سوسیالیست آواز خوان SAAZBUZZ

سوسیالیست آواز خوان

درباره‌ی ویکتور خارا ، موسیقی دان انقلابی شیلی

نسیم اولادیان

«از زمانی که چشم به جهان گشودم،شاهد بی عدالتی، فقر و بدبختی اجتماعی در شیلی یودم.انسان در مسیر زندگی اش باید آزاد شود و به خاطر عدالت مبارزه کند.من هم سازم را به دست می گیرم و برای مردم می خوانم.اگر چه می توان آواز خوانی انقلابی را به زندان انداخت ولی هیچ گاه نمی توان آوازش را به بند کشید.»
ویکتور خارا/کتاب«سرنوشت خارا» به قلم کریستی مور

سال 1973

«سالوادور آلنده» بنیان گذار حزب سوسیالیست شیلی ،به عنوان اولین رییس جمهور سوسیالیست آمریکای لاتین درانتخاباتی آزاد برگزیده شد . به عنوان رهبر ایتلاف چپ در شیلی با تنظیم برنامه ای رادیکال سعی کرد با ایجاد اصلاحات بنیادی ، شیلی را به سمت سوسیالیسم سوق دهد. «ویکتور خارا» نیز به عنوان آهنگساز ، شاعر انقلابی و حامی دولت دموکراتیک آلنده از تحولات و انقلاب شیلی حمایت کرد. «پابلو نرودا» شاعر انقلابی شیلی درباره‌ی خارا می گوید :” این صدای تازه‌ی آمریکای لاتین، امیدهای نهان مردم را سیراب می کند …”.
ویکتور خارا به قول «کریستی مور»، تفسیر گر سیاسی ، در موسیقی و فرهنگ شیلی تاثیر بسزایی داشته است. زندگی خارا انعکاس دوران پرآشوب شیلی است. خارا با موسیقی و استعدادی که داشت و با عشق به مردم و سرنوشت شیلی و اعتقاد به ایجاد اصلاحات در آمریکای لاتین ، درخشید. ترانه های ویکتور خارا افکار خام مردم شیلی را هدایت می کرد. مردمی که به سختی در روستاها و شهرهای شیلی برای گذراندن زندگی کار می کردند و سیر کردن شکمشان هیچ چیز مهم تری را نمی دیدند. موسیقی تنها برایشان تنها در مواقعی که به جشن ها و مراسم آیینی می پرداختند ، کاربرد داشت. حضور یک موزیسین سیاسی برای این مردم ، آنها را ترغیب می کرد تا به آن چه که بر آن ها می گذرد نگاهی دوباره بیندازند. بسیاری از قطعات و ترانه های خارا به بی عدالتی موجود در تشکیلات شیلی حمله می کرد، تشکیلاتی که رسوایی های زیادی به بار آورده بود.خارا نقش اساسی و مهمی در جنبش های موزیکال آمریکای لاتین به عهده داشت که برای دولت وقت شیلی تهدیدی مهم به حساب می آمد.

خلق قطعاتی مثل «plegaria A un Labrador»,« paloma quiero contarte» ,« Juan sin tierra» ,« Te Recuerdo Amanda , Duerme Duerme negrito» , , Luchin» ,« Abre Tuventana» ,« A Luis Emilio Recabarren» ,« El Arado» ,« A «Desalambrar و  «preguntas por puerto montt» توسط ویکتور خارا ، هواداران زیادی را به جنبش سوسیالیزم کشاند.
اندیشه های سیاسی خارا توسط ترانه های او به شدت در تشکیلات مختلف سیاسی وارد می شد. او اعتقاد داشت فلسفه‌ی کلی سوسیالیزم ، باعث ترقی امریکای لاتین خواهد شد. حمایت از تفکرات سیاسی آلنده ، از جانب ویکتور خارا باعث شد تا سال های اولیه دهه ی 70 برای شیلی بسیار پر جنب و جوش طی شود. آلنده از امتیاز حمایت یکپارچه‌ی مردم برخوردار شده بود و ویکتور نیز برنامه های متعددی در پاتوق های جنبش های مرکزی برای حمایت از آلنده برگزار می کرد. فعالیت های خارا بخصوص در سال های 1971 و 1972 باعث شد تا هنرمندان و سیاسیون چپ گرای شیلی به تعاریف و اهدافی یکسان – هر چند تیوریک – برسند.
ویکتور خارا در 23 سپتامبر 1938 در یک خانواده‌ی روستایی بسیار فقیر در شهر کوچک «لونکین» شیلی به دنیا آمد. مادرش آماندا ، نوازنده‌ی گیتار و خواننده بود. خانواده‌ی خارا در 1948 به «سانتیاگو» آمدند تا از امکانات رفاهی برخوردار شوند. در مارچ 1950 هنگامی که ویکتور در مدرسه بود به او خبر داده شد که مادرش هنگام کار در بازار غذا سکته کرده و درگذشته است.پدرش نیز کارگر ساده‌ی کارخانه بود. قطعه‌ی «به تو می اندیشم ، آماندا » (Te recuerdo Armanda) برگرفته از این دوره‌ی تلخ زندگی ویکتور است: «به تو می اندیشم آماندا/ در خیابان باران می بارد/ و تو در راه کارخانه ای/ مانویل آنجا کار می کند/ آن لبخند درخشانت/ آن باران روی موهایت/ چه محشری/ وعده‌ی دیدار داری / با او با او با او/ تنها پنج دقیقه / پنج دقیقه ای که عمری ابدی است/ آن گاه سوت کارخانه فریاد می زند/ به کارتان بازگردید/ و تو به راه می افتی/ همه چیز از تو روشنی می گیرد/ آن پنج دقیقه تو را شکوفان می کند/ به تو می اندیشم آماندا/ و تو در راه کارخانه ای/ که سر به کوه نهاد/ و در این کار هرگز خطا نکرد/ و در پنج دقیقه خاموش شد/سوت کارخانه فریاد زد/ به کارتان بازگردید/ بسیار کسان بازنگشتند/ مانویل نیز بازنگشت.»
در سال 1954 بود که ویکتور توانست تامل و توجه بیشتری به علایق خود یعنی موسیقی و تیاتر داشته باشد. با کمک یکی از دوستانش توانست در دانشگاه موسیقی و تیاتر مشغول به تحصیل شود. در دوران تحصیل در دانشکده با «جون ترنر» که یک معلم انگلیسی الاصل بود آشنا شد و با او ازدواج کرد. قطعه‌ی« Juan sin tierra »  نیز از این مرحله از زندگی خارا اقتباس شده است.
از سال 1958 به بعد زندگی ویکتور خارا صرف خلق ترانه ها و تیاتر های حیرت انگیزی شد. تیاتر های ویکتور- مثل -« شیلی بزرگ است» – هم برداشتی از زندگی و مبارزات کارگران و بزرگان شیلی بود. موزیک فولکلور که پایه های آن را نزد مادرش فرا گرفته بود ، را در کلاس های دانشکده با همراهی استادی چون « ویولتا پارا »(violetta parra)– از نوازندگان محبوب شیلی – آموخت.

خارا در این دوران در کافه‌ی کوچکی در سانتیاگو ساز می زد. او بعد ها از همان کافه به عنوان پاتوقی برای فعالیت های سیاسی جنبش مرکزی ا:.8)تفاده کرد.از همین دوران بود که خارا به مطالعه و فراگیری مباحث سیاسی پرداخت و در سال 1966 اولین کار سولوی خود را با عنوان «سرزمین من» منتشر کرد. اما فعالیت های تیاتری اش در این دوران تحلیل رفت و در مقابل وقت خود را بیشتر صرف ساختن قطعات مختلف و کار در جنبش های سیاسی کرد. قطعاتی چون «las siete rajas » و « canto libre» حاصل کار در کافه‌ی کوچک سانتیاگو بود.

تلاش خارا و چپ گراها در سال 1973 در حمایت از دولت سوسیال دموکرات سالوادور آلنده نهایتا در استادیوم شیلی پایان یافت. مخالفت های زیادی که با برگزیدن آلنده و سازمان یافتن ارتش توسط او شده بود ، سبب به وجود آمدن کودتا شد. در پی آمد کودتا ، کنترل ارتش از دست جنبش انقلاب شیلی خارج شد. آن روزها ترایژیک ترین روزهای شیلی بود.
11 سپتامبر 1973
ایالت متحده‌ی آمریکا از آن جایی که نمی توانست حضور یک دولت سوسیالیست مردمی را در آمریکای لاتین بپذیرد، با کمک حامیانش ، دریاسالار «توریبیو مورینو» و «آگوستو پینوشه» دست به کودتای خونین علیه دولت آلنده زد و در مدت کوتاهی بسیاری از رهبران جریانات مترقی و چپ را دستگیر ، شکنجه و اعدام کرد. روزی که کودتای نظامی به وقوع پیوست، خارا قصد داشت در افتتاح نمایشی در «پوهنتون» آواز بخواند. خبر کودتا از رادیو و تلویزیون پخش شد. شاید بر پا شدن این نمایش قابل باور نبود. خارا خانه را ترک کرد و به هزاران شیفته اش در پوهنتون – محوطه ی مرکزی شهر – ملحق شد. محوطه‌ی پوهنتون توسط نیروهای پینوشه محاصره شده بود. خارا با هزاران هوادارش دستگیر و به استادیوم «سانتیاگو» برده شد.
16 سپتامبر 1973
خارا به همراه پنجاه هزار تن از مبارزان شیلی در استادیوم سانتیاگو «وحدت خلق» را خواندند. دو دست ویکتور را قطع کردند. در همان جا قطعه‌ی مشهور « استادیوم شیلی» توسط هزاران انقلابی خوانده شد و مردم شیلی با گلوله باران شدن خارا، فراموش نکردند که « اگر چه می توان آوازخوانی انقلابی را به زندان انداخت ولی هیچگاه نمی توان آوازش را به بند کشید.» و امروز سیاست مداران ،مردم دنیا و مشتاقان موسیقی ، همگی از قدرت «صدایی تازه» – لقب ویکتور – آگاه هستند و حضور موزیسین و موسیقی را در جنبشی انقلابی در نظر می گیرند و از تاثیر آن مطلعند.
“بیا بیا ، با من بیا / جاده پهناور را در می نوردیم / آینده دیگری در حال تکوین است / بیا بیا ، با من بیا/ به زهدان زمین / تا با او نطفه ببندیم / بیا/ نفرت را پس پشت نهادیم / تو دیگر هیچگاه به عقب بازنخواهی گشت / پیش بران تا دریا / ترانه‌ی تو رودخانه است/ خورشید و بادست / و پرنده ای که نوید آشتی می دهد/ رفیق / پسرت به راه افتاده ست / پسر ، مادرت به راه افتاده است/ آنان جاده پهناور را در پیش گرفتند / و بام های شتابان از دل ذرت زار ها می گذرند / بیا بیا ، با من بیا/ ساعت طوفان بزرگ در رسیده است/ و سکوت پیشین به انفجار عظیم دهان می گشاید.”(1)
پی نوشت : (1) ترانه ی « استادیوم شیلی».

ترجمه‌ی اشعار از احمد شاملو

منبع: فرهنگ و آهنگ – شماره 5 – خرداد و تیر1384

 

ارسال شده به تاریخ 21 مهر 1392
پیشنهاد سازباز SAAZBUZZ SUGGESTS