (93ـ 1988) شبکه تلویزیونی MTV بوده باشد. تهیه‌کنندگان این برنامه، موسیقی پخش‌شده در این برنامه را «یک میکس تقریبا‌ً آلترنایتو» می‌نامیدند (یک ترکیب بدیهی). این اصطلاح و محتوای عام آن بر نامه خود نشانگر آنست که پست‌مدرنیسم شاید بیش از هر جریان دیگر، در پی بازار‌گرمی و بازارسازی‌ِ Indiepop ـ یا آنچه دانش‌آموزان و دیگر مردم به آن «موسیقی بچه مدرسه‌ایها» می‌گویند‌ ـ می‌باشد. گفت‌وگوها و مصاحبه‌های گودوین با دانش‌آموزان سه فایده دربر داشت و سه نتیجه را حاصل کرد: اول موسیقی «:.7(رت راک» (راک هنری) و «ایندی پاپ» و «کالج ریدیو» هستند که خود را در حوزه‌ای خارج از موسیقی باب روز این جدول معرفی می‌کنند، موسیقی‌ای که از قرار باید جدی‌تر از اصوات‌ِ یک‌بار مصرف‌ِ موسیقی پاپ باشد. از دیگر نتایج آن بود که یک دسته از موسیقی پاپ در یک تسلسل و توالی زمانی و تایخی پدید می‌آید، وصوت غالب آن «مدرن راک» دهه 1980 بوده است دیگر موسیقی، موسیقی‌ای‌ست که از پی شکست‌ِ سیاسی‌گرایی موسیقی پانک ظهور کرد ـ و این خود بدان معناست که موسیقی پاپ «پست ـ پانک» موسیقی‌ای غیرسیاسی‌ست. گودوین به شدت با این ادعا سرستیز دارد که «ما در عصر و دوره‌ای زیست می‌کنیم که تفاوت و تمایز میان هنر و فرهنگ توده‌های مردم از میان برداشته شده است او معتقد است که هنوز هم اغلب مصرف‌کنندگان موسیقی پاپ بر تمایز میان موسیقی پاپ «جدی» و موسیقی پاپ «مبتذل» و میان پاپ «اصیل» و پاپ «بازاری» تأکید دارند. من خود به یاد دارم که چقدر در مدرسه سر این موضوع بحث می‌کردیم که طرح روی جلد کارهای «رولینگ استونز»، ریتم موسیقی سیاهان و موسیقی گروههای بلوز چقدر اصیل و ارزشمند و غیربازاری‌اند در‌حالی‌که کارهای «هرم‍ِنز هرمیت» و ترانه‌های پاپ انگلیسی آثاری غیراصیل و بازاری‌اند. البته چنین تفاوت و تمایزگذاری، آشکارا اسطوره‌گرایانه و ایدئولوژیک است. این نکته که فرض اول وجود دارد به معنای نفی و یا وجود فرض دوم نیست. البته شاید بتوان این نکته را به شکلی کاملاً متفاوت مورد خوانش قرار داد. بیش از آنکه بخواهیم به بحث‌ِ از میان رفتن‌ِ تمایز میان فرهنگ نخبه و عامه بپردازیم می‌توان از این نکته گفت که ما امروز همگی شاهد رشد خرده فرهنگی جدید یا «فرهنگ سلیقه»‌ای‌ِ رادیکال هستیم. در ادعای اصالت‌ِ طبع و مصرف‌ِ آن دو نکته وجود دارد: این خرده‌فرهنگ، خود را از دیگر اشکال ذوق و سلیقه عامه جدا خواهد کرد، و دوم آنکه در این راه، او نوعی پیوند با گفتمان سنتی‌ِ فرهنگ را پی خواهد ریخت. در نتیجه در نهایت نیز ما با وضعیتی روبه رو خواهیم بود که در آن ما هم شاهد محو تمایز میان فرهنگ عامه و نخبه هستیم و هم وضعیت متقابل و نقیض آن ـ وضعیتی که در آن تمایز این دو فرهنگ همچنان وجود دارد.

منبع: سایت انسانشناسی و فرهنگ, خرداد 1387

ارسال شده به تاریخ 20 مهر 1392
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS