موسیقی، یک بازی صوتی یا، هنر؟ SAAZBUZZ

موسیقی، یک بازی صوتی یا، هنر؟

گفتاری در باره‌ی مرز بین بازی و هنر
بابک بوبان

آیا موسیقی هنر است یا بازی صوتی؟ به سخن دیگر هدف از خلق موسیقی برای پدید آورنده‌اش چیست؟ ایجاد چیزی که به آن محصول هنری یا اثر هنری گویند یا هدف انجام کاری است که به آن بازی گفته می شود؟ (منظور از بازی هم به هیچ وجه معنای مجازی آن نیست؛ بلکه در اینجا واژه‌ی بازی به معای فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح است.) در این مقایسه، وضعیت برای مخاطب چگونه‌ است؟ آیا شنونده‌ی موسیقی با تماشاچی بازی تفاوت دارد؟ حتما تصور می‌رود که پاسخ این چنین پرسش‌هایی بدیهی و بسیار ساده است: «هدف از خلق موسیقی ایجاد محصول یا اثری هنری است، نه بازی؛ شنونده‌ی موسیقی هم تماشاچی نیست، بدون شک موسیقی بازی نیست؛ هنر است و بازی هم اگر چه خوب و مفید و لذت‌بخش است؛ اما مقام موسیقی کجا و جایگاه و شان بازی کجا!».
اما ممکن است قضیه به این سادگی‌ها هم نباشد. از کجا معلوم که بعضی آثار موسیقی و اجراها را بیشتر نتوان در قلمرو بازی‌ها جای داد تا هنر؟ شاید اجرای یک چهار مضراب تند یا یک رنگ مشکل یا یک پیش درآمد سنگین و کند برای نوازنده‌اش حکم یک بازی را داشته باشد تا خلق یک اثر هنری. چرا اجرای ریتم‌های مختلف یا پیچیده در یک تکنولوژی طولانی با تمبک بازی نباشد؟ از کجا معلوم که اجرای یک تحریر پیچیده برای خوانند یک بازی نیست که باید در آن پیروز شود؟ از کجا بدانیم که بداهه‌نوازی چند نوازنده با هم، در موسیقی ایرانی، تلفیقی یا جاز مثلاً، بازی نیست؟ چرا دیدن یا گوش دادن یا هر دوی این کارها برای مخاطب یک اجرای موسیقی سرگرمی نباشد؟ چرا اجرای یک قطعه توسط یک ارکستر سمفونیک هنر است؟ و پرسش‌های بی شماری از این دست. در مجموع، آیا به صرف این که آهنگسازان و مجریان موسیقی از ابزاری به اسم موسیقی استفاده می کنند، می‌توان فعالیتشان و حاصل آن را هنر دانست؛ اگر چنین است، پس تکلیف فردی با استعداد خارق‌العاده که مثلاً قطعه‌ای مشکل با پیانو یا ویولن را بی غلط و با سرعتی سرسام‌آور در یک نمایش سرگرم کننده می نوازد چیست؟ یا آن خواننده که با وسعت صدا و توان حنجره‌اش همگان را به حیرت می‌آورد تکلیفش چیست؟ از کجا بدانیم که جایشان به درستی همین جا است یا این که خیر، اشتباهی رخ داده و می‌بایست روی صحنه‌ی کنسرت باشند؛ اگر تنها صدایشان را بشنویم چطور؟ از صوت آن فقط، چطور می‌شود گفت که قطعه‌ی اجرا شده مربوط به کنسرت است یا نمایش و سیرک؟
فراموش نکنیم که بررسی این موضوع در انواع موسیقی‌های مختلف دارای حساسیت‌های خاص خود است. به عنوان مثال، در موسیقی کلاسیک اروپایی، نوازنده‌ی ارکستر را بیشتر می توان مجری موسیقی از پیش ساخته شده دانست. که در ترکیب با کل گروه در طی جلسات تمرین سعی در اجرای موسیقی مزبور با دیدگاه و نظر رهبر یا سرپرست ارکستر دارد. در این نوع موسیقی، البته، تکنوازها، چه در اجرای آثار ارکستری و چه در آثار انفرادی (سولو)، خود نقش تعیین کننده‌ای در پرداخت یا شکل دادن قطعات دارند و نمی‌توان آنها را مجری صرف به حساب آورد. اما در موسیقی‌هایی نظیر جاز یا انواع تلفیقی مختلف، موسیقی ملل یا موسیقی ایرانی (دستگاهی و نواحی) که سهم موسیقی از پیش ساخته یا تعیین شده تنها جزیی از کل موسیقی مورد اجراست و بداهه‌پردازی از ارکان اصلی آن محسوب می‌شود، مساله طور دیگری است. در بسیاری از این نمونه‌ها، تنها وجود یک چارچوب یا طرح است که مجری یا مجریان راهدایت می کند و باقی عوامل به خلاقیت هر یک از مجریان وابسته است که در لحظه یا از بایگانی فردی‌شان فراخوانده شده یا خلق می‌شود. بنابراین در این نوع موسیقی‌ها، اگر عین آن موسیقی که شنیده می‌شود از پیش ساخته نشده باشد، حاصل را باید ثمر آزادی مجری یا مجریان آن دانست و در موسیقی‌هایی مانند کلاسیک اروپایی یا انواعی که از آن پیروی می‌کنند. حاصل را باید ثمر خلاقیت آهنگساز یا رهبر ارکستر یا هر دو دانست و نوازندگان یا خوانندگان را می‌توان صرفاً مجری خواند. در نتیجه، با تفکیک این عوامل از یکدیگر روشن‌تر خواهیم توانست آنجا که هنر خلق می شود را از بازی متمایز کنیم و خواهیم دانست که هنرمند کدام است و بازیکن کدام.
شاید ادامه‌ی این بحث بدون وارد شدن به جنبه‌‌ها و ملاحظات فلسفی به نظر مشکل و حتی شاید ناممکن بیاید. اما از سوی دیگر، وورد به این حوزه‌ها نیز خود نوید بحثی طولانی و پر پیچ و خم خواهد بود. که اگر کار را سخت‌تر نکند، یقیناً آسان‌تر هم نخواهد کرد. به همین جهت، در ادامه سعی بر این است تا با پرهیز از چنان پیچیدگی به معیارهایی مبتنی بر آن ملاحظات دست یابیم که با آنها بتوان مرز بازی و هنر را پیدا کرد.
ابتدا از بازی شروع می‌کنیم، گفته می شود بازی فعالیتی سازمان یافته یا نیمه سازمان یافته است که به قصد تفریح و کسب لذت یا به قصد تقویت مهارت‌های جسمی یا ذهنی یا هر دوی این مقاصد انجام می‌شود. اجزای اصلی تشکیل دهنده‌ی هر بازی نیز اینها هستند: هدف (یعنی آن شرایطی که در صورت فراهم شدنش بازی تمام می‌شود)، قواعد (یعنی قوانینی که بر بازی حاکم است ومجموعه‌ی حقوق، وظایف، چرخش نوبت‌ها و هدف‌های هر بازیکن را تعیین می‌کند)، چالش (یعنی تلاش و کشمکش پیگیر هر بازیکن برای رسیدن به هدف بازی)، تعامل (یعنی آن ارتباط دو یا چند سویه که بین هر بازیکن و دیگر بازیکنان یا عناصر بازی برقرار است).
در اینجا، نیازمند تعریفی از بازی نیز هستیم گفته می شود بازی فعالیتی است که دارای ویژگی‌های زیر باشد:
تفریح: یعنی فعالیتی که غیر جدی بوده و ماهیت سرگرمی آن دلیل انجامش باشد.
زمان و مکان مشخص: یعنی فعالیتی که به زمان و مکان مشخصی محدود شده باشد.
عدم قطعیت: یعنی فعالیتی که نتیجه‌اش (در هر برش زمان) نیز غیر قابل پیش‌بینی باشد.
قانونمند: یعنی فعالیتی که قوانینی غیر از قوانین زندگی بر آن حاکم باشد.
خیالی: یعنی فعالیتی که با علم به این که ساختگی و غیر واقعی است انجام می‌گیرد.
به نظر می رسد که در تمام بازی‌ها با در دست داشتن ابزار بازی و وجود قواعد مربوطه، سه عنصر مهارت، شانس یا بخت، نقشه و برنامه‌ریزی (استراتژی) در دستیابی به هدف بازی تعیین کننده هستند. از همین عناصر با ترکیب اینهاست که انواع بازی‌ها نیز طبقه‌بندی می‌شوند. به طوری که بعضی بازی‌ها بازی مهارت هستند؛ مانند طناب‌کشی (مهارت جسمی) یا شطرنج (مهارت ذهنی). نوع دیگر بازی ها بازی استراتژی هستند؛ مانند ایکس اُ و نوع سوم بازی‌ها هم بازی شانس؛ مثل مار و پله؛ البته در برخی بازی‌ها، مانند شطرنج، وجود بیش از یک عنصر فوق مشهود است؛ به طوری که شطرنج هم بازی مهارت است و هم استراتژی.
در این میان، بازی های انفرادی از موقعیت خاصی در بحث حاضر برخوردار هستند؛ چرا که شاید بیشترین شباهت بین انجام یک بازی و اجرای موسیقی را بتوان در بازی های تک نفره مشاهده کرد. در بازیهای گروهی رقابت بازیکنان با هم یا در مقابل هم برای رسیدن به هدف بازی چالش لازم را موجب می شود. اما در بازی‌های انفرادی، چالش شکل دیگری دارد. اینجا نبردی یکه و تنها برقرار است. مابین بازیکن از یک طرف با عنصری محیطی (مانند حریفی فرضی) یا جنگی با مهارت‌های خودش (که مثلاً‌آیا قادر به انجام فلان کار هست یا خیر) یا مبارزه‌ای رو در رو با زمان (که آیا می تواند در زمان تعیین شده کار را تمام کند یا خیر) یا جنگیدن در برابر بخت و شانس (که آیا می‌تواند احتمال و شانس را مغلوب خواست خود کند یا خیر).
تا اینجا دانستیم که اگر فعالیتی در زمان و مکان مشخص، با نتیجه و پایانی نامعلوم، با قواعدی خارج از قواعد زندگی، با علم به غیر واقعی بودنش و با ماهیت سرگرمی انجام شود، آن فعالیت بازی است. پیش‌تر نیز گفتیم که اگر ابزار و قواعد بازی مهیا باشند، سپس وجود مهارت یا ستراتژی یا شانس یا ترکیبی از اینها لازم است تا به هدف بازی برسیم. حال، براساس تعریف بازی، اگر موسیقی (ساختن، نواختن، خواندن، رهبری و غیره) مهارتی باشد که صاحبش آن را به طور انفرادی، چه به عنوان آهنگساز یا نوازنده، خواننده یا گروه، در زمان و مکانی مشخص (اینجا: مثلاً یک قطعه در یک کنسرت یا یک آلبوم) با قواعدی جدا از قوانین زندگی (اینجا: قواعد موسیقی) و با آگاهی نسبت به ساختگی بودن آن (اینجا: دنیایی خیالی و تخیلی) با عدم قطعیت (اینجا: خلاقیت) برای تفریح (اینجا: شور و حال و لذت) به کار ببرد. آن گاه چطور موسیقی بازی نیست؟ در این صورت، موسیقی می‌تواند یک بازی انفرادی از نوع مهارتی یا استراتژی یا هر دو باشد که مصاف بازیکن (اینجا: موسیقی‌دان به معنای عام) با مهارت‌های خود (یعنی مهارت‌های موسیقی) چالش آن خواهد بود.
اما اگر موسیقی (بر طبق قواعدش، با شور و حال، در دنیایی خیالی، به شکلی خلاق( هنر باشد نه بازی، تفاوت در چیست؟ به عبارت دیگر اگر آنچه که در بالا تصویر شد. بازی باشد، پس هنر کدام است؟ در تعریف هنر و چیستی آن عقاید بسیار متنوع‌تر از مقوله‌ی بازی است و قدمت بحث‌های بی‌انتهایش نیز شاید بیش از بازی باشد. دیگر این که در طول زمان با تحولات بشری نگرش به مفهوم هنر نیز دستخوش تغییرات و تناقض‌های فراوانی شده است و در هر مقطعی از تاریخ هم بر سر آن که چه را هنر بدانیم یا ندانیم همواره اختلاف عقیده وجود داشته و دارد.
برای این که منظر روشن و تمایز دهنده‌ای در مقایسه‌ی بازی و هنر به دست آوریم، از بحث‌های تاریخی و ارایه‌ی تعاریف می‌گذریم به نظر چنان می آید که همین بحث‌ها و تعاریف، با هم پوشی‌هایی که بین بازی و هنر ایجاد می‌کنند، بیشتر ناظر بر اشتراک این دو هستند تا تفاوت‌هایشان و در نتیجه نمی توانند مرز جدایی این دو مقوله را تعیین کنند. از این رو، اینجا در ادامه اول به مشخصه‌های هنر، سپس به ویژگی‌های آن می پردازیم تا بتوانیم به مولفه‌های متمایز کننده‌ای برسیم که خاص هنر است و بازی فاقد آنها است.
از میان انبوه عقاید موجود می توان این مشخصه‌ها را برای هنر برشمرد:یک؛هنر مهارت است. یعنی به طور ضمنی معنی نوعی تسلط بر وسیله یا واسطه‌ای دارد. دو؛ در باره‌اش قضاوت‌های ارزش گذارانه می شود، یعنی با پذیرش و رد سلیقه‌ها مواجه است. سه؛ بیان احساس می کند. یعنی هم احساسات پدید آورنده‌اش را بیان می‌کند و هم احساسات مخاطبش را. چهار؛ میل و ویر خلاق می‌طلبد. یعنی حاصل خواست و وسوسه‌ی خلاق انسان است و پنج؛ دارای نظام نمادی است. یعنی به وسیله‌ی مجموعه‌ای از نمادها که هر هنرمند برای بیان هنرش ایجاد می‌کند هنر خلق می‌شود.
پس، در مقایسه‌ی بازی و هنر می بینیم که وجود مشخصه‌های مشترک واقعی یعنی مهارت و خلاقیت یا مشخصه‌های مشترک بدلی (یا به ظاهر مشترک) یعنی بیان احساس و قضاوت‌های ارزش گذارانه چقدر می تواند موجب شود که بازی به خطا هنر قلمداد شود. حال آن که وجود هیجان و برانگیختن آن در بازی با بیان احساس در هنر کاملاً متفاوت بوده و قضاوت ارزش گذارانه نیز در هنر امری ذهنی است که در مورد بازی این قضاوت کاملاً عینی صورت می گیرد. مشخصه‌ی آخر (یعنی نظام نمادی) هم که در بازی اصلاً دیده نمی‌شود معمولاً در تعیین مرز هنر و بازی دارای نقش ممیز نیست.
برای نزدیک‌تر شدن به مولفه‌های ممیز هنر از بازی باید ویژگی‌های هنر را بررسی کرد. اول این که؛ هنر از درک شهودی پدید می آید نه از درک عقلانی، دوم؛ هدف از خلق هنر ایجاد (همین درک شهودی در مخاطب است. سوم؛ چند لایه است. یعنی درک آن دارای درجات است. چهارم؛ از آن می‌شود تعبیر و تاویل‌های متفاوت کرد. پنجم؛ (از دیدگاهی افراطی) هدف و کاربردی غیر از خودش ندارد . ششم؛ از اجزای نامربوط، فرم‌ها و ساخت‌های زیبا و جذاب پدید می‌آورد و هفتم؛ در انواعی می‌تواند نیازمند مهارت باشد. به غیر از ویژگی‌ آخر (یعنی احتمال نیاز به نوعی مهارت) و در مواردی، ویژگی ششم؛ هیچ کدام از باقی ویژگی‌ها را نمی‌توان برای بازی صادق دانست. به عبارت دیگر، ویژگی های اول تا پنجم را می‌شود وجه ممیزه‌های هنر از بازی به شمار آورد.
بنابراین، از جمع ویژگی‌های ممیز هنر (ویژگی‌های اول تا پنجم) و مشخصه‌ی متمایز هنر (نظام نمادی) و مشخصه‌های مشترک بدلی آن با بازی (بیان احساس و قضاوت‌های ارزش گذارانه) می‌توان به ضابطه‌ی تشخیص موسیقی هنری از بازی دست یافت:
موسیقی هنر است (و بازی نیست) اگر
– از درک شهودی پدید آید، نه درک عقلانی؛
– هدفش ایجاد درک شهودی در مخاطب باشد؛
– چند لایه باشد؛
– دارای تاویل‌های متفاوت باشد؛
– بیانگر احساس باشد؛
– در باره‌اش قضاوت ارزش گذارانه شود؛
– دارای نظام نمادی باشد.
به این ترتیب می بینیم که وجود ابزار یا واسطه‌ی مشترک (یعنی موسیقی) حوزه‌ی فعالیت (یعنی هنر یا غیر از آن) را به هیچ وجه توجیه یا اثبات نمی‌کند و به صرف وجود موسیقی نمی‌توان هر فعالیت موسیقایی را هنر نامید؛ چرا که در آن فعالیت ممکن است تنها از موسیقی به عنوان ابزار استفاده شده باشد و ماهیت آن فعالیت فاقد ضابطه‌های هنر باشد. اگر چنین بود، آن فعالیت فقط حکم بازی‌ای را دارد که با صوت موسیقی انجام گرفته است که بسته به آن که صاحب خلاقیت ْآهنگساز باشد یا نوازنده یا خواننده یا گروه و غیره می توان بازیکن یا بازیکنان را شناخت.

منبع: فرهنگ و آهنگ – شماره ۲۶ – مرداد و شهریور ۱۳۸۸

ارسال شده به تاریخ 25 اسفند 1392
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS