فارابی و موسیقی SAAZBUZZ

فارابی و موسیقی

مهدی برکشلی

مقدمه: از دوره های باستانی تا قرون وسطی رشته های مختلف علم و هنر در اندیشهء متفکران از یک واحد بنام علوم انسانی منشعب می شده است و دانشمندان این دوره مانند اقلیدس، نیقوماخس، بطلیموس و پلوتارک در دنیای یونان، سن اگوستین و بوئس در دنیای لاتین، کندی، فارابی، ابن سینا در دنیای اسلام رشته های گوناگون علمی و ادبی و هنری زمان خود را در یک واحد برقرار ساخته اند. مجموع این رشته ها فلسفه عمومی را تشکیل می داده و موسیقی همراه ریاضیات تحصیل می شده است.

بهمین دلیل است که مشاهده می کنیم فارابی بزرگترین فیلسوف قرون وسطی و دنیای اسلام در تمام رشته های علوم نظری زمان خود مانند فلسفه، منطق، اخلاق، سیاست، فیزیک و شیمی، ریاضی و موسیقی تبحر یافته و کتاب نوشته است.

در موسیقی تنها کتابی که از او بجا مانده «کتاب الموسیقی الکبیر» است که بزبان عربی نوشته است.

شرح حال

ابونصر محمدبن محمد طرخان اهل فاراب خراسان در 260 هجری تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی ببغداد رفت و در آنجا اقامت گزید. پس از فراگرفتن زبان عربی نزد ابی بشر ستی بن یونس علوم حکمت و منطق آموخت. آنگاه بشهر حران رفت و نزد حکیم و پزشک یوحنابن حیلان بتحصیل و تحقیق ادامه داد. سپس ببغداد برگشت و در علوم یونانی و آثار ارسطو چنان تبحر یافت که از معاصران خود پیشی گرفت و در فلسفه و علوم نظری و عقلی سرآمد گردید و استاد ثانی لقب یافت (استاد اول ارسطو است). گویند نسخه ای از کتاب النفس ارسطو یافت شده است که در آن فارابی بخط خود یادداشت کرده است که این کتاب را صد بار خوانده است.
فارابی موسیقی دان مبرز و نوازنده عودی زبردست بوده و در آواز هم دست داشته است. چنانکه شاهزاده سیف الدوله حمدانی که فرمانروائی دانش دوست و هنرپرور بود او را بحلب خواند و در آنجا چنان شهرت یافت که شاگردان بسیار از اطراف و اکناف برای استفاده از محضر این فیلسوف و موسیقی دان بزرگ بمجالس درس او حاضر می شدند.سیف الدوله بسبب دانش و هنرش احترام و لطف خاصی باو داشت. به همین سبب همراه سیف الدوله بدمشق رفت و در سال 329 هجری دار فانی را وداع گفت.

وضع موسیقی در عصر فارابی

فارابی در اواخر سلطنت خلفای عباسی و در دورهء ضعف آنان ظهور کرد. این دوره وارث تمدن های درخشانی بوده است که تحولات تاریخی آنها را در سراشیب نزول سوق داده و موسیقی آن تمدن ها را نیز مانند سایر مظاهرش رو بضعف کشانده بوده است. تورات از هزاران خواننده و نوازنده یاد می کند که عبری ها در مراسم جشن های مذهبی همراه با آلات گوناگون از چنگ و مزمار گرفته تا سایر انواع سازها بزمی، بادی و کوبی برای تجلیل از یهوه در معابد به کار می برده اند. در کتیبه های مصری هزاران نقش نوازنده با آلات گوناگون دیده می شود که نشانه ای از وجود ارکسترهای بزرگ در مراسم پرستش خدایان و یا در بزم های تفرج روی قایق ها در روی نیل می باشد. در یونان دوره های درخشانی از توسعهء موسیقی وجود داشته است که در تئاترهای قدیم اجرای نمایش ها خوانده و نواخته می‏شده است. مد های گوناگون برای نمایش تراژدی وجود داشته است که عدم اجرای صحیح آن مورد انتقاد منتقدین و زیباشناسان یونانی بوده است. بویژه در ایران تا اواخر ساسانیان دوره های درخشانی از موسیقی بوده است. نام های باربد، نکیسا، سرکش و بامشاد مشهور خاص و عام است. در شکارگاه خسرو پرویز در طاق بستان نوازندگان بیشمار در رکاب ملوکانه همراه با سازهای گوناگون دیده می شوند.
فارابی از فهلبد خوانندهء مشهور درباره خسرو دوم بعنوان هنرمند تراز اول یاد می کند. شعرای ایران در وصف رزم و بزم و شکارگاهها پیوسته از گروه های نوازنده و خواننده و انواع دستان های مختلف و سازهای گوناگون که نام آنها بر جای مانده است شعرها سروده اند. بعید به نظر می رسد با این همه خواننده و نوازنده و آلات موسیقی مختلف در این دوره های تمدن درخشان موسیقی بحالت ابتدایی مانده باشد. شاید هم نوعی خط موسیقی و بعقیده « کارادو وو» نوعی آرمنی وجود داشته که در سیر نزولی تمدن های فوق از میان رفته و در عصر فارابی نشانی از آنها باقی نمانده است.

این شعر از فردوسی این احتمال را تقویت می کند:

سراینده ای این غزل ساز کرد

دف و چنگ و نی را هم آواز کرد

که امروز روزیست با فر و داد

که رستم نشسته است با کیقباد

شاید هم آوازی همان هماهنگی باشد که امروز هارمنی خوانند و دارای روشی خاص بوده است.

آنچه مسلم است در عصر فارابی موسیقی از لحاظ کمیت رو بانحطاط بوده و آلات متنوع موسیقی مورد عمل از یاد رفته و معدودی از آنها بجا مانده بوده است. چه اسلام بر خلاف مسیحیت موسیقی را وسیله ای برای تبلیغ دین نپذیرفت و تنها آن را بصورت اذان و تلاوت قرآن مجید و گاهی بحالت ابتدائی در مراسم عروسی جائز دانست.

در این عصر حکمرانان ایرانی که فرستادهء خلیفه بودند کم کمک در صدد رهائی از یوغ تسلط خارجی برآمدند و در زنده کردن تشریفات دربار دورهء ساسانی پیشقدم شدند. در مجالس بزم از هنرمندان تشویق بعمل آوردند و اهل ادب و هنر نزد آنان منزلتی بسزا یافتند و همین خود باعث پیشرفت موسیقی و بیرون آمدن از خفای کامل گردید ولی چون در هر حال نزد عموم از لحاظ مذهبی مذموم شمرده میشد توسعهء آن بر سازهای کم صدا و محجوب محدود گردید.

سیف الدوله یکی از شخصیت های مهم قرون وسطی بود که در زمان خلیفه عباسی المقتدر بر منطقهء حلب، دمشق و موصل حکومت می کرد و سلطانی با فرهنگ، مقتدر، دانش دوست و هنرپرور و شاعری ظریف بود که بسیاری از دانش پژوهان و هنرمندان را در درباره خود گرد آورده بود و فارابی بین آنان از لحاظ دانش و هنر سرآمد بود. از مهارت و چیره دستی فارابی در نوازندگی داستان ها گفته اند حکایت فارابی و مجلس سیف الدوله معروف است که «در محفل وی از انبانی که داشت چوب پاره ای چند بدر آورد و بر هم نهاد و تاری چند بر آن شد کرد و بنواخت حضار بخنده و گریه درآمدند پس راه بگردانید همه را خواب در ربود و خود از مجلس بیرون رفت». اگر تا درجه ای در این قول اغراق باشد معهذا مهارت عملی فارابی را مسلم می دارد.

متاسفانه از موسیقی عملی زمان فارابی نوشته ای در دست نیست که بکمک آن بتوان از چگونگی آن اطلاعی حاصل نمود ولی بقرینه می توان دریافت که همیشه و همه جا نوعی موسیقی عامیانه بر مبنای آهنگ های محلی برای رفع خستگی و خوشاینده گوش بین مردم معمول بوده است که در اجتماعات خصوصی و کاروانسراها باسازها و آوازهای ابتدائی نواخته و خوانده میشده است. این موسیقی در هر شهر و دیار رنگ محلی ویژهء خود را داشته است. در برابر این نوع موسیقی نوعی موسیقی استادانه و هنری ماهرانه بر مبنای سنن موسیقی قدیم ایران نزد اهل ذوق و ارباب هنر موجود بوده است. از آن نوع موسیقی که فارابی بنام «طرائق» و «رواسین» قدیم خراسان یاد می کند که چنان با مهارت روی ساز اجرا می شده است که تقلید آن بوسیله خواندن میسر نبوده است و یا از آن نوع موسیقی که برای بیان احساسات خاصی و یا ایجاد تخیل بکار می رود و فارابی آنها را در انواع دوم و سوم طبقه بندی می کند و برای منظور خاصی ساخته و پرداخته می‏شده است و نمونهء کامل آنرا فارابی در آثار اسحق موصلی می یابد. نقل قولی که فارابی از اسحق موصلی در تعریف موسیقی می آورد: « موسیقی اثری است که بوسیله مردان ساخته و بوسیله زنان پرداخته می شود.» می رساند که نشانه یا خط موسیقی خاص وجود داشته است و آهنگ ساز برای نگارش آن از شاگردان خود کمک می گرفته است. معروف است که زریاب شاگرد موصلی موسیقی دان معروفی که موسیقی ایران را تا اسپانیا برده است دو دختر موسیقی دان جوان در استخدام داشته است و شب هنگام آنها را بیدار می کرده است تا آهنگی را که بنظرش رسیده آماده و ثبت کنند. بدیهی است این نوع موسیقی بوسیلهء آهنگ سازان و موسیقی دانان بنام باتفکر و تعقل ساخته و نواخته می شده و با مهارت عالی هنری اجرا می گشته است و بر قواعد و قوانین دقیق استوار بوده است که بوسیلهء نظری دانائی چون فارابی، ابن سینا کشف و تدوین شده است.

روش تحقیق فارابی

از 135 سال پیش که «کز گارتن» برای تهیه مقدمه ای بر ترجمهء «اغانی» ابوالفرج اصفهانی به لاتین راجع به فارابی مطالعاتی نموده تاکنون بسیاری از محققین و مستشرقین کتاب ها و رساله های زیادی راجع به موسیقی و موسیقی شناسان مشرق نوشته اند. از آنجمله اند لاند، هامر یورگشتال، سالوادور دانیل، کلانژت، رزنوال، فارمر، کارا دو وو، بارون رودلف در لانژه و دیگران و اخیرا دانیلو و تران وانکه.
بیشتر این مستشرقین پایه و اساس نظریه های فارابی و پیروان او را در موسیقی از عقاید یونان می دانند بدین سبب که فیلسوفان مشرق با آثار قدیم یونانیان آشنائی داشته و از آن الهام گرفته اند. مثلا کتاب افلاطون از دیرزمانی به عربی ترجمه شده بوده است و شرقیان بآن دسترسی داشته اند و فارابی خود به متقدمین یونانی آشنائی کامل داشته است. با اینحال این مستشرقین ناگزیر از این اعترافند که فارابی توانسته است نظریه های دانشمندان یونانی را در قابل تازه ای که او را از پیشینیان خود متمایز و ممتاز می سازد معرفی کند و آثار او شخصیت مستقلی داشته، در بعضی فصول آموزنده تر و در برخی باموشکافی بیشتر تجزیه و تحلیل شده است. هم‏چنین اقرار دارند که قدرت او در ترکیب و عمق او در مسائل نظری و بسط او در افکار فلسفی همراه با تجربه های علمی و مهارتی که در موسیقی داشته دست بدست هم داده و کتاب او را در موسیقی به صورت پرارزش ترین آثار قرون وسطی درآورده است.

فارابی با اطلاع از آثار متقدمین خود و ابتکارها و ابداعات شخصی عواملی را که به عنوان استخوان‏بندی نظریه های موسیقی زمان خود و رایج در ممالک اسلامی لازم بوده است یافته و تدوین کرده است. و منظورش علاوه بر جنبه های علمی موسیقی راهنمائی موسیقی‏دانان هم‏عصر خود بروش هائی است که هنر آنان را بر پایه های مستحکم استوار سازد. هنری که قواعد و قوانینش تا آنزمان تثبیت نگشته و یا در تغییر بوده است. بیان آنها از یکطرف شرح قوانین کلی موسیقی را شامل می شود که میتوان بر هر نوع موسیقی قابل تطبیق دانست واز طرف دیگر شرح ویژگی های موسیقی هائی است که در ممالک اسلامی معمول بوده و از موسیقی ایران سرچشمه گرفته است.

با اینحال روش فارابی در تجزیه و تحلیل مسائل نشان می دهد که عقاید پیشینیان یونانی خود یعنی فیثاغورثی‏ها و نوافلاطونی‏ها را پیروی نمی کند. اینان پیوسته در جستجوی رابطه ای بین اوضاع و احوال آسمان با خواص روح و ابعاد موسیقی بوده اند و فارابی در رد این عقاید صریح است. در مقاله اول در شرح رابطهء علوم نظری و هنر موسیقی نظری می نویسد:

«عقاید فیثاغورثی ها که کرات آسمان و ستارگان در گردش خود صداهای موسیقی ایجاد می کنند و از اختلاطشان ترکیب موسیقی در فضا پخش می شود باطل است و علم فیزیک ایجاد چنین صداهائی را از حرکت کرات و ستارگان نفی می کند.»

«ابن سینا» نیز باین نکته اشاره می کند و فارابی را بسبب رد این عقاید می ستاید. آنجا که در مقدمهء «شفا» می نویسد:

«هم‏چنین از جستجوی رابطه ای بین اوضاع و احوال آسمان و خواص روح با ابعاد موسیقی خودداری می کنیم وگرنه روش کسانی را که از حقیقت علم آگاهی ندارند پیروی کرده باشیم. اینان وارث فلسفه ای مندرس و سست می باشند و صفات اصلی و کیفیات اتفاقی اشیاء را بجای هم گرفته و خلاصه کنندگان نیز از آنها تقلید کرده اند ولی اشخاصی که فلسفه حقیقی را فهمیده و مشخصات اصلی و صحیح اشیاء را درک کرده اند اشتباهاتی را که در اثر تقلید رخ می دهد تصحیح نموده و غلط هائی را که زیبائی های افکار کهنه را می پوشاند پاک کرده اند، اینان سزاوار تحسینند. »

در این گفته مقصود ابن سینا از فلسفهء مندرس همانا مکتب فیثاغورثی در تشخیص ابعاد موسیقی و فواصل صداها از راه ارتباط با اوضاع سماوی است و منظور از خلاصه کنندگان پیروان مکتب افلاطونی جدید است که هر دو را مورد انتقاد قرار داده و اشارهء ابن سینا به آنانکه فلسفهء حقیقی را فهمیده اند فارابی و پیروان اوست.

از طرف دیگر با وجدان علمی که در فارابی سراغ داریم و در مقدمهء کتاب «موسیقی کبیر» او دربارهء علت تالیف کتاب بخوبی مشهود است چنین مستفاد می شود که اگر مقصود بازآوری و تکرار عقاید متقدمین بود فارابی دست بتالیف این کتاب نمی زد. فارابی در این مقدمه با صراحت اقرار می کند که دلیل تالیف این کتاب این بوده است که پیشینیان او بعضی از فصول را در تالیف کتاب خود به‏دست فراموشی سپرده اند و بانزاکت خاصی آنان را معذور و کتاب های مربوط به این فصول را مفقود قلمداد می کند. آنجا که خطاب به محمد کرجی (در بعضی نسخه ها «کرخی») وزیر دربار خلیفه عباسی الراضی بالله (222 تا 229 هجری) چنین آغاز می کند:

«اظهار علاقه کردی هنر موسیقی را آنچنانکه پیشینیان تصویر کرده اند بشناسی و از من خواستی درا ین باب کتابی ساده و قابل فهم عموم برای تو بنگارم. در این خواست تو مدتی تاخیر کردم بدین سبب که خواستم تمام آثار دانشمندان پیشین را که بما رسیده است و هم‏چنین آثار پیروان آنها و آثار معاصرین خودمان را با دقت بخوانم. امید داشتم در این نوشته ها آنچه را میخواستی بدانی بیابم و اگر چنین بودی از نگارش کتاب تازه ای در این باب بی‏نیاز گشتی. چه اگر مطالعه دقیق و کاملی از تمامی اجزاء این علم در دست بود نگارش کتاب مجددی درباره آن بی‏فایده و زائد می نمود و اختصاص نوشته های دیگران بخود ناشی از نادانی و بدی نیب بشمار می رفت. اگر اثری دارای گذرهای تاریک و قسمت های نارسا و یا هر عیب دیگری باشد دیگری مجاز است به‏تشریح آن بپردازد و آنرا کامل کند و افکار مولف را روشن سازد در این صورت افتخار از آن مولف اصلی است و آن دیگری جز نقل افکار و تشریح و بیان آن ادعائی نتواند کرد.

از آثاری که خواندم بنظرم رسید که برخی از قسمت های این فن کنار گذارده شده و گفته های مولفین آن‏ها بویژه از لحاظ نظری پیوستگی و روشنی لازم را ندارد. این معایب را نمی توان بسبب قصوری از جانب آنان دانست و نه بسبب ناتوانی آنان در تکمیل این آثار. نویسندگان این آثار بسارند و همگی در فن خود استاد بوده اند و فکری جز پیشرفت علم نداشته اند. هر یک از آنان گفته های پیشینیان خود را با تیزهوشی مطالعه کرده و خود چیزی بر آن افزوده اند منتها نوشته های آنان در موسیقی مفقود گشته و یا بزبان عربی بد ترجمه شده است. این امر تنها دلیلی است که می توان برای نقص این کتاب ها ذکر کرد. بدین سبب است که من خواست تو را در تالیف این کتاب پذیرفتم.»

از این مقدمه چنین برمی آید که فارابی دارای دید جدید علمی است که امروز هم پیشرفت علوم بر آن استوار است. وظیفه هر محقق می داند که از آثار و نظرهای متقدمین خود آگاهی حاصل کند و خود چیزی بر آن بیفزاید و این نظر امروز هم می تواند سرلوحهء کار و سرمشق پژوهش‏گران در زمینه های علمی و عملی باشد.

از طرف دیگر فارابی نه تنها عقاید متقدمین یونانی را در تشخیص «ملایمت فواصل» از راه ارتباط با اوضاع سماوی رد می کند بلکه قضاوت شخصی را هم در مسائل علمی و هنری صحیح نمی پندارد و شهادت عموم یعنی آزمایش های مکرر را قائل است. آنجا که در مقالهء دوم دربارهء احساسات طبیعی می خوانیم:

« اکنون می خواهیم اصول موسیقی را که زائیدهء آزمایش اند تعیین کنیم. نخست بیان می کنیم چه اشیائی را عموما می توان طبیعی دانست. چون تنها احساسات صدائی طبیعی را که می توان بچیزی نسبت داد آنهائی هستند که در تمام اشیاء شبیه بهم و بیشتر اوقات. احساسات طبیعی صوتی وقتی طبیعی است که گوش همگی ما را همیشه اوقات آرامش بخشد و یا اکثر ما را و اغلب اوقات.

وقتی یکی از حواس مدرکهء ما آرامش یابد خوش آیندی در ما پدیدار می شود و احساس غیر طبیعی که حواس ما را آرامش ندهد بدآیندی و ناراحتی ایجاد می کند. خوش آیندی که در انسان تولید می شود نشانهء آنست که احساس حس مربوطه را آرامش داده است. پس اگر احساسی سبب آرامش حس مدرکه اغلب ما گردید باید آنرا طبیعی دانست و در این صورت افرادی را که در چگونگی احساس مشترکند عادی گوئیم. ممکن است احساسی که سبب آرامش یک فرد عادی نشود، در فرد دیگری خوش آیندی پدیدار کند. در این صورت باید این یکی را غیر عادی دانست چنانکه نزد مریض ممکن است حس ذائقه غیر عادی شود و چیزی که نزد دیگران تلخ است در دهان او شیرین نماید. هم‏چنین است در مورد حس شنوائی هنگامی که این حس در شخصی خلقتاً غیر عادی باشد صدائی را که نزد دیگران «غیر ملایم» است ملایم شنود و بعکس. پس انسان نباید به قضاوت شخصی خود قناعت ورزد بلکه باید عقاید دیگران را نیز مورد دقت قرار دهد. در موسیقی نیز مانند نجوم اصولی قابل قبول است که به‏شهادت عموم متکی باشد… »

فارابی در کتاب خود در موارد بسیار دربارهء تشخصی فاصله های ملایم و غیر ملایم و ویژگی های دیگر موسیقی آزمایش را مبنای کار قرار می دهد و حتی خود برای همین منظور صداسنجی اختراع کرده و فاصله ها را روی آن امتحان می کند و این همان دید علمی جدید است که از دورهء تجدد مبنای پیشرفت سریع علوم گردید و غربیها بناحق آنرا بخود نسبت می‏دهند.

تالیفات فارابی در موسیقی

فارابی در موسیقی دارای چهار کتاب است:
1- کتاب الموسیقی الکبیر

2- کتاب فی احصاء الایقاع

3- کتاب فی النقره (در بعضی نسخه ها «فی النقله» مضافا الی الایقاع

4- کتاب کلام فی الموسیقی

فارابی در کتاب الموسیقی الکبیر از کتاب الحاقی دیگری به آن کتاب شامل چهار مقاله نام می برد که در آن عقاید نظری‏دانان پیش از خود را آورده و آنها را تصحیح کرده است. کز گارتن، لاندو تریپودو اظهار نظر کرده اند که کتاب دست نویسی بنام «مجال الموسیقی» که در کتابخانه عبدالحمید قسطنطنیه نگهداری می شود همین کتاب دوم موسیقی فارابی است ولی فارمر معتقد است که در عنوان اشتباهی رخ داده و این کتاب همان «مدخل الموسیقی» است که جزء اول کتاب موسیقی کبیر است و دست نویس های آن بطور جداگانه در بعضی از کتابخانه ها موجود است. همچنین فارمر از کتاب دیگری بنام «کتاب الادوار» موجود در کتابخانهء احمد تیمور نام می برد که بعضی آنرا به فارابی نسبت داده اند.

از تالیفات موسیقی فارابی تنها کتاب موسیقی کبیر در دست است که خوشبختانه مهم‏تر از کتاب های دیگر او در این فن است. جزئی از این کتاب (فصل مربوط به آلات موسیقی) به مناسبت ششمین کنگره شرق‏شناسی (لید: 1884) بوسیلهء لاند تحت عنوان موسیقی عرب چاپ شده است و تمام کتاب بوسیلهء بارون رودولف در لانژه از 1930 تا 1935 به فرانسه ترجمه شده است.

در ترجمهء انگلیسی کتاب همراه با شرح و تفسیر بوسیلهء غطاس عبدالملک خشبه و دکتر محمود الخفی در 1967 بوسیله دارالمکاتب الویی للطباعه و النشر بالقاهره چاپ شده است.

نظری اجمالی به کتاب «الموسیقی الکبیر»

در آغاز این کتاب فارابی پس از ذکر علت تالیف که شرح آن گذشت چنین می خوانیم:
«برای آشنایی کامل انسان بهر علم نظری سه مرحله ضروری است:

1- شناسائی کامل اصول آن علم

2- توانائی استنباط نتایج حاصل از آن اصول در عوامل موجود در آن علم

3- توانایی تشخصی نظرهای اشتباهی در آن علم و تجزیه و تحلیل عقاید اظهار شده بوسیله دیگران بمنظور جداسازی صحیح از غلط و رفع اشتباه و اصلاح آنها.

بر این اساس موسیقی نظری خود را در دو کتاب تالیف نمودیم:

در کتاب اول با روش خاص خود و بدون اختلاط آن با روش های دیگران آنچه را که برای رسیدن باصول اولیه این علم لازم است بطور کامل آورده ایم. و در کتاب دوم عقاید نظری‏دانان مشهوری را که پیش از ما در موسیقی وارد شده و کتابهایشان بنظر ما رسیده است ذکر کرده ایم و آنچه را که به‏نظرمان مبهم آمده تشریح نموده و با دقت عقاید آنهائی را که نوشته هایشان به نظر ما رسیده است تجزیه و تحلیل کرده و اشتباهات آنان را گوشزد و تصحیح نموده ایم.

کتاب اول به دو جزء تقسیم شده است. قسمت اول، دخول در موسیقی است و قسمت دوم اصل موضوع.

جزء اول دارای دو مقاله است.

و جزء اصل دارای سه بخش (فنی) است. در بخش اول اصول موسیقی و تمام عواملی که بطور کلی باین هنر مربوط است آورده شده است. بیشتر نویسندگان پیشین که کتابهایشان بما رسیده و همچنین معاصرین ما که بپیروی آنان قناعت ورزیده اند مطالعاتشان در موسیقی محدود بهمین بخش است.

در بخش دوم آلات موسیقی زمان خود را شرح و نشان داده ایم چگونه اصولی را که در بخش اول بیان شده است میتوان بوسیله این آلات بمرحلهء اجرا درآورد. سهمی را که معمولا از هر یک از این آلات میتوان برگرفت روشن بیان کرده ایم. هم‏چنین آنچه را که از قابلیت این آلات میتوان بدست آورد ولی عادت بر آن جاری نیست. در بخش سوم از چگونگی ساختن آهنگ های خاص گفتگو شده است.

هر یک از این بخش های سه گانه در دو مقاله گنجانده شده است و رویهم کتاب اول دارای هشت مقاله است و کتاب دوم دارای چهار مقاله و تمام اثر ما در موسیقی در دوازده مقاله است.»

از این نوشتهء فارابی چگونگی تقسیم موسیقی نظری فارابی روشن می شود. از عنوان کتاب «الموسیقی الکبیر» و مقدمهء بالا چنین استنباط می شود که این کتاب خود شامل دو کتاب بوده است. کتاب اول در هشت مقاله و کتاب دوم در چهار مقاله. از طرف دیگر چون پس از اتمام هشت مقاله کتاب اول عبارت «تمام شد کتاب» به چشم می خورد میتوان چنین پنداشت که کتاب الموسیقی الکبیر شامل هشت مقاله خود کتاب کاملی است. و کتاب دوم جدا از این کتاب نوشته شده است و شاید همان «کلام فی الموسیقی» منسوب به فارابی باشد که تاکنون بدست نیامده است و اگر بخت موسیقی‏شناسان یاری کند و روزی این کتاب پیدا شود بسیاری از تاریکی های موسیقی سنتی ایران روشن می گردد.

در هر صورت کتاب موسیقی کبیر فارابی دارای دو جزء است. جزء اول دخول در موسیقی و جزء دوم اصل موضوع شامل سه بخش، هر یک در دو مقاله و رویهم کتاب موسیقی کبیر دارای هشت مقاله است. اگر فهرستی از مطالب مورد بحث در این کتاب تنظیم کنند بیش از چهارصد موضوع می شود و اهمیت این کتاب را می رساند.

بسیار مناسب است که در اینجا دو موضوع مهم یکی انواع موسیقی و دیگر آهنگ سازی از نظر فارابی به اختصار گفته شود:

راجع به اقسام، فارابی موسیقی را چه از لحاظ اجرا و چه از لحاظ ساختن آهنگ به سه تقسیم می کند. قسم اول: موسیقی نشاط انگیز (ملذ) است که بیشتر متداول است و برای انسان دلنشین و آرامش افزاست بدون آنکه توجه هنری را تحریک و جلب کند و برای رفع خستگی بکار می رود.
قسم دوم برای انسان دلنشین است و علاوه بر آن با ایجاد احساس های مختلف قوهء تخیل و تصویر ما را برمی انگیزد و تصاویری از اشیاء در ذهن ایجاد می کند. این قسم موسیقی افکاری به ما تلقین می کند و آنها را چنان بیان می کند که در ذهن ما نقش می بندد و شکل می گیرد. می توان این نوع موسیقی را احساس انگیز (انفعالی) نامید.

تاثیر قسم اول را بر گوش میتوان به تاثیر یک نقش تزئینی بر چشم تشبیه کرد. در صورتیکه تاثیر قسم دوم شبیه تاثیر یک نقاشی تصویری بر چشم است. یک نقش تزئینی تنها برای چشم خوش آیند است در حالیکه یک تابلوی نقاشی علاوه بر آن نهادهای موجودات، تمایلات، افعال و اخلاق و روحیات آنها را در ذهن مجسم می سازد.

قسم سوم نوعی از موسیقی است که نمایش واکنشی از حالات روحی انسان است و میتوان آنرا خیال انگیز (مخیل) نامید. این نوع موسیقی قوهء تصور ما را تحریک می کند به ویژه اگر با حکایت منظوم و یا اشکال دیگر گفتارهای خطایی همراه باشد. دراین صورت تاثیر آن تشدید می شود.

و اما دربارهء آهنگسازی چنین اظهار نظر می کند:
هنگامی که شخصی بحدی از توانائی فطری با اکتسابی برسد که بتواند آهنگ خوب را از بد تمیز دهد. «ملایم» را از «غیر ملایم» باز شناسد و نت های متوافق و منتافر را از هم جدا سازد و نت های موسیقی را چنان با هم ترکیب کند که به گوش و به طور کلی در ساختن آهنگ دست پیدا کرده باشد، موسیقی عملی را در جلوهء دوم خود دارا میباشد (جلوه اول اجرای آنست). برای رسیدن باین پایه شخص باید دارای گوش حساس و دقیق، توانائی درک و تصور طبیعی باشد. برای اینکه موسیقی‏دانی جزء این دسته از هنرمندان باشد کافی است بتواند آهنگ بسازد بدون آنکه آنرا تفسیر یا قضاوت کند.

هم‏چنین موسیقی دانانی یافت می شوند که می توانند بداهه نوازی کنند یعنی آهنگ هائی را که از پیش در ذهنشان نقش نبسته است فی البداهه بنوازند. آهنگ نزد آنان هنگام احساس صوتی خاص شکل می گیرد مثلا خود چند نت زمزمه کنند و یا زمزمه ای از دیگری بشنوند. چنین هنرمندانی از دسته اول چیزی کم ندارند. نزد آنان نهادهای موسیقی چنان است که آهنگ در لحظه ای که قصد ساختن می کنند هنگام نواختن شکل می گیرد و تنها نوازش مختصری از گوش کافیست آنان را براه اندازد.

دستهء دیگر از آهنگسازان قوهء تصورشان از این حد هم بالاتر است. آهنگ موسیقی یا عواملی که آنرا ترکیب می کنند برای آنان بدون احتیاج به یک محرک خارجی از احساس صوتی و بدون نوازش گوش با چند نت موسیقی در ذهنشان نقش می بندد. تنها ارادهء آنان برای ساختن یک اثر موسیقی و گذار از تصورشان کافی است.

بنابرآنچه گفته شد موهبت آفرینش موسیقی را می توان به سه درجه تقسیم نمود:

نخست موهبتی که با دارا بودن آن هنرمند برای ساختن آهنگ احتیاج به کمک یک عامل حسی دارد.

دوم موهبتی که با دارا بودن آن هنرمند برای ساختن آهنگ به‏ هیچگونه کمک خارجی نیازمند نیست ولی هنوز قادر به استدلال و توجیه آنچه ساخته است، نیست.

سوم موهبتی که با دارا بودن آن هنرمند به درجه ای از قوهء توانایی تصویر می رسد که از عهدهء توجیه و استدلال آنچه می سازد، بر می آید و اسحق موصلی از این دسته بوده است.

***

چنانکه ملاحظه می شود تقسیم موسیقی به انواع سه گانه امروز هم قابل قبول است و بر همه نوع موسیقی موجود نزد هر ملت صادق است.
در مورد آهنگ ‏سازی بسیار قابل توجه است که فارابی بداهه‏نوازی را نوعی آهنگ سازی می داند و اهمیت آنرا کم از آهنگ سازی نمی شناسد و این عین حقیقت است چه وقتی نوازنده ای در درجه ای از مهارت رسید که بتواند قوهء تصور خود را روی ساز خود مجسم سازد در حقیقت خود آهنگ سازی است که هنگام اجرا آهنگ سازی می کند.

بنابراین اینکه گفته می شود که اگر ردیف موسیقی ایرانی را پیاپی بنوازند 12 ساعت موسیقی بیشتر نمی شود بهیچ وجه صحیح نیست چه بداهه نواز هیچ گاه دستگاهی را تقلید نمی کند و هربار که آنرا اجرا می کند خود آهنگ تازه ای محسوب می شود و همین غنای موسیقی ایرانی را می رساند و ردیف به منزلهء «متد» است که برای رساندن موسیقی دان به درجهء بداهه نوازی به کار می رود.

اطلاعات مقاله:

مجله رودکی٬ شماره ۳۹ و ۴۰ـ سال چهارم٬ دی و بهمن ۱۳۵۳ـ صفحات ۲ تا ۵

مجموعه: لاله تقیان و جلال ستاری

آماده سازی برای انتشار: ندا زندی

منبع: سایت انسانشناسی و فرهنگ – اردیبهشت 1392

ارسال شده به تاریخ 15 مرداد 1393
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS